ویرگول
ورودثبت نام
دُریِ نزدیکیا
دُریِ نزدیکیا
خواندن ۱ دقیقه·۱ ماه پیش

بوی عیدی بوی دود

سنصلی فالقدس
سنصلی فالقدس

بلند شو گریه کافیست،یادت رفته که فردا‌عید است؟قبول باز هم قرار نیست کسی در غزه هر وقت میلش کشید آب بنوشد و غذا بخورد اما هرچه نباشد عید است.باید به خانه ی اقوام بریم،باشد همان چادر اقوام؛راستی گفتی چند قوم و خویش برایت باقی مانده؟لباس هایش را‌ نگاه!همه خاکی و خونی،بلند شو،برو پیش مادر تا موهای بهم ریخته ات را شانه کند و ببافد؛دوباره که گریه‌می کنی!اسم بیمارستان شفاست یعنی حال مادرت خوب می شود،برمی گردد بغلت می کند،بلند شو برو شانه ای پیدا کن تا خودم ترتیب موهایت را بدهم،جوری می بندم که زخم پیشانی ات پیدا نشود.برو دختر جان.

دختر!دختر جان!زیر کدام آوار ماندی؟کاش حداقل عیدی ات را می گرفتی.

فلسطینسیاستنویسندگیدنیازندگی
دُری و دوستی.باشه؟ ماهی شدم ولی بازم از یادم نرفتی که...(می نویسم از خیال)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید