ویرگول
ورودثبت نام
دُریِ نزدیکیا
دُریِ نزدیکیا
خواندن ۱ دقیقه·۱ ماه پیش

داستان اسباب بازی ها

Photo by Motaz Azaiza
Photo by Motaz Azaiza

خدا به مادر شفا بدهد،امروز و فردا باید از بیمارستان برگردد،معلوم است که وقتی در خانه نباشد،همه چیز گم می شود.رنگ ها،مزه‌ها،حتی بچه ها...به خاطر خدا دمی آتش بس کنید،شما که سکوت را خوب بلدید،سکوت،شاید صدای ضعیف طفلی از زیر آوار شنیده شود.کوهی از غیرت در مقابل کوهی‌از آوار،کدام یک در آخر پیروز خواهد شد؟عموجان سیل اشک هایمان گره‌ای‌را باز خواهد کرد؟حقوق بشر نخواستیم،نمی شود نیم نگاهی به‌حقوق عروسک ها بیندازید،صدای گریه شان گوش عالم را کر کرد.هنوز نمی شنوید؟نمی شنوید نه؟

فلسطینسیاستتاریخحقوق بشردنیا
دُری و دوستی.باشه؟ ماهی شدم ولی بازم از یادم نرفتی که...(می نویسم از خیال)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید