آرزوی خیلی از ما این است که بتوانیم تغییری هر چند کوچک در دنیایی که زندگی میکنیم ایجاد کنیم و دنیا را به جای بهتری برای زندگی تبدیل کنیم. این تغییر امکان پذیر نیست مگر با تغییرکردن و رشد خودمان.
رمز موفقیت افراد موفق در وحله اول رشد شخصیت خودشان بوده است. مشخصه افراد موفق، داشتن هدف، اشتیاق و پایبندی به این اصول بوده و هست. این افراد تا زمانی که به هدفشان نمی رسیدند دست از تلاش برنمی داشتند و هیچ مانعی باعث یاس و ناامیدی آنها نمیشد و هر شکست را پله ای برای رسیدن به مقصود خود قرار میدادند.
کتاب های توسعه فردی بهترین منبع در دسترس برای مطالعه رموز موفقیت است. کتاب بیندیشید و ثروتمند شوید نوشته ناپلئون هیل از قدیمی ترین کتاب ها در زمینه موفقیت است که هنوز هم پس از سالها مورد تایید نویسنده های این حوزه است. خلاصه و نکات کلیدی این کتاب را در ادامه این پست و چند پست بعد میتوانید در زمان کوتاهی مطالعه کنید.
افکار، سازنده شرایط هستند. آن هم شرایطی قدرتمند، اگر با هدف، پشتکار و اشتیاقی سوزان برای تبدیل آنها به ثروت زیاد یا اهداف مادی دیگر توأم باشد. اگر فردی با تمام وجود خواهان چیزی باشد و برای رسیدن به آن حاضر باشد کل آینده اش را به خطر بیندازد، به طور قطع پیروز میشود.
وقتی انسان هدفی روشن داشته باشد و به آن وفادار بماند و رسیدن به آن هدف را تبدیل به وسواس فکری بسیار حاد کند، آنگاه داستان متفاوتی برای گفتن خواهد داشت. یک ارتعاش فکری در مسیر هدف میتواند از طریق اجرای اصول شناخته شده، به همتای فیزیکی خودش تبدیل شود. با نبود وفاداری به هدف در زمان مواجهه با شکست آسانترین و منطقیترین کار این است که رهایش کنید. این درست همان کاری است که بیشتر مردم انجام میدهند و همین کار امکان رسیدن به موفقیت را از آنها میگیرد. افراد موفق بزرگترین موفقیت زندگی شان درست یک قدم آن طرفتر از نقطه ای نصیب آنها شد که در آنجا شکست برآنها مستولی شده است.(اصل دوام آوردن)
فردی که نه وقت و نه تمایل این را دارد که از شکست خود به آگاهی و شناختی برسد که شاید پلی به سوی موفقیت باشد، چطور، کجا و چگونه میتواند هنر تبدیل شکست به نخستین گام به سوی موفقیت را یاد بگیرد؟! تفکر درست، تنها چیزی است که برای رسیدن به موفقیت نیاز دارید.
وقتی ثروت زیاد شروع به آمدن میکند، آن چنان سریع و با چنان فراوانی میآید که آدم به فکر فرو میرود در تمام سالهای نداری کجا قایم شده بود. وقتی که شروع میکنید به اندیشیدن و ثروتمند میشوید، میبینید که ثروت با حالتی ذهنی، با عزم جزم و با کار نه چندان سخت شروع میشود. مغزمان با افکار بانفوذی که در ذهن داریم ، حالت آهنربایی پیدا میکند. این آهنرباها نیروها، افراد و شرایطی از زندگی را به شیوه ای که هیچ کس با آن آشنا نیست به سوی ما جذب میکنند که با ماهیت افکار با نفوذ ما هماهنگ است. برای جذب ثروت باید ذهن خود را با علاقه شدید به ثروت آنربایی کنید، باید پول هوشیار شوید تا اینکه علاقه ما به ثروت وادارمان کند برنامه هایی مشخص برای اندوختن آن طراحی کنیم.
جملاتی که آقای بارنز قبل از دیدارش با ادیسون با خود تکرار میکرد بهترین جملاتی است که برای درخواست هدف باید استفاده کرد.
ادیسون را خواهم دید و به اطلاعش میرسانم که من آمده ام تا با او وارد معامله شوم. او نگفت: چند ماهی اینجا کار میکنم و اگر دلگرمی پیدا نکردم میروم و جای دیگری مشغول میشوم. بلکه گفت: هر طور که شد شروع میکنم هر کاری که ادیسون بگوید انجام میدهم، ولی قبل از اینکه کارم تمام شود، شریک او خواهم شد.
او نگفت: منتظر فرصت دیگری خواهم ماند، اگر موفق نشوم به خواسته ام در سازمان ادیسون برسم. او گفت: فقط یک چیز در این دنیا هست که من مصمم هستم به دست بیاورم، و آن شراکت کاری با توماس ادیسون است. همه پل های پشت سرم را میسوزانم ، و کل دنیا را به خاطر خواسته ام به خطر میاندازم.
هر شخص به شرطی در هر تعهدی پیروز میشود که راضی شود کشتی هایش را بسوزاند و همه امکانات عقب نشینی را از بین ببرد. فقط با این کار میتوان از حفظ حالت ذهنی اشتیاق سوزان برای پیروز شدن، مطمئن شد که امری ضروری برای موفقیت است.
· آرزو کردن ثروت نمیآورد، بلکه آرزوکردن همراه با حالتی از ذهن که به وسواس فکری تبدیل شود و برنامه ریزی برای کسب ثروت و پشتیبانی از آن برنامه ها با پافشاری ای که شکست را نمی شناسد، آفریننده ثروت است.
شیوه ای که بوسیله آن اشتیاق برای ثروت می تواند به معادل مالی آن تبدیل شود، در شش مرحله مشخص و عملی زیر خلاصه می شود.
اِعمال موفقیت آمیز این شش گام، مستلزم قدرت تخیل کافی است تا انسان بتواند ببیند و درک کند که اندوختن ثروت را نمیتوان به بخت و اقبال محول کرد. زمانی که خواهان ثروت هستید، باید درک کنید که همه کسانی که ثروت های کلان اندوخته اند، قبل از کسب ثروت مقدار زیادی خیال بافی، امید، آرزو، اشتیاق و برنامه ریزی داشته اند. خیال بافان واقعی همواره قالب سازان تمدن ها بوده و هستند و پس از این نیز خواهند بود. رهبران واقعی دنیا همواره افرادی بوده اند که نیروهای نامحسوس و نادیده یِ فرصتِ تولد نیافته را مهار و در عمل از آن استفاده کردهاند. و شما برای بردن شرط های بزرگ در دنیایی که دائماً در حال تحول است، باید روحیه پیشگامان بزرگ گذشته را داشته باشید.
در لحظاتی که با شکست موقت مواجه میشوید، به حرف دیگران اهمیت ندهید چون آنها نمیدانند که هر شکستی بذر موفقیتی معادل با خود را می آورد.
هرگز از یاد نبرید افراد موفق از نقطه شروع از موانعی کمرشکن عبور کرده اند. نقطه عطف زندگی افراد موفق، لحظات بحرانی ای است که از طریق آن به «خودهای دیگر» خویش معرفی میشوند. هیچ کس هیچ گاه شکست نمیخورد مگر اینکه شکست را به عنوان یک واقعیت بپذیرد.
در تعیین اهداف خود را به هیچ زمینه خاصی محدود نکنید.
در راه رسیدن به موفقیت و اهداف، آتش امید، ایمان، شجاعت و بردباری را در ذهن خود روشن نگه دارید. بین آرزوی چیزی را داشتن و له له زدن برای دریافت آن یک فرق هست. هیچ کس برای داشتن چیزی له له نمی زد مگر اینکه معتقد باشد میتواند آن را بدست بیاورد. امر ذهنی باید ایمان باشد نه فقط امید و آرزو. روشن فکربودن برای ایمان امری ضروری است. ذهن های بسته الهام بخش ایمان، رشادت یا اعتقاد نیستند.
تلاشی که برای داشتن هدف عالی در زندگی، طلب وفور نعمت و رفاه لازم است بیشتر از تلاشی نیست که برای قبول فقر و بدبختی لازم است. از طریق اصل عجیب و قدرتمند «کشش ذهنی» طبیعت «آن چیزی» را در تکانه ی اشتیاق شدید جمع بندی میکند که کلمهای به عنوان «غیرممکن» نمیشناسد، و واقعیتی به عنوان شکست را نمیپذیرد.
ایمان داروخانه اصلی ذهن است. هنگامی که ایمان با ارتعاش فکر ترکیب میشود، ذهن ناخودآگاه بیدرنگ آن ارتعاش را برمیدارد و آن را به معادل معنوی اش تبدیل میکند و به قدرت لاینتاهی ارسال میکند. این همان حالتی است که در دعا اتفاق میافتد. ایمان، عشق و رابطه جنسی قدرتمندترین احساسات مثبت عمده هستند. و با ترکیب شدن آنها، ارتعاش فکر بیدرنگ به ذهن ناخودآگاه میرسد. جایی که افکار به معادل معنوی خود تبدیل میشوند و قدرت لایتناهی را وادار به پاسخ میکنند.
ایمان با تصریح یا تعالیم ذهن ناخودآگاه بوسیله اصل تلقین به خود، ایجاد میشود. تکرار جملات تاکیدی برای ذهن ناخودآگاه تنها شیوه ی شناخته شده ایجاد احساس ایمان به خواست خود است.
به عبارتی هر تکانه فکری که به طور مکرر به ذهن ناخودآگاه منتقل شود دست آخر پذیرفته و مطابق آن عمل میشود. تمام افکاری که تحت تاثیر احساسات قرار گرفته باشند و با ایمان ترکیب شوند بلافاصله به تبدیل خودشان به همتای فیزیکی خودشان میپردازند.
هیجانات یا بخش احساسی افکار، عواملی هستند که به افکار نیروی حیاتی و اثر بخش میبخشند. ذهن ناخودآگاه یک تکانه فکر دارای ماهیت منفی یا مخرب را درست با همان سهولتی تبدیل میکند که تکانه های فکرِ با ماهیت مثبت یا سازنده به معادل فیزیکی آن تبدیل میکند. علت بدبختی ها و بداقبالی ها همین است. ایمان یا اعتقاد، عمل ذهن ناخودآگاه شما را تعیین میکند. ذهن ناخودآگاه هر دستوری که به او بدهید، با صریحترین و مفیدترین شیوه و چنان حالتی از ایمان یا اعتقاد به معادل فیزیکی آن تبدیل میکند که به آن دستور داده شده است.
کمال از طریق تمرین حاصل می شود و امکان ندارد فقط با خواندن دستورالعمل ها بدست بیاید.
تصمیم بگیرید تاثیرات هر محیط ناگوار را دور بیندازید و زندگی خود را به نظم بسازید با فهرست برداری از دارایی ها و بدهی های ذهنی خود، درخواهید یافت که بزرگ ترین ضعف شما نداشتن اعتماد به نفس است.
اگر شما ذهن خود را با ترس، تردید و بی ایمانی به توانایی خود در استفاده از نیروی قدرت لایتناهی پر کنید، قانون تلقین به خود این روحیه ی بی ایمانی را برمیدارد و از آن به عنوان الگویی بهره برداری میکند که ذهن ناخودآگاه شما آن را به معادل فیزیکی اش تبدیل خواهد کرد. ثروت به شکل فکر ظاهر میشود و مقدار آن را فقط شخصی محدود میکند که فکر در ذهن او شکل گرفته است. ایمان محدودیت را برطرف میکند. هیچ محدودیتی برای ذهن وجود ندارد، به جز آن هایی که ما تاییدشان میکنیم. هم فقر و هم ثروت هدیه فکر هستند.