رنجهایی که نوع بشر به صرف بشر بودنش متحمل می شود و فرقی نمیکند که غنی باشد یا فقیر، فرهیخته باشد و یا نافرهیخته، سفید پوست باشد یا سیاه پوست. این رنجها اختصاص به هیچ شخص خاصی ندارند. مثل رنجی که از تنهایی و یا از احساس زودگذری میکشیم، یا رنجی که از فقدان عدالت میبریم.
اختلاف فاحش بین اشرف مخلوقات بودن بشر و زندگی سطح پایین درصد قابل ملاحظه ای از انسانها که که در رنج و مشکلات و بدون هیچ اثر مثبتی بر دنیا متولد می شوند و از دنیا می روند. عده ای که اثراتی منفی بر دنیا باقی میگذارند. یا مغایرت جایگاه فلسفه خلقت رو به کمال انسان و وجود اجتناب ناپذیر رنج در زندگی بشر که از لحظه قرار گرفتن نطفه در جایگاه خود تا لحظه مرگ همراه اوست و همین رنج ها قدرت و توان استدلال را تضعیف میکند، حواس را کند میکند و در نهایت همه چیز را نابود می کند و خود مانعی بر سر راه کمال هستند. در ذهنم تبدیل به مسایلی غیر قابل حل شده بود. در جستجوی علت و راه حلش به سمت فلسفه حضور اجتناب ناپذیر رنج در جامعه بشری رسیدم فلسفه ادیان ، فلسفه غرب و شرق هر کدام نظری متفاوت از هم داشتند که هیچ کدام پاسخگوی سوال من نبود.
اما راه حل دریای مشکلات بشر چیست؟ و مسیر صحیح زندگی کجاست؟مبحث رنج انسان از دیر باز مورد توجه ادیان و فلاسفه غرب و شرق بوده است. نکته مشترک بین تمام نظریه ها وجود اجتناب ناپذیر رنج از تولد تا مرگ که هیچ گریزی از آن نیست و بشر از روز ازل با آن دست و پنجه نرم کرده است و هر کس با توجه به نگاه و تفسیری که از زندگی به رنج داشته زندگی اش با دیگران متفاوت بوده است. بوعلی سینا در تعریف خود از رنج از کلمه "در نظر ادراک کننده"استفاده کرده است، زیرا به باور او ممکن است چیزی در حقیقت برای شخص مضر باشد ولی او علم و توجه به جنبه نقص و شر آن نداشته باشد و کسی که به مضر بودن امری باور نداشته باشد در آن رنج نخواهد برد. همینطور برعکس، وقتی انسان به نقص بودن امری معتقد باشد حتی اگر در واقعیت ضرری نداشته باشد از آن رنج خواهد برد.
قرآن در دو آیه به صراحت بر وجود رنج تاکید می کند که حیات آدمی آمیخته با رنج و سختی است و انسان با چنین کیفیتی به سوی خدای خویش در حرکت است . و در آیه ۶ سوره انشقاق سوره (۸۴) میخوانیم : ای انسان تو با تلاش به سوی پروردگار میروی و او را ملاقات خواهی کرد. در دیدگاه اسلامی اصل اول در آفرینش این است که، انسان در رنج باشد تا حرکت کند. اگر احساس رنج نباشد، جهان در افسردگی و رکود فرو خواهد رفت. و اصل دوم این حرکت به سوی عدالت باشد.
از نظر مولوی این عالم مدام در حال حرکت است و هر حرکت برای آدمی و حیات و زندگی در حقیقت خارج شدن از سکون و رفتن به سمت فعل می باشد و تبدیل این توانایی ها به فعلیت یقیناً با سختی هایی همراه است.در طول تاریخ قرار گرفتن انسان در رنج خود زمینه ای برای شکوفایی استعدادها و توانایی هایش بوده است. از طرف دیگر وقتی انسان رنج را دفع میکند و مزه لذت بخش آن را میچشد در پی افزایش لذت ها تلاش میکند. تا جایی که برای دستیابی به لذت ها دیگران را در رنج قرار میدهد و حدود و احترام آنها را رعایت نمیکند تا رنجهای خود را از بین ببرد. دستیابی به لذت ها در سایه پیشرفت های بشر و ایجاد شکاف طبقاتی، فقط و فقط درسایه اخلاق ، امکان تداوم بشر را فراهم میکند و فاصله گرفتن از اخلاق تهدیدی جدی برای بشر شده است.
برای اینکه آسودهتر زندگی کنیم باید فلسفۀ رنج را بدانیم و بتوانیم رنجها را مدیریت کنیم. باید بدانیم که برخی از رنجهای ما، نابجا و ناشی از مشکلاتی است که خودمان پدید آوردهایم و میتوان این رنجها را از بین برد. اما برخی از رنجها حتمی است؛ باید با این رنجها، درست برخورد کرد. با مدیریتِ رنج، میتوان از رنجها بهره برد؛ «مثل مدیریت آبشار برای تامین انرژی» که در این صورت، رنج میتواند به عاملی برای رشد و لذتِ ما تبدیل شود.اولین قدم برای رسیدن به زندگیِ آسوده، این است که بپذیریم رنج قطعی است و بخشی جدا نشدنی از زندگی انسان است؛
اما فلسفۀ رنج در زندگی انسان چیست؟ اصلاً چرا باید رنج بکشیم؟رنج اساساً با انسانبودنِ ما همزاد است؛ انسان طوری آفریده شده که بتواند ارزش تولید کند؛ نه اینکه مثل فرشتهها از همان اول، خودش خوب و ارزشمند باشد، یا مثل حیوان، بهخودیِ خود، همینگونه باشد و در همین سطح بماند. انسان تنها موجودی است که میتواند با انتخابِ خودش، ارزش بیافریند.برای اینکه کسی «ارزشِ افزوده» تولید کند، باید چهکار کند؟ راهی جز این وجود ندارد که انتخابهای برتری انجام بدهد. انسان برای اینکه ارزشمندترین موجود و اشرف کائنات باشد باید «انتخاب» کند! اگر در انسان یک علاقه باشد و سر راهش مانعی نباشد همیشه همان را انتخاب میکند، در این صورت زندگی او با زندگیِ حیوان یا فرشته فرقی ندارد، چون آنها هم یک علاقه دارند و همان را دنبال میکنند.برای اینکه انتخابِ ما ارزش پیدا کند، باید به چند چیز علاقه داشته باشیم و مجبور باشیم یکی را انتخاب کنیم؛ وقتی هم یکی را انتخاب کردیم طبیعتاً باید از آن علاقههای دیگر، جدا شویم و جداشدن از علاقه، یعنی رنج! پس انسان یعنی رنج. خدا میفرماید: «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی کَبَد» (بلد/۴) پس چون انسان شدهایم باید رنج ببریم.
اگر از خدا بخواهیم رنجها را کلاً برطرف کند در واقع یعنی میخواهیم بمیریم! چون رنج را نمیشود از زندگی حذف کرد، لذا باید به استقبال رنج رفت. البته اگر علاقۀ برتر را بشناسیم خواهیم دید که گذشتن از علاقههای کوچک چندان رنجی هم ندارد.
مدتی پیش مستندی از یکی از روستاهای دورافتاده در تلویزیون پخش شد که برای افراد زیادی غیر قابل باور بود. در دنیای پیشرفته و پر از تجملات امروز، زندگی آنها به سبک کاملاً ابتدایی، خانه های کوچک در دل کوه که سقف های کوتاه و بدون پنجره با کمترین امکانات برای زندگی داشتند ، وقتی در مورد زندگیشان صحبت می کردند از زیباییهای زندگی می گفتند. حال آنکه افراد زیادی با داشتن امکانات فراوان نسبت به آنها دم از نداری و فقر می زنند. نگاه انسان به زندگی رنج یا لذتی را که از دنیا می برد تعیین می کند. مقدار سعادتی که هر کس میتواند به دست بیاورد، در اثر فردیتش پیشاپیش معین شده است، به ویژه، محدودیتهای ذهنی، توانایی انسان را در کسب لذت از آغاز تا پایان عمر معین می کند.
انسان پس از اینکه خود را از بند تمامی توقعات رها کند، به آرامش روح دست مییابد که اساس سعادت انسان است، آرامشی که برای لذت بردن از زمان حال و در نتیجه لذت بردن همه عمر لازم است. درست به همین علت باید همواره به خاطر داشته باشیم که امروز فقط یک بار میآید و دیگر هرگز تکرار نمیشود.یکی دیگر از مصادیق رنج ،توجه فرد به نظر دیگران در مورد خودش میباشد. آبرو از حیث عینی، عقیده دیگران در خصوص ارزش ماست و از نظر ذهنی، بیم ما از عقیده دیگران است. ارزش و توجهی که برای عقیده دیگران قائلیم و دغدغه دائمی ما در مورد آن باعث تقدم آن بر هر هدف عاقلانه می شود، به طوری که تبدیل به نوعی وسواس فکری آزاردهنده میشود.در ارتباط با تمامی اعمال و رفتارمان به نظر دیگران توجه میکنیم و اگر دقت کنیم متوجه میشویم ، نیمی از ناراحتیها و ترسهایی که تاکنون داشتهایم؛ نظر دیگران، نسبت به ما، و اساس احساسی است که نسبت به خودمان داریم. این احساس پایه همه خودپسندیها و توقعات و تفاخر و بزرگ جلوه دادن خویشتن است. بدون این نگرانی و این اعتیاد، حتی یکدهم تجملاتی که وجود دارد، وجود نداشت. آسایش و رنج ما در غایت وابسته به این است که فکرمان از چه چیزی آکنده و به چه چیز مشغول است.در زمان وقوع حوادث ناگوار و برگشتناپذیر، اندیشیدن دوباره به اینکه ممکن بود اتفاقی دیگر به جای آن بیفتد، یا به این فکر کنیم که چگونه میتوانستیم مانع آن شویم، جایز نیست، زیرا این افکار رنج ما را افزایش میدهد و موجب خودآزاری است.در درون ذات عالم ماده نوعی تضاد نهفته است. یک نفر به موفقیت و پیروزی دست پیدا میکند و دیگری شکست میخورد. زندگی در چنین دنیایی قطعا سخت است و انسانی هم که وارد این دنیا میشود به سختی خواهد افتاد.رنج کیمیای وجود بشررفاه غفلت آور است. آیا یک دانشجوی ریاضی یا فیزیک در رفاه و خورد و خوراک و خوابیدن است که به المپیاد راه پیدا میکند یا در سختی ها؟ فلسفه سختی ها این است که انسان در حال بیداری بماند و از خود، جامعه، همنوعان و از همه مهم تر خدا غافل نشود و احساس مسئولیت داشته باشد.آدمی در زندگیاش از بسیاری از امور در وحله اول درد و رنج میکشد، ولی در مراحل بعد از آنها لذت میبرد. یک فوتبالیست در طی بازی آرامش ندارد، خسته میشود و درد میکشد، ولی او پس از این درد و رنج کشیدن رضایت خواهد داشت. از این لحاظ آرامشی در ورای این ناآرامی و یک شادی در ورای حزن و اندوه وجود دارد. درد و رنج انسان را آگاه و هوشیار میسازد و متوجه نعمتها میکند. درد و رنج گاهی مواقع باعث شکوفایی استعدادهای انسان نیز میشود، بیش از نود درصد اختراعات و اکتشافات ناشی از درد و رنجهایی بوده که بشر متحمل شده و برای رفع آنها دنبال اختراعات و اکتشافات رفته است.شداید و ناملایمات برای انسان جنبه سازندگی دارند. بسیاری از کمالات و رشدها است که جز در روبرو شدن با سختیها و گرفتاریها، جز در نتیجه برخوردها، جز در میدان مبارزه و پنجه نرم کردن با حوادث به دست نمی آید.سختیها در زندگی بشر تنها گوهر واقعی انسان را آشکار نمیکند، بلکه به گوهر وی تکامل میبخشد، بلاها و سختیها اثر کیمیایی دارند، و سازندهاند. از موجودی، موجود دیگر، از ضعیف، قوی، از پست، عالی، از خام، پخته به وجود میآورند.نظام زندگی انسان در جهان هستی، نظام تکامل و پرورش است و همه مردم در حوادث روزگار دست و پنجه نرم میکنند تا تربیت و ساخته شوند. از طرف دیگر وجود سختیها در زندگی، لازمه زندگی مادی است.مغز ما برای بقا کار میکند و بقا عموما با شادی سازگار نیست!اولین کار ناخودآگاه، یعنی آن چیزی که بابتش حقوق می گیرد شادی نیست بلکه بقاست! کار میکند تا تو بیشتر زندگی کنی؛ بقا بسیاری از موارد با شادی در تناقض است. بقا خیلی اوقات نگاه کردن به بدترین احتمالات است. یعنی این اتفاقات را در نظر بگیریم، ارزیابی کنیم و بتوانیم از آنها پرهیز کنیم یا لااقل راهی برایشان پیدا کنیم. ذهن ما در پی یافتن تهدیدهاست. برای همین مغز ما ضدشادی است. چون هدف اصلی ما زنده ماندن است. و زنده ماندن عموما با شادی در تعارض است.یک دلیل دیگر رنج دايمی ما از ( انتزاع) تصور آینده است؛ کاری که هیچ حیوانی نمیتواند در دنیا انجام دهد. ما قادریم دنیای بدون جنگ را تصور کنیم. فکر کنیم به صلح پایدار، به برابری، به ارزشهای بزرگ؛ این ریشه رنج ماست. ما میتوانیم بهشت را تصور کنیم در حالی که بخش بزرگی از زندگیمان در جهنم یا برزخ به سر میبریم. تصور بهشت خودش رنج آور است. تصور یک دنیای عادلانه در حالی که هر روز بیعدالتی میبینیم خودش رنجآوری را تشدید میکند.از طرفی تصور منبع پیشرفت و موفقیت است. ما با تخیل چیزهای مهمی ساختهایم. همکاریهای جمعی را تقویت کردهایم، پروژههای ارزشمندی انجام شده و نهایتا زندگی ما را به سامان داده است اما تصور، شمشیر دو لبه است.منشأ درد و رنج تعارض میان میل درونی انسان با واقعیت خارجی است. میل انسان به برقراری عدالت و وجود بی عدالتی باعث رنج در انسان می شود. میل به جاودانگی انسان مرگ را برای او رنجی غیرقابل تحمل می کند. یکی دیگر از علل رنج در انسان محدودیت های وجودی اوست. موانع موجود بر سر راه انسان بلندپرواز که به دنبال کشف افق های جدید است رنج ایجاد میکند.باید به این نکته توجه کنیم که در جهان هستی هماهنگی نهایی وجود دارد، مبنی بر اینکه همه چیز در نهایت نیکوست و اگر هم درد و رنجی وجود دارد، مثل شبکه فاضلاب برای یک ساختمان است که اگرچه کثیف و بدبوست، ولی وجود آن برای ساختمان لازم و ضروری است.فلسفه سنتی و فلسفه غرببودیسم بر مبنای وجود رنج در زندگی تاسیس شده است . مکتب بودا رنج را به عنوان یک بیماری در انسان به رسمیت میشناسد. زایش، بیماری، مرگ و پریشانی و ناامیدی گزینههایی از رنج هستند. دلبستگی ها و تمایلات نفسانی ، میل به بقا باعث و بانی به وجود آمدن رنج هستند.بریدن از رنجها با بریدن از تمایلات نفسانی دست یافتنی است. بر اساس تعلیمات بودا با تمرکز و مراقبه به درک می رسیم که این درک باعث مهرورزی به تمام موجودات زنده خواهد شد. از نظر بودا ، امکان از بین بردن رنج وجود ندارد. بزرگترین رنج، رنج دفع رنج است. رنج در آیین بودا یک فرصت معنوی محسوب می شود. رنجی که خاستگاه عینی داشته باشد قابل رفع کردن است ولی اگر یک تصور فردی باشد با از بین بردن احساس، رنج کاهش می یابد.حاصل پذیرش اندیشه های سنتی و شرقی که پذیرش رنج و تسلیم در برابر نیروهای طبیعی و فوق طبیعی است، یاس و ناامیدی و تقدیرگرایی استبدادپذیری است.
در مقاله ای دِرک پارفیت بر اساس باور پایه " هر رنجی فی نفسه بد است" استدلال می کند که مورد توافق همه آدمیان در شرایط ایده آل است. در این میان نیچه که بارها رنج را نیک دانسته یا از خوبی رنج و درد سخن گفته در برابر پارفیت می ایستد.نیچه تلاش می کند که رنج را از جایگاهی که در مقام شهود اخلاقی ما اکتساب کرده دور کند و با تغییر در ذهنیت روانی و فکری ما آنچه به صورت عمومی مورد قبول است را تغییر بدهد و گزاره رنج نیک است را به جای آن بنشاند.منظور نیچه از عباراتی که محتوای آن ها را می توان به باور رنج نیک است قابل تفسیر دانست چیست؟نیچه از ارزش ابزاری رنج به عنوان مولفه و جزئی ضروری و یا در مقام علت و معلول که در قالب یک کلیت نیک قرار میگیرد سخن میگوید.
نیچه با این که درد و رنج ذاتا بد است مخالفتی ندارد و صرفا آن را دارای نتایج و لوازم نیکی می داند هم مسیر با فلسفه اسلامی که رنج را باعث حرکت و خیر می داند. در انجام هر فعالیت باید با سختی هایی که بر سر راه به دست آوردن هدف وجود دارد مقابله کرد پس رنج جزء ضروری هر فعالیت است. نیچه در تعریف از زندگی میگوید:آن مایه پر از سعادت که میتوان حتی دهشتناک ترین رنج را نیز توجیه کند.
وجود رنج در زندگی اجتناب ناپذیر است و انسان بر سر دوراهی انتخاب قرار می گیرد طبق فلسفه غرب رسیدن به پوچ گرایی و نابودی زندگی را انتخاب کند یا موهبت زندگی را مغتنم شمرده و رنجها را دستمایه پیشرفت و لذت از زندگی کند. در نهایت امر با توجه به اینکه مساله مربوط به مشکلات روز جامعه بود. گشتن در فلسفه و شناخت تئوری های رنج، توانست ذهنم را نسبت به مساله رنج آگاه کند.
ولی راه حل را باید در جامعه روز مییافتم. زمانی که قصد رفع مشکلات اجتماعی و زیباتر کردن جامعه را داریم شناخت نیازها و کارآفرینی، شناخت اقتصاد، کسب مهارت و پرورش نیروی انسانی ماهر باعث ایجاد مشاغل و فقر زدایی منجر به کاهش رنج در جامعه میشود. و برای قرار گرفتن در مسیر صحیح ، نیاز به حرکت به سمت آن را داریم . رنج باعث حرکت میشود. در جامعه ای که غرق فقر و مشکلات است حرکت فیزیکی شاید قادر به حل بخش کمی از مشکلات باشد، بخش اعظم پیشرفت با تفکر و کارآفرینی قابل حل است.
منابع
سخنرانی حجت الاسلام علیرضا پناهیان در حسینیه آیت الله حقشناس(ره)Panahian.ir
سوره بلد، آیه 4
سوره بقره، ۱۸۵
تبیان
بقره (۲) ایه ۱۵۵
تفسیر نمونه، ج۱، ص ۵۲۷
مرتضی مطهری، بیست گفتار، ص ۱۷۶.
محمد محمدی ری شهری، میزان الحکمة، واژة بلا، شماره ۱۸۹۱، ۱۸۹۹، ۱۹۳۱، ۱۹۵۰.
منابع دیگر