سه روز است که مریضم،
انگار قرقاولی در گلویم تاخت و تاز میکند؛ یا نه! صبر کن!?
دارکوبی پشت پلکهایم را نوک میزند،
چشمهایم از مصرف قرصهای روانگردان سرماخوردگی، گرایش به سمت بالا و فراتر از آن را تجربه میکند.?
دستانم به خاطر سرمایی داخلی، یخ زده و برای زنده ماندن مقاومت میکند؛ خودم هم نمیدانم چطور توانستم برای شما بنویسم. ?
نوزادی در شکمم به تهوع مداوم لگد میزند و من با چشمان گرد شده به ساعت التماس میکنم.?
لطفا بگویید قبل از تجربه آنفولانزای مرغی یا کرونایی از جنس سوپ خفاش، لکلکها بیایند و من را با خودشان ببرند.???
تا بهحال دراکولایی درون نفسهایتان بوده؟؟
نگار واصفی | اثر خودکاری روی کاغذ