ویرگول
ورودثبت نام
نگین پناهی
نگین پناهی
خواندن ۲ دقیقه·۳ سال پیش

بانوی میزبان از داستایفسکی

از انزوا تا جنون...!


کتاب «بانوی میزبان» روایت سه مجنون است.

راوی سوم شخص، این مجنون‌ها را برای ما به تصویر می‌کشد و شاید بتوان گفت نقطه قوت اثر شخصیت پردازی خوب آن است یا عبارتی دیگر اثر شخصیت محور است. ما شخصیت‌ها را می‌بینیم، به درون آن‌ها سفر می‌کنیم و در جابه‌جای داستان با آن‌ها همذات پنداری می‌کنیم.


یکی از ضعف‌هایی که شاید بتوان برای اثر گرفت این است که تعداد شخصیت‌های اضافی یا سیاه لشکر، که در حد اسم در داستان قرار دارند زیاد است و انگار نبودشان خللی در داستان ایجاد نمی‌کند.


بانوی میزبان، جنس تنهایی‌ها را به ما نشان میدهد. جنس جنون‌ها را برایمان نقش میزند. شما را از تنهایی به عشق، از عشق به جنون، از جنون به نفرت، بی‌رحمی و سر آخر باز به پله‌ی تنهایی و انزوا می کشاند. پس؛ شما چند موضوع و چند درون‌مایه را در اثر دنبال خواهید کرد.


داستان شروع خوبی دارد، از نقطه‌ای شروع می‌شود که برای شخصیت یک بحران رخ داده است و همین بحران مخاطب را تا انتهای داستان می‌کشاند. و در جست‌و‌جوی خانه همراه با شخصیت اصلی، کوچه‌های سن پترزبورگ

(مکان داستان) را طی می‌کند.


توصیفات اثر گاه طولانی می‌شود، جمله‌های بلند حوصله‌ی مخاطب را سر می‌برد. اما نکته‌ی مثبت توصیفات، توصیفات صحنه است که با شور و هیجان برای مخاطب روایت می‌شود. آنچنان که مخاطب دیگر به سختی می‌تواند تشخیص دهد که در عالم رویا است یا واقعیت؟

کابوس می بیند یا... ؟


از متن کتاب:

از آنچه بر سرش آمده بود، به هیچ کس چیزی نمی گفت. اما گاهی، خاصه در غروب، در ساعتی که آوای ناقوس کلیسا زمانی را به یادش می آورد که احساسی ناشناخته سراپایش را لرزانده و در تپش انداخته بود، در جان جاودانه مجروحش توفانی برمی‌خاست. آنوقت روحش به لرزه می افتاد و درد عشق باز در دلش شعله ور می شد و سینه اش را به آتش می کشید. تنها و افسرده به آرامی اشک می ریخت و زیر لب زمزمه می کرد: «کاترینای من، کبوتر بی همتایم، خواهرک شیرینم...»



نگین پناهی

بانوی میزبانداستایفسکیادبیات روسیهنگین پناهیکتاب خوب
نویسنده
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید