سگان شهر ما، بهترین غذاها و بهترین لحاف ها و استحمام ها و داروها را دارند ولی آدم های زیادی در این شهر شایستگی توجه و محبت دیدن و احترام و حسِ خوبی را از دست داده اند.
این سگان نیستند که این توجهات نصیبشان می شود. این تنهایی های دردآور و گنگ و بی جواب انسان مدرن است. با که باید گفت که کار سگ، نگهبانی از گله بود، با که باید گفت که حتی آدمیان و حتی زن و شوهر و حتی دو عشق صمیمی حریم دارند.
سگان کاری که می کنند خلوت تاریک آدمیان را برنمی آشوبند و رام هستند و چون رام هستند می توانند به انسانی حسِ قدرت و برتری و حکمرانی بدهند.
چه صحنه ی باشکوهی است وقتی سگی برای صاحب و اربابش دم تکان می دهد. خب مگر نشنیده اید بارها می گویند که به سگ محبت کنی قدردان است ولی آدمیان قدرنشناس هستند؟
محبت ما به آدمیان نه از این روی بود که آنها رها و آزاد شوند و به اختیار و آزادی خود حتی ما را تکفیر و ناسپاسی کنند. ما اکثر مواقع برای جلب حمایت و جلب رضایت و دوست داشتنی بودن هست که کمک می کنیم. اگر کمک کردیم و طرف قدر ندانست محبت را قطع می کنیم و اساسا ما به دروغ و ظاهری آراسته به دیگران محبت می کنیم. بارانی که از ارتفاع بسیار بالا می آید تنها اوست که به ظرف ها نگاه نمی کند. اوست که به ظرف گدا و غنی می بارد.
آری محبت بیشتر برای حفظ خود است تا رهایی دیگری .
و چون این مهم برای ما محقق نمی شود، وفاداری سگ را به رخ انسان ها می کشانیم.
اینجور نیست آیا؟
آیا نیاز فقط خوراک و پوشاک است؟ و گمان کردی نیاز به برتری جویی وجود ندارد؟
وقتی سگم همان دمی که برای من تکان می داد را برای دیگری نیز عینا تکرار کرد متوجه شدم من ارباب نبوده ام
او گرسنه ی تکه استخوانی است و محبت های من به او به دلیل ناسپاسی نکردن اوست و رام بودنش است.
عزت نفس و محبت او اینچنین است.
دیده ای که وقتی نمی توانی به پیچ و خم آسمان ها، آنجاهایی که شاهین و عقاب پر می زنند، بیندیشی و حتی وقتی نمی توانی به سالی یکبار تماشای پرنده در طبیعت و یا کامل تر از اینها وقتی نمی توانی به در انحصار درنیاوردنشان نیندیشی آنها را به قفس می آوری ؟
اینها نقاط حساس خود فریبی های انسان است.
من حتی به دروغ نیاز دارم ارباب باشم و خیلی عمیق نشوم که چرا ؟