ویرگول
ورودثبت نام
Neon
Neon
خواندن ۴ دقیقه·۱ سال پیش

چاقو صفت

بنام او...


اثر تیزی

از خواص سروکار داشتن با آدم های ناحسابی، آشنایی با انواع و اقسام زخم هاست. زخم زبان، زخم نگاه، زخم پوزخند، زخم توهین، زخم کاری و ... . اصلا تبدیل به یک زخم شناس کار کشته و ماهر میشوی که تا یک نفر دهان به درد و دل وا میکند، از عمق جان او را درک میکنی و یک همزادپنداری واقعی نه صرفا ترحمی ناشیانه و عذاب آور بینتان شکل میگیرد. اینکه میگویند چاقو به خودی خود بد نیست و طریقه استفاده از آن مهم است جای خود اما توجه به این مسئله هم خالی از لطف نیست که چاقو نمیتواند شخصیت واقعی خود را پشت دیگران پنهان کند. در واقع چاقو کاری جز بریدن بلد نیست. مثلا نمیشود با چاقو نقاشی کشید، یا شعر نوشت یا از این دست کارهای لطیف انجام داد [ لطفا میرزا نقطی نباشید و از استثناها چشم پوشی کنید؛ ممنونم]. چاقو فقط بلد است ببُرَد و بِدَرَد و خون و خونریزی راه بیندازد. و حتی وقتی برای امور خیرخواهانه ای مثل جراحی هم از آن استفاده میشود بازهم جای زخم ( شما بخوانید هنرنمایی چاقو ) باقی می ماند. بعضی آدم های ناحسابی مثل چاقو هستند؛ شخصیتشان بریدن و دریدن است. حتی وقتی در حق دیگران محبت میکنند بازهم اثر تیزیشان روی روح و جسم دیگران باقی می ماند. عجب موجودات عجیبی هستند [شاید هستیم!] این چاقوصفت ها.

آدم های دلخراش

یکی از صداهای آزاردهنده، صدای جیغ مانند کشیده شدن اجسام تیز مثل چاقو روی شیشه است. این تقابل عذاب آور مولکول های Fe و C نتیجه ای جز ایجاد اثری ماندگار روی تن شیشه ندارد. در واقع شیشه هیچگاه نمیخواهد یعنی نمیتواند خراشیده شدنش را فراموش کند. مثل آدم های کینه ای که هرگز نمیتوانند اثر تیزی آدم های چاقوصفت را از یاد ببرند. مهم نیست که این خراش حاصل دشمنی بوده یا نیتی خیرخواهانه؛ آدم کینه ای این چیزها سرش نمیشود. و آنقدر خطوط سطحی حاصل از تیزی چاقو را درون خود پرورش میدهد که آن خطوط نه چندان عمیق تبدیل به شیارهایی خطرناک میشوند و احتمالا ادامه این روند منجر به ترک خوردن و نهایتا شکستن آنها میشود. البته این جملات از جنس نگاه های عاقل اندر سفیه نیست و همانطور که نویسنده خود را فردی چاقوصفت میداند، احتمال شیشه صفت بودن را نیز آنچنان دور و محال نمیداند.

یک شیشه و چندین چاقو

قصد تطهیر شیشه صفت های کینه توز را ندارم اما واقعا در برابر چاقو صفت ها چه میشود کرد. این لامروت ها نه تنها مسلمان نیستند بلکه آزادگی هم سرشان نمیشود. مثلا طرف میخواهد یک نصیحت برادرانه را خرج وجود رفیقش کند؛ چقدر آسمان ریسمان بهم میبافد، چقدر بنده خدا را تخریب میکند، از ترکیب شماره های کد ملی دوستش گرفته تا رنگ چشم پدربزرگ مادریش را مورد عنایت قرار میدهد که به او بفهماند که میخواهد او را ارشاد کند. انگار که بخواهد کیسه صفراء رفیقش را در بیاورد اما سر راه روده و معده و کبد و طحال و ... را نیز تکه پاره کند. تازه این در ذیل امور خیرخواهانه میگنجد و وای به روزی که واقعا بخواهد پدرسوخته بازی در آورد و کسی را زجرکش کن. خب واقعا اینجا، در این لحظه حساس و بحرانی که یک نفر با دست و زبان و چشم و سایر اعضا و جوارحش به روح و جسم ما حمله ور شده چه باید کرد؟ یعنی باید اجازه دهیم که او تمام وجود ما را از قیافه بیندازد؟ آیا نباید او را تا قیام قیامت تعقیب کنیم و حقش را کف دستش بگذاریم؟ تازه این یک نفر از صدتا چاقوصفت دور و بر ماست.

لبخند صابونی

گونه ای خاص و نادر از نسل آدم ابوالبشر صابون صفت ها هستند. اولا که ذاتا خیرخواه هستند. یعنی فقط برای کار خوب ساخته شده اند و کار بدی از آنها بر نمی آید [ لطفا میرزا نقطی نباشید و از استثناها چشم پوشی کنید؛ مجددا ممنونم] در ثانی اگر چاقوصفت ها آن ها را قیمه قیمه هم کنند باز خاصیت صابونی آنها یک لبخند لطیف تحویل طرف مقابل میدهد و کماکان به کف کردن و راه انداختن کار خلق الله ادامه میدهند. صابونی ها واقعا تحسین برانگیزند. از آن جنس آدم های مودب و با شخصیت هستند که اگر بخواهی هم نمیتوانی از آنها متنفر باشی. چاقو را تا میشود در قلبشان فرو میکنی اما وقتی بیرون میکشی میبینی همان زخم هم دارد به تو لبخند میزند.

آسایش دو گیتی

لبخند زدن هنگام رانندگی، توجه به خاطرات تکراری پیرمردها، کوتاه آمدن آدم جلوی زن ها در نانوایی، معذرت خواهی از آدم هایی که عمدا در پیاده رو به دیگران تنه میزنند، تعریف و تمجید از غذاهای کم نمک یا شور تازه عروس ها، جور همکار تنبل را کشیدن، گفتن عبارت تو خوش تیپ ترین مرد این دنیایی به شوهرهای تپل و پشمالو و ... همه مصادیق بارز اخلاق صابونی هستند‌. صابونی بودن آنقدر خوش رایحه و زیباست که دوست و دشمن را آرام میکند. چه بخواهیم چه نخواهیم چاقو صفتی یک بیماری روانی همه گیر است که گریزی از ان نیست. چه بخواهیم چه نخواهیم آدم شیشه صفت قبل از هرکسی خودش را آزار میدهد بعد دیگری را. پس کاش صابون باشیم... آرام و سر به زیر و خوش رو


والسلام


چاقوزخمصابونشیشهکتاب
گاهی باید نجیب بود، مثل گازهای نجیب...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید