ویرگول
ورودثبت نام
محمدجواد محمدی
محمدجواد محمدیدانش‌آموخته MBA، مهندس کامپیوتر، پژوهشگر در زمینه بیزنس و مدیریت، مشتاق به یادگیری، عاشق بازی‌های ویدئویی، کتابخوان، شناگری در دریای هنر، در اینجا علایق و مطالعاتم، و گاهی خودم رو روایت میکنم!
محمدجواد محمدی
محمدجواد محمدی
خواندن ۲ دقیقه·۸ ماه پیش

مرثیه‌ای برای بیست و هشت سالگی

شاید ده سال پیش، زمانی‌که 18 ساله بودم، هیچوقت فکر نمیکردم که ده سال آینده چه حس و حالی داشته باشم و در کجای این دنیا ایستاده باشم. اما طبق معمول دنیا پر از رویدادهای پیش‌بینی ناپذیر هست و واقعیت با چیزی که در نوجوانی و کودکی تصور میکنی، میتونه بسیار متفاوت باشه.

حالا بیست و هشت سالم هست، با احساساتی شبیه به مردهای چهل ساله. با گذراندن سندرم‌های رایج سی‌سالگی و سی‌وپنج سالگی و ... آن هم زودتر از موعد. نمیدونم تا به حال این احساس رو داشتید که مسیری که در زندگی سال‌ها جلو بردید، اشتباه بوده؟ این حس بهتون دست داده که در انتهای مسیر دلتون خواسته تمامِ اون راه رو برگردید و هرچیزی که در راه دیدید از حافظه و ذهن خود پاک کنید؟ من مدت‌ها بود که این حس رو نداشتم. بخصوص بعد از گذراندن یک دوره خیلی بد و دهشتناک در زندگیم، گویی نور زندگی بر من تابید و همه چیز دگرگون شد. در واپسین سال‌های زندگیم تا رسیدن به 28 سالگی، برای نخستین بار در عمرم حس کردم که دقیقا در همون مسیری قرار گرفتم که باید میبودم! حدود سه-چهار سال از زندگیم به همین منوال گذشت و روحیه بسیار خوبی داشتم، اعتماد به نفس بسیار خوبی پیدا کردم، بهتر از قبل به دوستان و اطرافیانم کمک میكردم! اما دوباره حس میکنم تمامِ مسیر رو غلط اومدم، با این تفاوت که دیگه مثل چند سال گذشته فرصتی ندارم. فرصتی برای آزمون و خطا باقی نمونده؛ حداقل از نظر من اینطوره. حتی فرصتِ دست نگه داشتن و دوباره برنامه‌ریزی کردن ندارم.

اما صبر کنید! اوضاع از این هم میتونه بدتر بشه! بدترین حسی که وجود داره میدونید چیه؟ اینکه الان دارم به این فکر میکنم که حتی اون مسیر سه چهار ساله‌ای که سرِحال بودم و فکر میکردم که دیگه افتادم رو ریل و دارم مسیر درست رو میرم هم از همه اشتباه‌تر و غلط‌تر بوده. اینکه سِنِت دیگه داره میره بالا و حتی کمتر از قبل فرصتِ یادگیری داری ناراحت کنندست. اینکه در این روزهای پر تب و تاب ایران، مستقل شدن هر روز سخت تر از قبل میشه، ناراحت کنندست. این روزها سرعت فاصله گرفتن از اهداف و خواسته‌ها بصورت نمایی در حال افزایش هست و شاید ماموریت من در 28 سالگی این باشه که در برابر این سرعت مقاومت کنم. جبرِ جغرافیایی و جبرِ سن و سال این روزها بیشتر از همیشه روی دوشم سنگینی میکنه. اما چاره چیه؟ یا باید در برابر مرگ تسلیم شد یا باید در برابر زندگی سر خم کرد و ادامه داد. این سال از زندگیم سالی بسیار سخت خواهد بود که مجددا باید با هر تاریکی و سیاهی که درونم هست و تلاش میکنه من رو شکست بده، مبارزه کنم. چه بسا کار درست هم همین باشه. با روحی فرسوده ادامه میدم، به قول محسن نامجو در قطعه «اخترکم»، به واقع که «روح چه مستهلکَکَم».

اعتماد نفسمحسن نامجو
۶
۵
محمدجواد محمدی
محمدجواد محمدی
دانش‌آموخته MBA، مهندس کامپیوتر، پژوهشگر در زمینه بیزنس و مدیریت، مشتاق به یادگیری، عاشق بازی‌های ویدئویی، کتابخوان، شناگری در دریای هنر، در اینجا علایق و مطالعاتم، و گاهی خودم رو روایت میکنم!
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید