سلام. عادت هميشگي من بود که یه متن مینوشتم و دو یا نهایتا سه عکس مرتبط آپلود میکردم، این بار تعداد بیشتری عکس آپلود کردم و برای هر کدوم یکی دو جمله نوشتم. زیاد نیست، تا ته بخونید گلای تو خونه.
پاییز جان؟ میشود رخت های آویختهات بر درخت را برداری؟ مهمان داریم. زمستان در راه است.
تو به این شاخه ها چه بدهکاری که دست هایشان در هوا خشکیده؟ نکند در سوگ برگ ها دست ها را گشوده و با زاری باد مویه میکنند؟
حسرتِ چیست اینکه رنگ زرد به صورت برگ ها ریخته و تنه تناور درخان را خشکانده؟
نکند از زندگی این باغ همین برکه انسان ساز برای زنبور ها مانده و علف های بی بَر لا به لای لاستیک ها؟
تکیه این حلقه های سیاه بر درخت بوده و هست. نکند روزی درخت از فرط ضعف به سیاهی نفت آبوده آنها تکیه دهد؟
که در زمانه ای که مرگ متکی به زندگی باشد صحنه دلخراشیست اتکای زندگی بر مرگ.
چرا که مرگ همیشه آخرین اتفاقیست که به آن میاندیشیم. مانند درختی که تا افتادن آخرین برگ برای بهار صبر میکند و بعد میخوابد. با این امید که وقتی بیدار شد او آمده باشد.
مسیر پاییزی همیشه برای بهار سخت بوده. خشونت زرد آبان کجا و ظرافت اردیبهشت. شاید برای همین است که بهار هرگز به داد پاییز نمیرسد.
پشت دیوار صبر میکند و سپیدی مرگ را به چشم میبیند. بعد خرامان خرامان از راه میرسد و جادو میکند.
پاییز جان! مگر در آینه شفاف برگ ها فردا را ندیدی که بی رحمانه زندگی درخت را گرفتی؟
آینه ای که شاهد هر روزه رشد و بالندگی درخت بوده و به چشم تلاش هایش را دیده.
تلاش هایی که دیده میشوند؛ حتی پشت نقاب های سرخ و زردی که تو بر تن مرگ و تباهی میپوشی.
اما راه روشن است. حتی از میان تیزی شاخه ها و مسمومیت نارنجی برگ های مرده.
به روشنی گیسوی آتش در باد.
صدای تشویق برگ ها....
احتمالا نکته اخلاقی:
درخت به دانش حیات میبخشد و این مرگ دانش است که درخت را میمیراند.
اینم ساختم به عنوان یادگاری از پاییز:
دوست داشتید شما هم یه پست اینجوری بنویسید، به امتحانش میارزه?
پ.ن۱: تصاویر ثبت شده توسط نویصاد
پ.ن۲: با کسی دوست شیم که بهمون عادتای خوب اضافه کنه، مثلا اعتیاد به چاوشی.
پ.ن۳: ظالم و مظلوم هرگز جایشان عوض نمیشود. آرزوی آزادی برای فلسطین اشغالی...