ویرگول
ورودثبت نام
Newti
Newtiهدیه هستم _مهره ای گُم در صفحه شطرنج الهی
Newti
Newti
خواندن ۲ دقیقه·۹ ماه پیش

یکی از روز های تکراری

ساعت ده و نیمه ، این استاد همیشه قراره دیر برسه، از طرفی خوبه اگر نیاد ولی خب این همه راه نکوبیدم بیام برای هیچی...

هوا مَلَسه. منو یاد اوایل پاییز میندازه همونموقع که تازه برگا قراره زرد شن، بچه ها میرن مدرسه و عاشقا میرن بیرون قدم زدن. این جمله آخر یه کم خنده داره نه؟

کنار پنجره نشستم، یه نسیم خنکی میزنه به کمرم، مشکلی نیست اگه دوباره سرما بخورم...

بچه ها نشستن، نگاشون میکنم، هرکی یه جوری تو خودشه و منم اینجا دارم مینویسم. سرک کشیدم تو گوشیش، دیدم تو یوتیوب داره آموزش هنگدرام میبینه؛ با لبخند گفتم دوست داری؟ گفت آره میخوام یاد بگیرم. اومد رو زبونم بگم من از این ساز خوشم نمیاد ولی خب دلم نیومد بزنم تو ذوقش.

بعضی آدما رو از دور دوست دارم، یهو مثلا از طرف خوشم میاد، به نظرم آدم جالبیه و با خودم فکر میکنم شاید بتونیم با هم دوستای خوبی شیم ولی خب بعد که میرم تو جَمعشون یه جورایی خیلی پشیمون میشم؛ شاید جدیدا خیلی سخت گیر شدم ولی خب خیلی وقته یه رفاقت خوب نداشتم، ولی حقیقتا خیلی مهم نیست اگه کسی نباشه، ترجیح میدم آدمارو از همون دور دوست داشته باشم.

استاد هنوز نیومده، نیاد دیگه سنگین تره ساعت ۱۲ جشنه، این دفعه رو حتما میرم و تا تهش میمونم؛هنوز از اینکه اجرای محمد معتمدی رو تو سالروز دانشگاه ندیدم خیلی ناراحتم، الان که فکر میکنم اغلب دوستی هایی که تو دبیرستان میخواستم ایجاد کنم بین آدمایی بود که چندساله با هم رفیقن و خب وارد شدن به همچین جمع های صمیمانه ای خیلی سخت تره، چرا من همیشه راه سختو انتخاب میکنم؟

تو حیاط مدرسه دخترونه روبه رو دانشگاه، دارن هندبال بازی میکنن، هوا خیلی سرده، یاد خودم میفتم؛ من عاشق هندبال بودم و استادِ ادامه ندادنِ چیزهایی که توشون علاقه و استعداد دارم.. .کی بزرگ شدم؟

هوا زیادی سرد میشه، پنجره رو میبندم، استاد داره میاد و ما همه معتقدیم اگه نیاد سنگین تره، ولی خب الان با بچه اش اومده ، و هشتاد درصد بچه هایی که اومده بودن دَر رفتن.




۱۳
۰
Newti
Newti
هدیه هستم _مهره ای گُم در صفحه شطرنج الهی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید