باید میومدم که بنویسم چون به خودم گفتم اگر ننویسم دیگه قرار نیست ادامه بدم و اینجا بود که فهمیدم اگر کنترل نکنم خیلی راحت از جاده ی زندگی منحرف میشم .
و اینطور شد که تصمیم گرفتم بنویسم اما میدونی چیه ذهنم خسته است .البته خستگی جسمم هم بی تاثیر نیست . روزای شلوغ و پرکاری رو تجربه می کنم و از این بابت خوشحالم .
اومدم اینجا تا صداهای مغزم بنویسم
بنویسم که برای رسیدن به چیزی که میخوام باید تلاش کنم .
بنویسم از اینکه برای رسیدن به هرچیزی باید اول خودمو دوست داشته باشم .
بنویسم اول باید خودمو همون طور که هستم بپذیرم با تمام نقص و کاستی ها .
بنویسم اگر کاری تو ذهنمه تو انجام دادنش شک نکنم و انجامش بدم .
بنویسم از شکست نترسم و تجربه اش کنم .
بنویسم از اینکه اهمیت دادنام رو روی مسائل عمیق زندگیم خرج کنم نه اتفاق های بی ارزش زندگیم .
بنویسم که زندگیم هرچقدر سخت و عجیب باید به خودم قول بدم ادامه بدم .
بنویسم از اینکه یادم بمونه به خودم قول دادم خودم خودمو بسازم .
پس به خودم میگم پاشو دختر بلند شو ادامه بده شک نکن چون هیچ کس قد خودت نگرانت نیست و نمیدونه چی برات خوبه .