خیلی از ما حداقل یکبار تجربه معامله کردن اجناسی که در سامانه دیوار پیداکردهایم، یا سفر کردن با استفاده از اسنپ را داریم. اما چرا ایدههایی مثل دیوار و اسنپ توانسته مورد استقبال مردم قرار بگیرد؟
قطعاً یکی از جوابها این است؛ این ایدهها واسطهها را از بین برده است! قبلترها وقتی میخواستیم ماشینی برای خرید پیدا کنیم، دنبال منزل مسکونی برای خرید یا اجاره بودیم یا دنبال اجناس دستدوم بودیم، بنگاههای ماشین، مشاورین املاک یا سمساریها را زیرورو میکردیم تا به نتیجه مطلوبی برسیم. یا از طرف دیگر وقتی برای جابجایی در شهرها به دنبال ماشین بودیم با آژانسهای ماشین تماس میگرفتیم.
مشاورین املاک، بنگاه خودرو، سمساریها و یا آژانسها واسطههایی بودند برای اینکه بتوانیم محصول یا خدمتی را از فردی دیگر خریداری کنیم. این واسطهها یا به زبانی دگر، دلالها پولشان را از همین واسطهگری درمیآوردند و این تجربه همیشگی مردم بود که واسطهها تلاش میکنند دو طرف معامله کمتر باهم مرتبط باشند؛ چراکه همین عدم اطلاع دو طرف از همدیگر بازار دلالی را داغ میکرد و درآمدش را داغتر! این داغی بازار ازیکطرف باعث سود کمتر فروشنده، هزینه بیشتر خریدار و از طرف دیگر سود بیشتر واسطههاست!
آژانسهای تاکسی هم بهنوعی دچار همین مسئله بودند، البته در این مثال چون لاجرم رابطه دوطرف رابطه برقرار میشد، ضوابط و قواعد بیشتری حکمفرما بود.
این روزها با پیشرفت فناوریهای اطلاعات و ارتباطات دیگر نیازی به اینهمه واسطه نیست؛ با استفاده از تکنولوژی یک سایت اینترنتی میتواند خیلی راحت همه این واسطهها را کنار بزند و تولیدکننده و مصرفکننده را مستقیم به هم وصل نماید، آنهم با تعداد محدودی کارمند و امکانات! وقتی این واسطهها کنار برود و رابطه دوطرف یک معامله از طریق یک سایت باهم مرتبط بشوند، فروشنده همان قیمتی که میخواهد جنسش را میفروشد و خریدار هم باهمان قیمت جنس را میخرد و دیگر از هزینههای گزاف دلالی هم خبری نیست. نمونه آنهم مثالهایی چون سایت دیوار، شیپور و اسنپ است.
بانک هم در نظام اقتصادی ما یک واسطه بهحساب میآید. واسطهای که سرمایههای کوچک و بزرگ مردم را که بهخودیخود به کاری نمیآید جمع کند و در اقتصاد به کار بگیرد و سود این مشارکت را بین سرمایهداران تقسیم کند؛ و یا به نیازمندی وام بدهد تا مشکلاتش را حلوفصل کند. تصور کنید که در بهترین حالت همین اتفاق بیافتد، یعنی پول ما صرف وامهای با بهره زیاد به مردم نشود و حتی سپردههای قرضالحسنه هم واقعاً به نیازمندان برسد.
برای اینکه یک بانک بتواند این کار را انجام دهد، چند کارمند، ساختمان و شعبه و غیره و غیره نیاز دارد؟ و پول همه اینها باید از کجا تأمین بشود؟ طبیعتاً از سودی که از پول شما بهدست آورده یا بخشی از سپردههای قرضالحسنه مردم!
در اینجا هم میتوان از نهادهای واسط به سمت نهادهای رابط حرکت کنیم؛ دقیقاً مثل کاری که سایت دیوار انجام داده است. مدلهای جدیدی که امروزه در غرب مورداستفاده قرار میگیرد، این مهم را عملی کرده است، شعبههای بانکها را کاهش داده، تعداد کارمندان را کم کرده و هزینهها را به شکل قابلتوجهی کاهش داده است.
مدل تأمینمالیجمعی این امکان را فراهم میکند تا یک کارآفرین یا یک نیازمند خیلی راحت بتواند نیاز خودش را در یک پلتفرم تأمینمالیجمعی ثبت نماید و بهراحتی به اطلاع تعداد زیادی از مردم برساند؛ مردم هم این پروژههای مختلف را میبینند، حسابوکتاب میکنند و به پروژه موردعلاقهشان کمک میکنند یا روی محصول و شرکت موردنظرشان سرمایهگذاری نمایند، بدون اینکه واسطهای درمیان باشد و یک جعبه سیاه مبهم!
با این مدل هم کارآفرینهای خلاق و نیازمندان واقعی به هدفشان میرسند، هم پولی که باید به آنها برسد، صرف حقوق کلی کارمند و... نمیشود و هم مردم میتوانند با خیال راحت پروژههای موردعلاقهشان را انتخاب کنند و به آن کمک کنند.
ایده کراودفاندینگ یا همان تأمینمالیجمعی تاکنون توانسته است نقش مهمی را در تأمین سرمایه استارتاپها و کسبوکارهای نوپا در جهان بازی کند و سرمایهگذاران را بدون واسطه به استارتاپها متصل کند تا هم سرمایهداران راهی بهتر برای سرمایهگذاری داشته باشند و هم کارآفرینان در جذب سرمایه موفقتر باشند