سلام
نهام ماه اسفند، شده 3 ماهی که من استخدام شدم، جایی که ویژگیهای مثبتاش بیشتر از منفی هاشه.
بگم که من تقریبا از بهمن 99 وقتی فهمیدم اصلا برای شغل معلمی ساخته نشدم، بنا به دلایلی رفتم به سمت طراحی وبسایت. از اون موقع تمرکزم شد روی اون و 9 اذر 1400 هم استخدام شدم.
مسیر یادگیری من پر از اشتباههات زیاد بود و هنوز هم هست، مثل انرژی میمونه. چون واقعا چیزهایی که یادگرفتم برای 5دقیقه اول روز اولم به دردم خورد یا حداقل باعث اعتمادبهنفسم شد و الان تو این سه ماه، دارم تلاش میکنم این حقیقت رو که خیلی چیزهاست که نمیدونم رو بپذیرم. (میدونستم که خیلی چیزهاس که نمیدونم ولی نمیدونستم که قراره اینجوری با این سرعت باهاشون روبهرو بشم ) و با وجود این حقیقت، اعتمادبه نفسم رو حتی به اندازه کمش رو حفظ کنم که البته چالش اصلی منه و بسیار برای منی که خوی سرزنشگری دارم و بدگوییهای ذهنیم بسیار قوی عمل میکنن، بسیار سخته.
من خیلی دیر این مسیر رو شروع کردم و دلیل اصلی به عقب انداختنش، ترس از نتونستن بود.. من لیسانس نرمافزار از یه دانشگاه ازادی دارم(یکی دیگه برام انتخاب رشته کرد و من فقط رفتم) و اون موقع من متوجه شدم برای خوب بودن تو دنیای برنامهنویسی باید توانایی حل مسیله خوبی داشته باشیم و من خوب، توش خوب نبودم (هنوزم نیستم) ولی اون موقع به خودم فرصت تمرین و تلاش ندادم که شاید با تمرین و ممارست بتونم این مهارت رو درون خودم تقویت کنم. دلیل بعدی برای تاخیر این بود که من تو سن 18 سالگی فکر میکردم هر کسی که برنامهنویس خوبیه حتما وقتی 12-13 سالش بوده، شروع کرد و برای منِ 18 ساله، دیره.
دلیل این که من کاری رو که وقتی 18 سالم بود و فکر میکردم دیره رو در سن 28/29 سالگی شروع کردم، این بود که همیشه تو ذهنم این مونده بود که من یه کاری رو از ترس نتونستن حتی امتحانشم نکردم، خیلی بهم برخورده بود که چرا من اینقدر گذاشته بودم ترس بهم غلبه کنه! و پیش خودم گفتم تو که چیزی واسه از دست دادن نداری، برو دنبالش! تمرین کن اونقدری که بالاخره توش بهتر شی! (easier said than done).
خواستم تجربیاتی که تا الان از مسیر پیدا کردم رو اینجا بنویسم شاید کسی بخونه و شاید خواد از تجربیات 3 ماه من استفاده کنه:
پ.ن: انتخاب عنوان سختترین کار دنیاست.. البته بعد از برنامه نویسی :))
خیلی ممنون:)