#بامن بخوان
خب بریم برای معرفی یک کتاب شگفت انگیز?
بایک پویش شگفت انگیز تر#توهم بخوان?
واقعا اولین و بهترین تجربه ای که داشتم خوندن یک کتاب عااالی در یک نرم افزار فوق العاده ای به نام طاقچه بود?
جمله به جمله ی این کتاب پراز درس و پراز انرژی هست...
همون جمله هایی ک میره اعماق ذهنت وتوصیه میکنم مداد و دفترچه یادداشتتون کنارتون باشه چون مطمئن هستم دلت میخواد تمام جمله های این کتاب رو یک جایی برای همیشه داشته باشی.
نویسندهمیچ آلبوم
زبانزبان انگلیسی
گونهرمان زندگینامهای، داستان فلسفی، یادداشت
ناشرDoubleday
تاریخ انتشار1997
نوع رسانهPrint گالینگور، Paperback
تعداد صفحات۱۹۲
شماره اوسیالسی
378.1/2/092 B ۲۱
LD571.B418 S383 1997
میچ آلبوم، نویسنده توانای آمریکایی رمان سهشنبهها با موری را برای همه آنهایی نوشتهاست که میخواهند طعم زندگی را آنگونه که باید بچشند. این کتاب در سال ۱۹۹۷ منتشر شد و تاکنون از تاثیرگذارترین و پرفروشترینهای نیویورک تایمز بودهاست.
_درباره کتاب سهشنبهها با موری
این کتاب روایت انس استاد پیری با شاگردش در واپسین روزهای زندگی است. پروفسور شوارتز موری به بیماری ای ال اس دچار است. بیماریای که به تدریج بدن را از کار میاندازد و سلولها و بافتهای ماهیچهای را تخریب میکند. شاگرد هر سهشنبه به دیدار استاد میرود و از او و با او درس زندگی میآموزد. کلاسی که شاید امتحان و درس پس دادنهای معمول دانشگاه را ندارد اما یک کلاس بینظیر است. کلاسی که راهبر و راهرو هردو با هم در آن رشد میکنند و به کمال میرسند. هر سهشنبه میج درباره موضوعی با استاد خود صحبت میکند: دنیا، مرگ، زندگی، خانواده، فرهنگ، بخشش، دانایی، ازدواج و هر مفهومی که راجع به زیستن و چگونه زیستن است.
میج در این سهشنبهها همراه استادش مراحل متفاوتی از کمال انسانی را میپیماید.
خواندن کتاب سهشنبهها با موری را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
علاقهمندان به ادبیات داستانی و رمانهای خارجی با موضوعات انسانی و عاطفی را به خواندن این اثر دعوت میکنیم
جملاتی از کتاب سهشنبهها با موری
به نظر من نوارها، مانند عکسها، و ویدیوها، تلاشی مذبوحانه برای به سرقت بردن چیزی از چمدان مرگ هستند. اما برایم روشن شد که موری با شجاعتش، با خلق و خویش، با صبر و شکیباییاش و با آن گشادگی و صراحتش، نگاهی متفاوت از دیگران به زندگی داشت. نگاهی درست، منطقی و عقلانی. او تنها چند قدم با مرگ فاصله داشت.
اولین بار که موری را در برنامهٔ «راه شب» دیدم، از خودم پرسیدم که وقتی موری متوجه شد که مرگش نزدیک است، در مورد چه چیزهایی تاسف خورد. آیا از اینکه که دوستانش را از دست میدهد، حسرت میخورد؟ آیا عکسالعملش با دیگران فرق زیادی داشت؟
من با خودخواهی به این فکر کردم که اگر جای او میبودم، آیا به خاطر تمام دلتنگیهایم تأسف میخوردم؟ آیا به دلیل رازهایی که نزد خود نگه داشته بودم، متأسف میشدم و حسرت میخوردم
واما بخش هایی از کتاب که برای من خیلی جذاب بود❤️
?ایا وقت آن نرسیده که دنیا متوقف شود؟؟ مگر مردم دنیا نمیدانند چه اتفاقی برای من افتاده!
?میخواهی ذره ذره متوقف شوی یا از روزهای باقی مانده لذت ببری؟.!
? در زندگی چیزی به نام دیرخیلی دیر شده وجود ندارد موری تاآخرین لحظه زندگیاش در حال تغییر دادن خودش بود
? زندگی کردن بدون حس خوشبختی یک چیز دیگریست چیزی بی معنا و مفهوم
? میچ تا زمانی که میتوانی به راحتی نفس بکشیم یعنی فرصت زندگی داریم
? باید تمام حس هارا تجربه کنی حسی مانند ترس، تنهایی و سپس بگوییم خوب من این را تجربه کردم حالا آنرا کنار میگذارم
? اگر ندانی چطور به همسرت احترام بگذاری به دردسر می افتی
? مهم ترین چیزی که توی زندگی باید بدونی اینکه چطور به دیگران عشق بورزی یا محبتشون رو پذیرا باشی
?عشق موضوع مهمیه
همونطور که شاعر بزرگ اودن میگه، یکدیگر را دوست بدارید یااینکه بمیرید
انقدر این کتاب جذاب و پراز حرف هست ک هرچقدرم بنویسم همینجا تموم نمیشه پس خیلی سریع از اپلیکیشن طاقچه دانلودش کن