سلام به همه ی دوستای کتابخوان عزیزم?
بازهم معرفی کتاب داریم، آخرین کتابی که با عشق دنبالش کردم رو میخوام به شما ویرگولی های عزیز معرفی کنم...
به شدت توصیه میکنم هم کتاب رو مطالعه کنید و هم فایل صوتی رو دریافت کنید و هم در نهایت فیلمش رو ببینید?
کتابی که من تااخرین لحظه منتظر معجزه بودم، و خط به خط کتاب برام عشق به زندگی رو دیکته میکرد...
و درنهایت میتونم بگم برای اولین بار بود که با تموم شدن کتاب،گونه هام از اشک خیس بود و هیچ وقت تصور نداشتم انقدر تحت تاثیر یک کتاب قرار بگیرم...
این کتاب، عبور از مسیرهای غیرممکن بین ویلترینر، یک پسر تلخ و بدبین و لوئیزا کلارک، یک دختر بیست و شش ساله معمولی را ردیابی میکند. پس از این که لوئیزا شغل خود را در یک کافه محلی از دست میدهد، ناخواسته به عنوان پرستار ویل، پسری که از زندگی روی ویلچر خسته شده است، انتخاب میشود. پس از چندین رویارویی، این دو به آرامی دوستی خود را آغاز میکنند. ویل که قبلا صخره نورد و کوهنورد بوده و به دور دنیا سفر میکرده است، نمیتواند درک کند که چرا لوئیزا از زندگی کنونیاش در حد متوسط راضی است. لوئیزا متوجه میشود که ویل برنامههای تکان دهندهای دارد و در حال تلاش بیوقفه است که به زندگیاش پایان دهد و به این نتیجه میرسد که ممکن است تلاشش برای نجات ویل از زندگی یکنواخت و افسرده کافی نباشد.
قهرمان این کتاب، لوئیزا، دارای ویژگیهای کلیشهای که اکثر شخصیتهای پیشرو دارند، نیست. او یک دختر معمولی است که استعداد خارقالعادهای جز خواندنترانه مولاهونکی، آن هم زمانی که ویل در رختخواب است ندارد. وقتی ویل از او میپرسد که برای تفریح چه کاری انجام میدهد، او پاسخ میدهد: «نمیدانم… برای نوشیدن چیزی به کافی میروم یا کمی تلویزیون نگاه میکنم». عشق او به چیز کیک و جورابشلواریهای رنگی رنگی، به خوانندگان الهام میبخشد فردیت خود را جشن بگیرند و از قالب پیروی نکنند. این داستان کمی کنایهآمیز نیز هست؛ ویل که محدود به یک صندلی چرخدار است، برای تبدیل شدن به یک زن پرماجرا، مصمم و باهوش که میتواند باشد، به لوئیزا انگیزه میدهد. این رمان افراد را به چالش میکشد تا از منطقه راحتی خود فراتر بروند و زندگی را با تمام ظرفیتش تجربه کنند.
کتاب من پیش از تو، یک رمان عاشقانه مرسوم و غم انگیز نیست. این رمان، ویژگیهای فوقالعادهای از طنز هوشمندانه و احساسات قدرتمند را به همراه دارد. مطالعه دقیق مویز در مورد فلج چهار اندام کاملا مشهود است، زیرا او خسته کننده بودن مصرف دارو و مسائل مربوط به حمل و نقل را با دقت بیان میکند.
علاوه بر این، این کتاب بر یک درد و رنج عاطفی تاکید دارد که میتواند یک جوان خوشتیپ، باهوش و موفق را که پس از یک تصادف غم انگیز با موتورسیکلت بیحرکت شده است، همراهی کند. تعبیر کتاب از عشق، بر سطحی بودن و احساسگرایی داستانهای عاشقانه معمولی پیشی میگیرد.
شخصیتهای داستان بلافاصله عاشق نمیشوند، بلکه به خاطر تحمل ناامیدیها و سختیهای زندگی در کنار هم بین آنها رابطه دوستانه و اعتماد به وجود میآید. لوئیزا در صحنهای دلخراش به ویل میگوید: «تو مرا خوشحال میکنی، حتی اگر خیلی بد و ناخوشایند باشی. من نسبت به همراه بودن با هر کس دیگری در جهان، ترجیح میدهم با تو باشم».
لوئیزا «لو» کلارک از یک شغل به شغل دیگر حرکت میکند تا به خانوادهاش در رسیدن به اهدافشان کمک کند. هنگامی که او پرستار ویلترینر میشود، یک بانکدار ثروتمند که دو سال پیش بر اثر حادثه تصادف فلج شده است، رفتار و نگرش شاد او مورد آزمایش قرار میگیرد. هنگامی که لوئیزا به ویل نشان میدهد زندگی ارزش زندگی کردن را دارد، نگاه بدبینانه ویل شروع به تغییر میکند. هرچه پیوند آنها عمیقتر شود، زندگی و دلهای آنها به شکلی تغییر میکند که هیچ کس نمیتوانست تصور کند.
برخی معتقدند این کتاب، زندگی یک فرد معلول را بیارزش و عاری از خوشبختی به تصویر میکشد. اکثر انتقادات از فلج چهار اندام شده است، زیرا خوانندگان معتقدند این کتاب، خودکشی را تنها فرار از وحشت واقعیت نشان میدهد. اگرچه چنین ادعاهایی ممکن است منطقی باشد، باید در نظر داشته باشید که مویز، خوانندگان را تحریک میکند تا فلج چهار اندام را در یک سبک جدید بررسی کنند و فراتر از کلیشههای رایج باشد. البته این امکان وجود دارد که افراد معلول بتوانند زندگی معمولی و شادی داشته باشند، اما هرگز نمیتوانند زندگی را به روشی که قبلا بوده است تجربه کنند. ویل به لوئیزا میگوید: «تو نمیدانی متکی بودن به شخص دیگری برای ادامه زندگی چقدر ناامیدکننده است».
به دنبال یک شب فوقالعاده در سمفونی، ویل و لوئیزا در ماشین مینشینند و نمیخواهند شب تمام شود. ویل اذعان میکند: «من فقط میخواهم مردی باشم که با یک دختر قرمز پوش به کنسرت رفته است. فقط برای چند دقیقه بیشتر». میتوان نتیجه گرفت که معلولان تمایل به فرار از نگاههای جانبی، توجه مداوم و همدردیترحم آمیز دیگران را دارند.
واما بخشهایی از کتاب که برای من جذاب بود و باعشق کلمه به کلمه شو در قلبم ثبت کردم❤️
?میگویند وقتی کسی به سن و سال خاصی میرسد عاشق گل و گیاه میشود.
فکر کنم حقیقت داشته باشد..
این مطلب به چرخه ی عظیم زندگی مربوط است، رشد گیاه بعد از زمستانی غمبارچیزی شبیه معجزه است...
?ناتان گفت خوب بود نه؟
روبه ویل گفتم:چرا مجبورم نکردی این کارو زودتر انجام بدم؟ این عالی بود، فوق العاده...
?نمیدانستم که موسیقی میتواند چیزهایی را در درون انسان باز کند و انسان را به جایی ببرد که حتی آهنگ ساز تصورش را نمی کرده است..
?جسورانه زندگی کن کلارک!
به خودت فشار بیار،
به حداقل رضایت نده...
اون جوراب شلواری راه راه رو با افتخار بپوش،
تو روی قلب من حک شدی کلارک...
اونم از همون روز اولی که اومدی،
با همون لبخند همیشگیت
با اون لباس های مسخره ات
وشوخی های بی مزه ات...
فقط خوب زندگی کن کلارک...
باعشق ویل✨
برای مطالعه ی این کتاب فوق العاده میتونین روی لینک زیر ضربه بزنید و از اپلیکیشن طاقچه اونو دریافت کنید?
همچنین برای داشتن فایل صوتی از اپلیکیشن طاقچه از لینک زیر استفاده کنید?
در نهایت از تمام دوستان عزیزی که اپلیکیشن طاقچه ❤️و ویرگول ❤️رو طراحی و پشتیبانی کردن بینهایت سپاسگذارم که راه رسیدن به رویای دیرینه ی نوجوانی ام رو که خوندن هزاران کتاب بود رو میسر کردن?و از ویرگول جان تقاضا دارم که باهدیه ی قشنگش فرصت بهره مندی از کتابهای بیشتری رو به من بدن ?