مربی عزیز:
در دوره دشوار نوجوانیام تلاش میکردم تا بتوانم در گروهی سالم و مثبت از همسالانم با اهداف مشترک عضو شوم. البته چنین تیمی بدون راهنمایی یک بزرگسال عاقل تصور نمیشود. یک مربی! اصطلاح مربی امروزه معنای روشنی دارد که به نظر می رسد با معنای ذاتیاش به عنوان «مشاور» قرابت کمی داشته باشد.
کلمه مربی از کلمه coche در انگلیسی میانه به معنای «واگن یا کالسکه» ریشه گرفته است. اما فارغ از معنی لغت نامهای آن مربی کیست و چه کار میکند؟
جان وودی مربی برجستهی بستکبال دربارهی معنی مربی بودن این نظر را دارد که مربی کسی است که بدون ایجاد رنجش تصحیح میکند، مربی من هم چندین نسل از ورزشکاران را پرورش داده بود و برای چندین دهه دانشآموزانش توانسته بودند در مسابقات مختلف پیروزی کسب کنند. آرا بارسقیان بازیکن و مربی فوتبال آمریکایی ارمنیتبار میگوید که یک مربی خوب باعث خواهد شد بازیکناناش ببینند چه چیزی میتوانند باشند تا آنچه که هستند. مربی ما کوتاه قد بود، و در میان ما شبیه بچهای بود که توسط غولها احاطه شده بود. با این حال این فرد کوچک دارای شخصیتی قوی و ذهنی زیرک بود و همه ما را در «چنگ آهنیناش» نگه میداشت!
او به عنوان یک رهبر ادیب نابغه، از نوجوانان ناجوانمرد، خودمحور، اغلب بدنام و درونگرا یک «گروه کر» کاملاً هماهنگ و خوشصدا میساخت. البته فردیت هر شخص در این گروه به هیچ وجه از بین نرفت؛ بلکه حتی کاملاً رو هم میشد. او میدانست چگونه بهترین چیزی را که در درون هر دانش آموز است ببیند و آن را به نقطه قوت خود و دانشآموز تبدیل کند، بله رشته نازک و بهم پیچیده و گره گره وجود ما پس از مدتی در دستان او باز میشد و به رشته باریک و ظریفی بدل میشد که به زیبایی در هر جایی میدرخشید. استیسی فاینر ، روانشناس مجازی، نویسنده و سخنران معتقد است که در حالی که پیچیدگیها تغییر میکند، کار مربیگری همچنان ثابت باقی میماند و آنها مشتریان خود را همیشه در مرکز کار قرار میدهند، و وادارشان میکند تا از نقاط قوت خود بیشتر استفاده کرده و نقاط ضعف خود را تعدیل کنند، تا چراغ های پروژکتور را بیاندازنند روی نقاط کور وجودشان بلکه خودشان را در تاریکی ببینند.
مارتین جوزف رونی نویسنده و بازیکن دوی ماراتن دربارهی تاثیر مربی این نظر را دارد که مربیان میتوانند زندگی شما را به طریقی منفی یا مثبت تحت تأثیر قرار دهند. یک مربی یا میتواند شما را آباد کند یا شما را در هم بکشد، دنیا در همه زمینههای زندگی به مربیان بهتری نیاز دارد.
ما افراد زیادی در کلاس بودیم، اما همهی ما توجه نزدیک او را احساس میکردیم. برای هر یک از ما یک «برنامه آموزش فردی» تدوین شد، ماهانه به روز میشد و عملکرد ورزشیمان دقیقاً کنترل می شد. و به همان دقت، زندگی ما در خارج از ورزش را نیز زیر نظر میگرفت و همیشه برای کمک یا مشاوره در آنجا بود. اصطکاک با والدین، درگیری با همسالان، مشکلات در مدرسه یا مشکلات سلامتی و ... از همه بدبختیهای ما آگاه بود. او با داشتن تجربه زندگی گسترده در میان مردم همیشه میتوانست توصیههای خردمندانهای ارائه دهد و با استفاده از وسیعترین حلقه آشنایان و نفوذ خود، هر کار ممکن یا غیرممکنی را انجام میداد و در صورت لزوم حتی خودش آستینها را بالا میزد و وارد گود میشد. استیو گلد دربارهی مربی خوب این نظر را دارد که مربیگری خوب میتواند نقشی محوری داشته باشد. این به معنای گوشدادن به خود و دیگران است تا اینکه فقط در مورد آنها صحبت کنید. مربی خوب میداند که ممکن است همه جوابها را نداشته باشند.
مربی ما علاوه بر استعداد بیشکاش در آموزش، شجاعت استثنایی هم داشت و برای ما و برای همه کسانی که او را میشناختند نمونهای از خوشبینی پایانناپذیر و عشق نادر به زندگی بود! هرچند که نمیتوانست به سلامتی خود افتخار کند، چرا که سالها بیخوابی او را از پا درآورده بود، به علاوه پکیجی بود از بیماریهای مختلف که از زمان جنگ در دوران کودکی در «یتیمخانه» به آن مبتلا شده بود و شکایتی هم از آنها نداشت. اگر هم به آنها اشاره ای میکرد با بی خیالی و خنده همراه بود.
متأسفانه یا خوشبختانه او نوعی توانایی عجیب در مدیریت عملیات پارتیزانی هم داشت و بسیاری از آنها بسیار جدی بودند. مثلا به مناسبت روز دانش آموز توانست همهی ما، دانشجویان ناکوک نسلهای مختلف را به یک تیم بزرگ و دوستانه تبدیلکند. دانشآموزانی که مسیرهای مختلف زندگی را انتخاب کردند - در میان ما تکنسینها و انساندوستان، معلمان، پزشکان و حتی یک طلبه وجود داشت. دستاوردهای «دنیوی» هر یک از ما متفاوت بود. رهبران سطوح مختلفی که در بین دانش آموزان دیروزش وجود داشت و عدهای چون من که هنوز به قلههای موفقیت نزدیک هم نشده بودیم. همه ما بخشی از روح یک مربی فوق العاده دوست داشتنی، معلم مهربان و سختگیر، یک «پدر معنوی» بودیم که مهمترین چیز زندگی یعنی انسان بودن را به ما آموخته بود