حسن نصرتی عاشق فیلمنامه
حسن نصرتی عاشق فیلمنامه
خواندن ۱۱ دقیقه·۲ سال پیش

هنر نوشتن دیالوگ در فیلمنامه

دیالوگ نقش مهمی در فیلمنامه نویسی، شکل دادن به شخصیت ها، پیشبرد طرح و درگیر کردن مخاطب دارد. این مقاله به بررسی اهمیت دیالوگ در فیلمنامه نویسی می پردازد و بینش های عملی در مورد ایجاد دیالوگ های متقاعد کننده و موثر ارائه می دهد. دیالوگ های منتخب با الهام از فیلم "حس کامل" (2011) تجزیه و تحلیل می شوند تا تاثیر آنها بر داستان گویی را به نمایش بگذارند. علاوه بر این، تمرین‌هایی از کتاب «دیالوگ» نوشته رابرت مک کی در این مقاله استفاده شده است که به نویسندگان ابزارهای ارزشمندی برای تقویت مهارت‌های گفت‌وگونویسی ارائه می‌دهد.

اهمیت ایجاد گفتگوهای جذاب

شخصیت پردازی: دیالوگ به عنوان پنجره ای به روح شخصیت ها عمل می کند و شخصیت ها، باورها و انگیزه های منحصر به فرد آنها را آشکار می کند. دیالوگ های خوش ساخت به مخاطب اجازه می دهد تا شخصیت ها را در سطح عمیق تری درک کند و آنها را قابل ربط، به یاد ماندنی و چند بعدی می کند.

داستان سرایی: گفتگو به عنوان ابزاری حیاتی برای پیشبرد طرح و انتقال اطلاعات حیاتی عمل می کند. از طریق دیالوگ نویسی ماهرانه، نویسندگان می توانند به طور یکپارچه توضیحاتی ارائه دهند و آن را در مکالمات جذابی که داستان را به طور طبیعی جریان می دهد، ادغام کنند. دیالوگ های موثر همچنین به ایجاد تنش، ایجاد تعارض و برجسته کردن ضربات داستانی کلیدی کمک می کند.

تأثیر عاطفی: دیالوگ های معتبر و تأثیرگذار این توانایی را دارند که احساسات را در مخاطب برانگیزند. نویسندگان با ساختن دیالوگ هایی که با حقایق جهانی طنین انداز می شوند و به تجربه خام انسانی دست می زنند، می توانند همدلی، همدردی، خنده یا اشک را برانگیزند و یک ارتباط عاطفی عمیق بین شخصیت ها و بینندگان ایجاد کنند.

زیرمتن و معانی ضمنی: دیالوگ ها فرصتی را برای کشف زیرمتن، افکار و احساسات ناگفته در زیر سطح ارائه می دهند. نویسندگان با القای دیالوگ ها با زیرمتن و معانی ضمنی می توانند لایه هایی از عمق و فتنه ایجاد کنند و فضایی را برای تفسیر باز بگذارند و مخاطب را درگیر یک معمای فکری و احساسی کنند.

در ادامه، نمونه‌هایی از فیلم «حس کامل» (2011) را بررسی خواهیم کرد

تجزیه و تحلیل دیالوگ در Perfect Sense (2011)

فیلم «حس کامل» (2011) به کارگردانی دیوید مکنزی، کاوشی جذاب از عشق، از دست دادن و ارتباط انسانی در مواجهه با یک بیماری همه‌گیر جهانی را ارائه می‌کند که یک به یک حواس مردم را می‌رباید. این فیلم به طرز ماهرانه ای از دیالوگ ها استفاده می کند تا عمق احساسی شخصیت هایش را منتقل کند و مخاطب را در تجربیات مشترک آنها غرق کند. اجازه دهید چند دیالوگ کلیدی از «حس کامل» را بررسی کنیم و تأثیر آنها را بر رشد شخصیت و داستان سرایی بررسی کنیم.

دیالوگ 1:
در صحنه‌ای تلخ بین دو شخصیت اصلی، مایکل (با بازی اوان مک‌گرگور) و سوزان (با بازی اوا گرین)، برخورد اولیه‌ی آن‌ها زمینه‌ای را برای روابط در حال تکامل آن‌ها تعیین می‌کند. همانطور که آنها در مورد حرفه های مربوطه خود بحث می کنند، سخنان آنها هوای آسیب پذیری و مراقبتی را به همراه دارد که نشان دهنده ترس آنها از صمیمیت عاطفی است. از طریق دیالوگ های دقیق ساخته شده، شخصیت های آنها به تدریج باز می شوند و خواسته ها و آرزوهای پنهان خود را آشکار می کنند.

مایکل: "من عاشق آشپزی هستم. این بهترین کاری است که میتونم انجام بدم."
سوزان: "من هم یک اپیدمیولوژیست هستم. من شیوع بیماری ها را مطالعه می کنم. حدس می زنم که ما هر دو با اشتها سروکار داریم."

این گفت و گو نه تنها زمینه های حرفه ای آنها را ایجاد می کند، بلکه یک ارتباط موضوعی بین دنیای آنها نیز برقرار می کند. این به تشابه بین گرسنگی فیزیکی که مایکل به عنوان یک آشپز ارضاء می کند و گرسنگی عاطفی که سوزان به عنوان یک اپیدمیولوژیست به دنبال درک آن است، اشاره می کند. دیالوگ زمینه را برای ارتباط عمیقی که بین آنها ایجاد می شود، در حالی که آنها با هم از دست دادن حواس خود را عبور می دهند، تنظیم می کند.

دیالوگ 2:
با پیشرفت همه گیر، حواس افراد همچنان محو می شود که منجر به کاوش عمیق تر در احساسات انسانی و شکنندگی روابط می شود. گفت و گوی زیر بین مایکل و سوزان در یک لحظه مکاشفه احساسی شدید اتفاق می افتد و آسیب پذیری آنها و نیاز مبرم به نگه داشتن تکه های حواسشان را برجسته می کند.

مایکل: "دیگر هیچ بویی نمی توانم حس کنم. اما بوی تو را می توانم."
سوزان: "دیگر نمی توانم رنگ ها را ببینم. اما می توانم تو را ببینم."

این دیالوگ به زیبایی تجربیات مشترک شخصیت ها و تلاش ناامیدانه آنها برای یافتن آرامش در یکدیگر را در بر می گیرد. آنها از طریق کلمات خود، عمق ارتباط عاطفی خود را منتقل می کنند و از از دست دادن حواس خود فراتر می روند. گفت و گو نه تنها بر پیوند آنها تأکید می کند، بلکه نشان دهنده انعطاف پذیری روح انسان در برابر ناملایمات است.

دیالوگ 3:
با رسیدن فیلم به اوج خود، دیالوگ ها پراکنده تر می شوند و حواس رو به زوال شخصیت ها و شدت سفر احساسی آنها را منعکس می کنند. در صحنه‌ای عمیق که مایکل و سوزان با آینده‌ای مبهم روبرو می‌شوند، حرف‌های آن‌ها با احساسات ناگفته و ترس‌های بیان‌نشده‌ای محو می‌شود.

مایکل: "دوستت دارم."
سوزان: من هم تو را دوست دارم.

این دیالوگ‌های ساده و در عین حال قدرتمند، هسته‌ی روابط و اعماق احساساتشان را در بر می‌گیرد. با بدتر شدن حواسشان، کلماتشان تنها کانالی می شود که از طریق آن می توانند عشق خود را ابراز کنند. دیالوگ های برهنه شده تاثیر احساسی را تشدید می کند و لحظه ای تلخ و فراموش نشدنی را برای مخاطب به ارمغان می آورد.

دیالوگ های «حس کامل» به عنوان یک نیروی محرکه در توسعه شخصیت و طنین احساسی فیلم عمل می کنند. آنها پیچیدگی های عشق، شکنندگی ارتباط انسانی و انعطاف پذیری روح انسان در برابر شرایط غیرقابل تصور را به تصویر می کشند. از طریق دیالوگ آنها، سفر شخصیت ها عمیقاً قابل ربط می شود و همدلی و تأمل را در مخاطب برمی انگیزد.

در بخش بعدی، به بررسی کتاب دیالوگ اثر رابرت مک کی می پردازیم که بینش ها و تمرین های ارزشمندی را برای تقویت بیشتر درک و تسلط شما در دیالوگ نویسی ارائه می دهد.

معرفی کتاب "دیالوگ" اثر رابرت مک کی

این کتاب منبع ارزشمندی برای نویسندگانی است که به دنبال بهبود مهارت‌های دیالوگ نویسی خود هستند.

کتاب «دیالوگ» بینش‌ها، تکنیک‌ها و تمرین‌های عملی را برای کمک به نویسندگان در تسلط بر هنر گفتگو ارائه می‌دهد. این پیچیدگی‌های ایجاد گفت‌وگو را بررسی می‌کند که معتبر، جذاب، و به طور موثر به روایت در رسانه‌های مختلف، خدمت می‌کند. این کتاب به مفاهیم کلیدی مختلفی می پردازد که برای درک و اجرای دیالوگ نویسی موثر حیاتی هستند. موضوعاتی مانند زیرمتن، صدای شخصیت، درگیری، ریتم و ساختار را پوشش می دهد. مک کی مثال‌های گویا و تمرین‌هایی ارائه می‌دهد تا به نویسندگان کمک کند مهارت‌های خود را تمرین کرده و اصلاح کنند.

زیرمتن و معنی لایه ای:
مک کی بر اهمیت زیرمتن در دیالوگ نویسی تاکید می کند و از نویسندگان می خواهد که از مکالمات سطحی فراتر رفته و به دیالوگ های خود معنای لایه ای القا کنند. او تکنیک‌هایی را بررسی می‌کند تا احساسات، درگیری‌ها و انگیزه‌ها را از طریق زیرمتن بیان کند و به مخاطب اجازه دهد تا در سطح عمیق‌تری با شخصیت‌ها و داستان درگیر شود.

تعارض و تنش:
این کتاب بررسی می‌کند که چگونه می‌توان از دیالوگ برای ایجاد و تشدید تعارض استفاده کرد، داستان را به جلو سوق داد و مخاطب را درگیر نگه داشت. مک کی بینش هایی را در مورد انواع مختلف تعارض ارائه می دهد و تکنیک هایی را برای افزایش تنش از طریق تبادل گفتگو ارائه می دهد. درک قدرت تضاد در دیالوگ به نویسندگان اجازه می دهد صحنه های پویا و جذابی خلق کنند.

ساختار و پویایی گفتگو:
مک کی به جنبه های ساختاری گفت و گو می پردازد، در مورد سرعت، ضربان ها، و اهمیت تنوع در پویایی گفتگو بحث می کند. او اهمیت مکث‌ها، وقفه‌ها و واکنش‌های به موقع را برجسته می‌کند که به جریان طبیعی و صحت مکالمات کمک می‌کند. با درک این تفاوت‌ها، نویسندگان می‌توانند دیالوگ‌هایی بسازند که زنده و واقعی هستند.

توسعه شخصیت و گفتگو:
این کتاب به بررسی چگونگی استفاده از دیالوگ به عنوان ابزاری برای رشد شخصیت می پردازد. مک کی درباره نحوه صحبت و تعامل شخصیت ها با یکدیگر بحث می کند که چگونه شخصیت ها، روابط و درگیری های درونی آنها را آشکار می کند. نویسندگان با تسلط بر هنر دیالوگ های خاص شخصیت ها می توانند شخصیت های متمایز و به یاد ماندنی خلق کنند که با مخاطب طنین انداز شود.

دیالوگ نویسی مهارتی است که نیازمند تمرین، مشاهده و درک عمیق تعامل انسانی است. نویسندگان با تسلط بر هنر دیالوگ می توانند داستان های خود را زنده کنند، شخصیت های جذاب خلق کنند و مخاطبان را در روایت های جذاب غوطه ور کنند.

گفتگو فرضی با رابرت مک کی

در مصاحبه فرضی با رابرت مک کی، بینش ها و توصیه های بیشتری را از نویسنده مشهور به دست خواهیم آورد که دیدگاهی جامع در مورد هنر دیالوگ نویسی ارائه می دهد.

سلام، رابرت. ممنون که دعوتم رو قبول کردی. می‌دونم که کلی مشغله داری و واقعاً قدردانی می‌کنم که باز هم به عنوان مهمان در برنامه‌ام حضور پیدا کردی.

-سلام حسن جان. وقتی می‌بینم یکی مثل خودم دغدغه داره و عاشق فیلمنامه است، خوشحال می‌شوم اگر بتوانم کمکش کنم.

مرسی رابرت. می‌خواهم در مورد کتاب دیالوگی که نوشتی صحبت کنیم. اصلاً اول از همه می‌شه دیالوگ رو برامون تعریف کنی؟

-من یک تعریف خیلی ساده برای دیالوگ دارم و آن این است: هر واژه‌ای که شخصیت به دیگری می‌گوید.یعنی هرچیزی که ما به دیگران می‌گوییم، آنچه به خودمان می‌گوییم و آنچه برای مخاطب یا تماشاگر می‌گوییم، همه می‌تواند دیالوگ باشد؟

-دقیقاً درست است. در اصل دیالوگ کنشی است که از طریق گفتار، نه از طریق کردار، انجام می‌شود.رابرت، می‌دانم برای شناخت زیرمتن، بهتر از تو نمی‌شود پیدا کرد، پس خواهش می‌کنم حالا که دیالوگ را برایمان تعریف کردی، یکم وارد زیرمتن هم بشی و این کار را خواهشاً با یک مثال از فیلم انجام بده.

-خودت چه فیلمی را مثال می‌زنی؟مثلاً در سریال بریکینگ بد، که می‌دانی عاشقش هستم و می‌دانم که تو هم واقعاً دوستش داری، آنجا که بحثی بین والت و اسکایلر شکل می‌گیره را خیلی دوست دارم. منظورم همانجاست که…

-شک ندارم می‌خواهی دیالوگ خطر را بگویی.

آره، دقیقاً. ببین، فوق‌العاده است آنجا. والت به اسکایلر می‌گوید: “الان فکر می‌کنی داری با کی حرف می‌زنی. می‌دانی، من سالی چه قدر در می‌آرم…”. آخرش آن دیالوگ شگفت‌انگیز که می‌گوید: “من در خطر نیستم، اسکایلر. من خود خطرم.”

-به صحنه خوبی اشاره کردی. ببین، اولش این صحنه والت مدام احساس عدم امنیت و نگرانی دارد، اما در پایان این صحنه ما به شخصیت حقیقی که دارد پی می‌بریم.

یعنی در اصل می‌خواهی بگویی والت در اینجا آن کسی است که به آن تبدیل شده است؟

-دقیقاً منظورم همزادش است که ما با نام هایزنبرگ می‌شناسیم.رابرت، برایم سوال است که تو چگونه یک صحنه را تحلیل می‌کنی. منظورم این است که غرق در تمام لحظات آن صحنه می‌شوی و دیالوگ‌ها و زیرمتنش را بررسی می‌کنی؟

-آره، اصلاً اگر زیرمتنی پیدا نکنم، برایم سوال می‌شود که چرا این دیالوگ یا صحنه نوشته شده. برای مثال، دوتا اسم بگو و یک دیالوگ ساده برای آنها بنویس. من  کنش، واکنش و زیرمتنی را برای آن در نظر میگیرم

مثلاً حسن و سایه. سایه یک دکتر روانشناس است که در دفترش نشسته و حسن وارد می‌شود. سایه تا می‌بینیش می‌گوید: “حسن.”حسن پایین را نگاه می‌کند و سایه به سرعت به سمتش می‌رود. سایه می‌گوید: “سلام.”حسن هم می‌گوید: “سلام.”

-به نظرت سلام حسن خجولانه نیست؟

چرا اتفاقا یک لبخند خجولانه ای می‌زند؟

-ببین، اگر من بخواهم این صحنه را نگه دارم، اولاً می‌گویم کنش و واکنش چیست. کنش در این صحنه این است که حسن سعی می‌کند جذاب باشد و واکنش این است که سایه آماده دردسر می‌شود. زیرمتن هم می‌تواند این باشد که حسن همان روز دوبار از سایه خواسته است با هم شام به بیرون بروند و هر دوبار سایه این پیشنهاد را رد کرده است. برای همین، حسن این بار نقش یک آدم خجالتی را بازی می‌کند تا شاید موافقت سایه را جلب کند.

پس چرا سایه اینقدر خوب استقبال کرد؟

-در پشت پرده استقبال گرم سایه، او نمی‌داند که چرا حسن یکبار دیگر برگشته و به همین دلیل خودش را آماده مواجهه سوم می‌کند.

وای، چه صحنه‌ای شد! من بروم ادامه‌اش را بنویسم. مرسی رابرت، تو بی‌نظیری…

امیدوارم این مقاله برای شما مفید بوده باشد.

در صورت آشنایی با کارکردهای دیالوگ می‌توانید در دوره «راهنمای نوشتن صحنه‌های شگفت‌انگیز» شرکت کنید.

همچنان در صورت تمایل می توانید پیج اینستاگرامی من را دنبال کنید و از آموزش‌های رایگان بهره مند شوید

دیالوگفیلمنامهفیلمنامه نویسیدیالوگ نویسیحسن نصرتی عاشق فیلمنامه
سوگند به قلم و آنچه با قلم می‌نویسند
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید