حسن نصرتی عاشق فیلمنامه
حسن نصرتی عاشق فیلمنامه
خواندن ۲ دقیقه·۳ سال پیش

5 نکته فیلمنامه نویسی از بیلی وایلدر

عمو بیلی من همیشه دوست داشتم بدونم کی بهترین فیلمنامه‌نویس تاریخ سینماست و وقتی این سوال رو از دوستام پرسیدم، کلی وقت گذاشتیم و چهل نفر رو لیست کردیم

_چند نفر رو بگو ببینم

تارانتینو، کاپولا، برادران کوئن...

_و نفر اول؟

همگی به این نتیجه رسیدیم که شما هستید و برای همین الان خیلی خوشحالم که دارم با بهترین فیلمنامه‌نویس تاریخ سینما صحبت می‌کنم

_چندتا جوون نشستید واسه خودتون لیست درست کردید؟

آخه عمو بیلی این چندتا جوونی که میگید عاشق سینما هستند و کلی اثر بررسی کردنا

_خب بگو ببینم این سوالایی که شما جوونا آماده کردید چیا هستند؟

(خنده حسن) اولین سوال اینه شما چطوری در هر ژانری تونستید اینقدر درخشان فیلمنامه بنویسید؟ از خنده‌دارترین کمدی‌ها تا تاریک‌ترین درام‌ها

_البته من گاهی از چارلز براکت و آی ال دایموند هم کمک می‌گرفتم و هر وقتی هم که میخواستم فیلم جدی و تاریک بسازم همیشه با خودم میگفتم چه راه خنده‌داری برای ساختن آن وجود دارد

وقتی میخواستید فیلم کمدی بسازید چی می‌گفتید؟

_با خودم می‌گفتم درباره فیلم‌های تاریکی که ساختی چه فکری می‌کنی؟

بالاخره چه نوع داستانی رو ترجیح میدید؟ خنده‌دار یا تاریک؟

_هر داستانی که خوب باشه

بریم سراغ چالش، معمولا دیگران وقتی به ایده‌ای می‌رسند میگن که کلیشه است و ادامه نمیدن ولی من می‌خوام یکی از همین ایده‌ها رو بگم و از شما بخوام که یک صحنه دراماتیزه درست کنید. یک شاه و یک ملکه و یک افسر وجود دارند. حالا این ملکه رابطه پنهانی با افسر دارد، می‌خوام شما صحنه‌ای رو به تصویر بکشید که شاه این موضوع را می‌فهمه

_میشه شاه یک فرد چاق و افسر یک فرد لاغر باشه؟

آره چرا که نه

_صحنه در اتاق خواب شاه و ملکه شروع می‌شود. شاه اتاق را ترک می‌کند و موقع بستن در کسی که پاهایش را جفت می‌کند افسر نگهبان اتاق شاه است. افسر، شاه را تماشا می‌کند که از پله‌ها پایین میرود. افسر وارد اتاق شاه می‌شود و بیننده داخل اتاق را نمی‌بیند. در همین لحظه شاه یادش می‌آید که کمربند و شمشیرش را فراموش کرده و دوباره به اتاق برمیگردد

اینجا هم ما دوباره داخل اتاق رو نمی‌بینیم؟

_نه در بسته می‌شه و ما پشت در می‌مونیم. چند ثانیه بعد شاه با کمربند و شمشیرش بیرون می‌آید و لبخند میزند

اینجوری که شاه قضیه رو نفهمید

_شاه موقع بستن کمربند متوجه می‌شود که کمربند برایش کوچک است و برای او نیست

برای همین شاه رو چاق گرفتید و افسر رو لاغر(خنده)، برنامه رو با جمله پایانی فیلم بعضیا داغشو دوست دارند تموم کنم. هیچکس بی‌نقص نیست ولی واقعا میگم فیلم‌های شما بی‌نقص هستند

https://www.instagram.com/p/Cdasw7ksJd3/?utm_source=ig_web_copy_link


فیلمنامهفیلمنامه نویسیبیلی وایلدرآموزش فیلمنامه نویسی
سوگند به قلم و آنچه با قلم می‌نویسند
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید