عاشقانه ای برای خواندن
عاشقانه ای برای خواندن
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

اولین عاشقانه ام بی تو...

ساعت 02:02

از خواب پریدم و هنوز چشمام باز نشده بودن ک طبق معمول گونه هام خیس شد

بازهم فقط یه خواب بود

کنار قبرستون آرزوهام آرزو کردم ک ای کاش خاک فراموشی همه رویاهای تسخیر شدمو بپوشونه

دلم دیگه طاقت این همه بی خبری و دوری رو نداره

رفتم و خواستم چیزی بهش بگم و این رو نوشتم:

نگاهم رفت سمت پروفش اون بالا سمت چپ:

'' آخرین بازدید خیلی وقت پیش!! "

اشک حالا صفحه گوشیمو پوشونده بود و هیچ کاری نبود ک من بتونم انجامش بدم، آخرین نخ از سیگارمو برداشتم و شروع کردم به کشیدن دستام میلرزیدن ریه هام پر از دود بود و صدام در نمیومد

شادمهر اینجور موقع ها میگه '' همون لحظه ک ازت دلگیرم از همیشه بهت وابسته ترم ''

میدونم باید متنفر میبودم

باید رها میکردم

من اینجا تنها بازمانده عشقی سپر انداخته بودم

ک هیچی ازش نمونده بود

غم به قلبم مشت میزد اما او هنوز عزیز ترین آشنای غریبه ی تمام دنیایم بود.......



خوابquot اشکآرزو خاکآرزوهام آرزوآشنای غریبه‌ی
من دوست داشتم بنویسم و آنها به من قلم دادند...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید