وضعیت تحولات جهان به گونهایست که به نوعی اغلب تحلیلگران (بخوانید توصیفکنندگان وضع موجود) را در موقعیت آچمز قرار داده است. تشخیص، تبیین و پیشبینی شرایطی سیال برای این دسته از مشتریانِ ثابتِ رسانههای رنگوارنگ رنگ باخته است. هر چند «رو»ی زیاد همچنان متاعی پرفروش است در این آشفته بازار! اما آنچه ما امروز بدان نیازمندیم؛ مروری فراگیر، عمیق، بدون پردهپوشی و ملاحظه است بر آنچه که طی قرن گذشته بر ما رفته است. این مرور باید ناظر بر کیفیت زندگی در ابعاد معنوی و مادی آن، ناظر بر شدن و رسیدن باشد نه اوهام و ذهنیات من و اطرافیانم آن هم با شعاع دیدی محدود. این مرور از دالان گفتوگوهایی بین فردی و همگانی باید بگذرد و منافع ملی، جهانی و همگانی را مد نظر قرار دهد. کافی است نگاهی گذرا کنیم به رویدادها، نهادها یا مفاهیمی که در سده اخیر از سر گذراندهایم. قانون، پارلمان، دولت، دانشگاه، کودتا، مشروطه، انقلاب، جنگ، نفت، تحریم، انتخابات، اصلاحات، اعتراضات، دیپلماسی... و ببینیم که انگار در این صد سال به شکلی فشرده به اندازهی چند صد سال تجربه اندوخته یا زندگی کردهایم. ما نباید مشکلاتی که در سدهی پیش داشتیم را در سدهی جدید هم حمل کنیم. باید تکلیفمان را با مفاهیم پایهای روشن کنیم. بعد از یک قرن باید فهمیده باشیم که با سبک زندگی، حکومتداری، سیاستورزی، فرهنگ، اقتصاد، امنیت، محیط زیست، رابطه با جهان و آنچه داریم یا میخواهیم داشته باشیم، چندچندیم. در این یک قرن به اندازهی کافی اشتباه کردهایم. ما دیگر فرصتی برای آزمون و خطا نداریم. اگر نجنبیم به جمع جاماندگان، به ورطهی واماندگان خواهیم غلتید یا به عاقبت عقبافتادگان دچار خواهیم شد. ما باید به برآیندی جمعی برسیم، نه فقط جمعِ موافق و نزدیک البته! چه اینگونه، هنر نکردهایم! متاسفانه به اندازهی کافی و به انحای مختلف وقت تلف کرده یا خودمان را گول زدهایم. ما، در پناه آفریدگار یکتا، به نفع خودمان و به سود جهان باید درباره نحوهی زندگیمان به توافقی جامع برسیم. بیش از هر وقت دیگری موعد «شعورسالاری» رسیده است. باید افقِ ایرانِ قرنِ جدید را از مدار خرد و معرفت و ایمانی کارگشا و پاسخگو به نگاه بیاوریم و به جهان بنمایانیم. ما دیگر وقتی برای تلف کردن نداریم.