بی حرکت !
بیمار از همه خسته و بیزار
تووی برزخ بیست تا سی سال
افسردگی بی حال
از اون دنیا به این دنیا
از اینجا به یه دنیای گُه تَر
فقط سلولم میشه بزرگتر
پژمردگی شُل و شُل تر
افتاده روی خاک
یه نسیمی أ لایِ در میاد توو
خوشبو نمناک
گیر کرده توو مرداب|
ولی دنبال ساختن جریان
ولی دنبال خِس خِس سینه ــَم
توو نقطه ی اوج یه فریاد
شیرین ولی دردناک
خیلی مشکله
بیا بیرون از اون دنیای خوشگلت
این دفعه فکتو خورد می کنم
اگه بِدی فردای خوبی رو مژده بهم
من از این انتظار از این انتظار افتضاح
از این آدمای توو خالی پر سرو صدا
حالم بهم میخوره !
Bahram Nouraei