روزهای دوچرخه سواری من اینجوری شروع میشه:
دوچرخمو ۳ طبقه میارم پایین، استراوا رو استارت میکنم، مسیرمو قبل از شروع یه نگاه میندازم و بعد گوشیمو میذارم توی کوله ام. کلاهمو سفت میکنم. دستکشامو دستم میکنم. سوار میشم و آروم آروم کوچه رو رکاب میزنم تا برسم به خیابون اصلی. نگاه میکنم و برو که رفتیم. اطراف خونه ما مسیر دوچرخه سواری نیست برای همین مجبورم تو خیابون رکاب بزنم. حواسم باید به ماشینهایی که پارک کردن و ماشینهای در حال حرکت و موتوریها و عابرین پیاده و چاله چولهها و سرعتمو و… باشه.
اگر گذرم به بلوار کشاورز و کریمخان بخوره یکم اوضاع بهتره ولی همچنان ممکنه مصالح ساختمونی، زباله، عابر پیاده، موتور پارک شده و… سر راه باشه که نذاره با خیال راحت رکاب بزنم. یه روزایی اما مسیر خوب هم گیر میارم که دغدغهام فقط عملکردم موقع رکاب زدن باشه.
گاهی که اذیتها زیاد میشه یا مسیرم پر دستانداز و دردسر میشه فکر میکنم آیا میارزه این مسیری که انتخاب کردم؟ میرسه روزی که هرجا خواستم برم بتونم با دوچرخه برم؟ میشه دوچرخمو تو روزهای کاری هفته جلوی بیآرتی وصل کنم تا یه جایی، که به موقع سر کار برسم؟ میشه خیابونهای اصلی شهرم مسیر دوچرخهسواری داشته باشه؟ میشه آدمهای این شهر به دوچرخهسوارها عادت کنن و موقع رانندگی حواسشون بهشون باشه؟ میشه ایستگاههای کرایه دوچرخه و دوچرخه اشتراکی رو بیشتر ببینیم؟
تا همین چند سال پیش کمتر پیش میومد توی خیابون غیر از بچهها، دوچرخهسوار ببینی، اما حالا هر گوشهای رو نگاه کنی زن و مرد، پیر و جوون دوچرخهسوار میبینی که داره مسیر دوچرخهسواری رو برای آدمهای بعدی هموارتر میکنه. دیدن این صحنه کمک میکنه تا بیشتر و بیشتر دلم بخواد با دوچرخهام برم سر کار و جلسه و آدمها رو عادت بدم به اینکه این شهر فقط برای ماشینها ساخته نشده و تلاش کنم دوچرخهسواری برای همه با هر جنسیت و سنی در هر شهری آزاد و امکانپذیر باشه.
از روزی که شروع کردم به دوچرخهسواری کمی بیشتر از ۱ ماه میگذره و من یه تازه دوچرخهسوار حساب میشم که هزار راه نرفته دارم و چندتایی مسیر رفته. روزهای اول دوچرخهسواری توی شهر مثل چی میترسیدم و همه رو تهدید میدیدم، البته که فکر میکردم همیشه حق با منه و همه باید وایسن تا دوچرخه رد بشه و حواسشون به من باشه هم بیتاثیر نبود. ولی کم کم یاد گرفتم که به عنوان یه دوچرخهسوار کلی قانون هست که باید رعایت کنم و کلی کار هست که موقع دوچرخهسواری نباید بکنم.
پیشنهاد میکنم قبل از دوچرخهسواری این راهنما روهم بخونید، به من که خیلی کمک کرد.
دوچرخه سواری یعنی یک سبک زندگی جدید، با همه بالا و پایینهاش. یه موقعهایی سر بالاییه و یه موقعهایی جاده صاف، ولی امان از سر پایینیهایی که همیشه باید دستت روی ترمز باشه.
اگر یه دوچرخه خردلی دیدین که سوارش با یه لبخند پهن داره رکاب میزنه و به سربالاییها فحش میده، منم :)
ترمزاتون محکم، سربالاییهاتون کم شیب و جادههاتون صاف…