Penniless Gamer
Penniless Gamer
خواندن ۱۳ دقیقه·۵ سال پیش

بررسی پایان فصل دوم Castle Rock


سریال Castle Rock
سریال Castle Rock


سریال Castle Rock که بر اساس دنیای داستانی استفن کینگ ساخته شده‌، چندی است که پخش فصل دوم آن به پایان رسیده است. گرچه فصل دوم نسبت به فصل اول داستان سرراست‌تری دارد ولی همچنان پایان آن سوالاتی را در ذهن مخاطب ایجاد می‌کند.

بنابراین با توجه به سخنان بالا و افزایش بازدید مطلبی (گویی که توجه مخاطبان ایرانی به سریال جلب شده است و در پی جایی می‌گردند تا جواب سوالاتشان را بگیرند) که پیش‌تر درباره فصل اول سریال نوشتیم برآن شدیم تا جای ممکن به بررسی پایان سریال بپردازیم و ابهام‌هایش را برطرف کنیم.اگرچه باید گفت پایان و ذات سریال به گونه‌ای است که نوعی دوگانگی و ابهام را در خود دارد و یکی از ویژگی‌های سریال محسوب می‌شود که به درگیری ذهن مخاطب منجر می‌شود.

نکته:

همان‌طور که در سطور بالا اشاره کردم داستان سریال بر اساس جهان داستانی استفن کینگ ساخته شده است و بر اساس گفته‌ای، کسانی که کتاب‌های ایشان را خوانده‌اند و یا فیلم‌هایی که بر اساس‌شان ساخته شده است را دیده‌اند از دیدن سریال لذت بیشتری خواهند برد چرا که ارجاعات ریز و درشت موجود در سریال را درک خواهند. یکی از دلایلی که باعث می‌شد در دیدن سریال تردید کنم همین مسئله بود. با این حال تصمیم گرفتم آن را تماشا کنم. باید عرض کنم که پشیمان نیستم.فصل دوم نیز همانند فصل اول تماشایی است. بازی زیبا و استثنایی و به یاد‌ماندنی خانم لیزی کاپلان در نقش ان ویلکس لذت تماشای آن را دو چندان می‌کند.


بررسی پایان


سعی می‌کنیم سه موضوع محوری را بررسی کنیم: آیا جوی توسط اَمیتی تسخیر شده است؟

فرجام اَنی چه شد؟ و سوال آخر آنکه چگونه شخصیت The Kid دو فصل سریال را بهم پیوند می‌دهد.



قسمت دهم سریال دقیقا از همان‌ جایی که قسمت نهم پایان گرفت آغاز می‌شود جسد پاپ بعد از اینکه اِیس به سرش شلیک می‌کند، پشت وانت به محلی برده می‌شود تا تحت فرآیند بافتن[۱] قرار بگیرد. بعد از کامل شدن فرآیند و زنده شدن پاپ، بدنش توسط یک فرانسوی مهاجر به نام اِتین تسخیر می‌شود. همان‌طور که حتما می‌دانید ارواح درون سریال به حافظه فردی که بدنش را تسخیر کرده‌اند دسترسی دارند. دسترسی به این حافظه دقیقا همان چیزی است که اِیس لازم دارد چرا که پاپ اطلاعاتی درباره فرشته دارد. اطلاعاتی که در نامه‌هایی بین دِیل لیسی و الن پنگ‌بورن رد و بدل می‌شد قرار داشت اما از آنجاییکه پاپ آنها را به آتش کشید آن اطلاعات تنها در حافظه پاپ جای دارند.

خانه مارستن‌ها
خانه مارستن‌ها


برمی‌گردیم به خانه مارستن‌ها، که در آنجا هنوز مردم شهر و جوی تحت تاثیر مجسمه The Kid مسخ شده‌اند. در این اینجاست که یکی از سوال‌های بی‌پاسخ به ذهن خطور می‌کند. چگونه است که بعضی از اهالی شهر صدایی را می‌شنوند که مسخشان می‌کند در حالیکه دیگران نه؟

در قسمت نُه شخصیت عبدی این پرسش را مطرح می‌کند اما به نظر می‌رسد کسی پاسخی برای آن ندارد!

دیالوگ عبدی:

«چرا ما صدا را نشنیدیم؟ چرا ما مسخ نشدیم؟»

یکی از تئوری‌هایی که به این سوال پاسخ می‌دهد آن است که دلیل مسخ نشدن بعضی از افراد را مصرف داروهای ضدروان‌پریشی می‌داند.چرا که می‌دانیم استفاده از این داروها قدرت ارواح را تضعیف می‌کند.

این تئوری نمی‌تواند پاسخ دهد چرا شخصیت‌های چَنس و نادیا که دارو مصرف نمی‌کنند مسخ نشده‌اند؟

تئوری دیگری که درصدد پاسخ به تحت تاثیر قرار نگرفتن بعضی از افراد بر‌می‌آید پاک نبودن یا شایسته نبودن برخی از افراد برای حضور در ارتش اَمیتی، ارتشی که به گفته اِیس، پس از بازگشت اَمیتی، تمام دنیا را فتح خواهد کرد، را عامل نشنیدن صدا می‌داند. این تئوری به نظر منطقی‌تر می‌رسد چرا که اِیس صدا را متعلق به فرشته می‌داند یا همان صدای اسکیزما؛ صدایی که در فصل اول بسیار آن را شنیده‌ایم.در واقع این دو صدا یکی هستند.


پاپ درون ماده‌ای غلیظ غوطه می‌خورد که بعد‌تر می‌بینم جای گلوله‌ء روی سرش رفع شده است که به این معناست که سرطانش درمان شده است. همه‌ی اینها بخشی از نقشه پاپ بود. در قسمت نُه دیدیم که پاپ به خودش هالدول تزریق می‌کند تا تاثیر فرآیند بافتن را کم کند.

پاپ در حال تزریق هالدول
پاپ در حال تزریق هالدول


در ادامه او در برابر اِیس نقش بازی می‌کند تا اعتمادش را بدست آورد. و زمانیکه وظیفه پیدا کردن و کشتن نادیا و عبدی به پاپ محول می‌شود، بتواند به آنها در انجام ماموریتشان، منفجر کردن خانه مارستن‌ها و نابود کردن دشمنان زیر منطقه در حال ساخت‌وساز، کمک کند. در این سکانس‌هاست که اطلاعات بیشتری درباره فرشته معروف به The Kid و اسکیزما بدست می‌آوریم. اِیس دریاچه کَسِل را دروازه‌ای به بُعد‌ها و زمان‌های دیگر می‌خواند.

شخصیت The Kid در برابر دریاچه کسل
شخصیت The Kid در برابر دریاچه کسل


پاپ در ادامه، چَنس را ازاد می‌کند و خودش را به دیوار زنجیر می‌کند تا با خانه مارستن‌ها منفجر شود. این پایانی رستگاری‌بخش به داستان پاپ است. پاپ بخش اعظم زندگی‌اش رازی را- اینکه مادر عبدی و نادیا را هنگامی که در سومالی در حال ماموریت بوده کشته است- پنهان نگه داشته است. برای تسکین این گناه، پاپ سرپرستی نادیا و عبدی را قبول می‌کند. از نظر نادیا، گناه پاپ غیرقابل بخشش است.

اما از روی واکنش نادیا پس از کشته شدن پاپ می‌توان اینطور برداشت کرد که شاید پاپ بخشیده شده است.

نادیا
نادیا


جوی برای اجرای مراسم آماده شده است. به رنگ موی‌اش توجه کنید که آن را سیاه کرده‌اند. این نکته را به یاد داشته باشید در ادامه مطلب به‌ آن خواهیم پرداخت.


خنجری که اَمیتی در سال ۱۶۱۹ از آن برای کشتن تمامی اهالی روستا استفاده کرده است در مقابل مقبره‌اش قرار گرفته است.

مراسم همانطور که اِیس می‌گوید نقطه پایان کسل‌راک و آغازی برای رهروان اَمیتی خواهد بود.


اَنی به نادیا و عبدی می‌گوید اگر آنها بتوانند مجسمه را نابود کنند شاید بتوانند اهالی شهر را از مسخ‌شدگی خارج کنند. و چه چیز بهتر از مواد منفجره!


اما تمام چیزی که برای اَنی اهمیت دارد جوی است. به همین بخاطر برای حفظ جان جوی، نقشه‌شان را به اِیس لو می‌دهد.

نادیا و عبدی و به هر ترتیب بمب‌ها را جاسازی می‌کنند و آخرین بمب را به پاپ در خانه ماستن‌ها می‌دهند.


جوی به محضر مقبره اَمیتی آورده می‌شود در همین اثنا The Kid در صخره‌ مشرف به دریاچه کسل مشاهده می‌شود.

نادیا بمب را منفجر می‌کند و پاپ کشته می‌شود همچنین اهالی شهر به خود می‌آیند و دیگر تحت تاثیر مجسمه نیستند. این آخرین تصویری‌ست که از نادیا، عبدی، چَنس و اِیس می‌بینیم.

همچنین نمی‌دانیم چه بر سر تمام فرانسوی‌ها آمد. شک دارم همه‌شان نابود شده باشند. شاید چندتایی از آن ارواح چهارصد‌ساله فرانسوی در شهر کسل راک تردد می‌کنند!


ادامه قسمت دهم یک هفته بعد را نشان می‌دهد که اَنی و جوی در حال ترک کسل راک هستند.


در اینجا سر وقت این سوال می‌رویم که آیا روح اَمیتی در جوی حلول کرده است یا نه.


در ابتدا باید به این نکته اشاره کنم که پاسخ این سوال به قصد از طرف نویسندگان سریال مبهم شده است. با این تفاسیر، برخلاف پایان ابهام‌آمیز فصل اول، اینکه The Kid شیطان بود یا نه، مدارک و شواهد بیشتری در فصل دوم وجود دارد که با کمک آنها می‌توان به قطعیت رسید که آیا اَمیتی در جوی حلول کرده است یا نه.


در ادامه این شواهد و مدارک را یک به یک بررسی می‌کنم.

اول آنکه طبق برنامه اَمیتی قرار بوده در هنگام غروب در بدن جوی حلول کند. در قسمت دهم می‌بینیم که این اتفاق می‌افتد.


هنگام اجرای مراسم در خانه مارستن‌ها افتاب در حال غروب کردن است. اما این را نمی‌دانیم که برای تکمیل فرآیند حلول اَمیتی انجام تمام مراسم لازم است یا نه. و اینکه منظور واقعی آنها از غروب آفتاب دقیقا چه بود است را نیز نمی‌دانیم. مهم‌ترین دلیلی که حلول اَمیتی در جوی را رد می‌کند خنجر زدن جوی به اِیس است. دلیل خنجر زدنش چه بود؟ آیا امیتی نمی‌داست اِیس همان آگوستین است و به او خنجر زد؟ یا اینکه در آن لحظه گیج و منگ شده بود؟ آیا The Kid به او دستور داده بود این کار را بکند؟ نمی‌دانیم.


سپس اَنی را می‌بینیم که به سمت جوی می‌دود و او را بغل می‌کند اما جوی واکنشی نشان نمی‌دهد. صورت جوی هم به گونه‌ای است که انگار اَنی را اصلا نمی‌شناسد! شاید به این خاطر باشد که جوی تحت تاثیر شوک اتفاقات و مسخ‌شدگی است.


حالا این واکنش جوی را مقایسه کنید هنگامی که جوی در زیرشیروانی خانه مارستن‌ها در قسمت هشت با اَنی مواجه می‌شود و بغلش می‌کند.


بیایید درباره موی سیاه جوی صحبت کنیم که هم‌رنگ موی اَمیتی است. در قسمت دهم اَنی به جوی پیشنهاد می‌کند تا رنگ مو بخرند و موهای جوی را به رنگ سابقش باز گردانند. اما جوی مخالفت می‌کند.

چرا جوی نباید دلش بخواهد رنگ مویش را که توسط یک کالت تغییر داده شده به حالت سابقش بازگرداند؟ به نظر من بسیار عجیب است.

از این نقطه به بعد داستان، جوی هر لحظه بیشتر از اَنی فاصله می‌گیرد و به او پشت می‌کند. شاید دلیل این بی‌توجهی‌های جوی بلایی‌هایی باشد که در گذشته اَنی بر سر او آورده و جوی هنوز دلش صاف نشده است.


اَنی در پمپ بنزین جوی را می‌بنید که ظاهرا در حال لاس زدن با پسری است. اما چندین‌ بار در فصل دوم اشاره شد که جوی به دختر‌ها-شخصیت چَنس-گرایش دارد. این مسئله به سکانس تماشا کردن فیلم آبی گرمترین رنگ است توسط جوی پیوند می‌خورد. این سوال به ذهن می‌اید آیا جوی به خاطر گرایش جنسی‌اش مشغول تماشای این فیلم است یا بخاطر زبان فرانسوی فیلم؟ اینگونه ابهام‌آفرینی توسط نویسندگان را باید تحسین کرد.


این واقعه را نیز باید مد نظر قرار داد. جایی که جوی به اَنی می‌گوید ترجیح می‌دهد در مونترال زندگی کند. شاید به این خاطر که شمار فرانسوی زبانان در مونترال بیشتر است؟ اگرچه باید اشاره کرد در واقعیت ساکنان مونترال ترکیبی از انگلیسی زبانان و فرانسوی زبان است.


دوباره برگردیم به پمپ بنزین. چرا که حتما باید به پوستر هنری دیور در پس‌زمینه اشاره کنیم. زیرا این پوستر به طور بنیادین تایید می‌کند که فصل دوم سریال در بُعد دیگری در حال روی دادن است.


در پوستر می‌بینیم که نشان می‌دهد آخرین باری که هنری دیور مشاهده است در تاریخ هفتم جولای ۲۰۱۹ است. بهتر است برگردیم به سکانس پایانی فصل اول سریال. باخبریم که اتفاقات این فصل در سال ۲۰۱۸ جریان دارد. در صحنه‌های رو به اتمام قسمت آخر که شامل سکانس کریسمس هنری و پسرش است یک سال بعد یعنی ۲۰۱۹ اتفاق می‌افتد. چگونه امکان دارد هنری در ماه جولای ۲۰۱۹ ناپدید شود و همچنین بتواند تعطیلات کریسمس را با پسرش سپری کند و از The Kid در سال ۲۰۱۹ مراقبت کند؟


تئوری بُعد موازی ما را توجیه می‌کند چرا وقتی اِیس برای پیدا کردن The Kid به زندان شاوشنگ می‌رود

او را نمی‌یابد.


دوباره برمی‌گردیم به مسئله امیتی و جوی. اَنی شغلی به عنوان پرستار خانگی شخصی که قادر به راه رفتن نیست و در تخت زندگی می‌کند، برای خودش دست و پا می‌کند. اشاره سریال به شخصیت پائول شلدون نویسنده کتاب Misery.

پائول شلدون در فیلم Misery
پائول شلدون در فیلم Misery

در ادامه اَنی فرازی از رمان را می‌‌خواند. بخشی که درباره بازگشت شخصیت گرگوری و تغییر یافتن او است و تاکیدی که اَنی بر چشمان گرگوری دارد.

« وقتی گرگوری از کریمه برگشت آدم دیگری بود؛ چشمانش بود که تغییر کرده بودند. آن جفت چشم به میزری نگاه نمی‌کنند بلکه درونش را می‌دیدند. چیزی‌هایی که تنها گرگوری می‌توانست ببیند.»

چشم‌ها موضوع اصلی نقاشی‌هایِ جوی هستند و اَنی بعد از دیدن دفتر نقاشی‌ جوی به این مسئله پی می‌برد.

چشم‌هایی که جوی می‌کشد شبیه به چشم‌های اِیس و The Kid هستند.همچنین این مسئله را می‌دانیم که اَمیتی نیز به نقاشی کشیدن علاقه داشت.

در دفتر نقاشی جوی، جملات غریبی به چشم می‌خورد. که جملاتی متعلق به انجیل هستند.کی تا حالا جوی به انجیل علاقه داشته؟

در یک سکانس نیز می‌بینیم که کارفرمای اَنی درباره جوی می‌گوید :« بخاطر هورمون هاست حتما.انگاری که غریبه‌ای در وجودت باشد.» آیا این غریبه همان اَمیتی درون جوی است؟


در جایی اَنی مکالمه تلفنی بین جوی و شخصی مرموز را می‌شنود. که سپس در نامه‌ای که پیدا می‌کند، اَنی می‌فهمد که شخص مرموز یک وکیل بوده است و جوی بدنبال آن است که از تحت سرپرستی اَنی خارج شود. از آنجایی که جوی خواهر اَنی است او اصلا نیاز به وکیل برای رهایی از سرپرستی اَنی ندارد! پس چرا او باید دست به چنین کاری بزند؟

چندین بار به صدای شخص مرموزی که جوی با تلفن با او صحبت می‌کند گوش کردم. صدا شباهتی به اِیس ندارد. از آنجایی که صحنه مرگ‌اش را ندیدیم ممکن است صدای او باشد یا هنری دیور که ممکن است حربه‌ای برای ادامه داستان باشد. با قطعیت نمی‌توان گفت.

مسئله نامه بار دیگر خودنمایی می‌کند. اگر جوی همان اَمیتی است پس دلیل نوشتن نامه برای فریب دادن اَنی است.

اما محکم‌ترین دلیلی که حلول اَمیتی در وجود جوی را رد می‌کند. بیماری روحی اَنی است. زیرا ما تمام این سکانس‌ها را از نقطه نظر اَنی می‌بینم و می‌دانیم که او بیمار است و دچار توهم است و هنوز زمزمه‌های مادر مرده‌اش را می‌شنود. پس بر اساس این اطلاعات که نمی‌دانیم حقیقت دارند یا نه، نمی‌توانیم به نتیجه قطعی برسیم.



ایهام پایان فصل دوم غرق کردن جوی توسط اَنی است. مشابه کار مادرش کریسیلدا، زمانی که با راندن ماشین به دریاچه قصد داشت هر دویشان را خفه کند. غرق‌کردن موتیفی است که در خلال فصل دوم تکرار می‌شود. در قمست پنجم اَنی در نوجوانی قصد داشت جوی نوزاد را با غرق کردن بکشد.


بالاخره اَنی را در حال خوراندن هالدول به جوی می‌بینم. که البته تاثیری بر جوی ندارد. شاید به این دلیل که ترزیق کردن سریعتر از خوردن بر روی فرد تاثیر می‌گذارد.

بعد از آنکه اَنی نامه‌ی جوی را پیدا می‌کند به سرعت لب دریاچه برمی‌گردد تا جوی را زنده کند که موفق نیز می‌شود. باید اذعان داشت هر آن چیزی که بعد از این واقعه می‌بینیم ترکیبی از توهمات اَنی و واقعیت است.

جوی، مادرش (اَنی) را بغل می‌کند و می‌گوید که جانش را نجات داده است! بالاخره جوی جای شادی‌اش را پیدا کرده است و بستنی می‌خورد و به بچه‌های همسن و سال خودش علاقه‌ای نشان نمی‌دهد.

اینها تمام چیزی است که اَنی در تصوراتش می‌خواهد؛ این مکانِ شادیِ اَنی است. سپس مادر و پدر اَنی را در جلسه کتاب‌خوانی پائول شلدن می‌بینیم که جوی نیز به عنوان بخشی از توهمات اَنی در آن حضور دارد.


اَنی با وجود جنایاتی که مرتکب شده در سرخوشی غافلانه‌اش زندگی می‌کند. به گونه‌ای شاید بتوان گفت که Misery ( به معنی بدبختی و رنج و مصیبت) مثال مناسبی برای وضعیت زندگی اَنی باشد. تنها مایه خوشی زندگی اَنی، Joy ( به معنی خوشی) بود که اَنی با دستانش خودش نابودش کرد. زندگی اَنی سرانجام به رنج و مصبیت (Misery) بدل شد!

خب چگونه این حوادث به فیلم Misery مرتبط می‌شود؟ و اینکه اَنی چگونه سرانجام سر از کلورادو در میاورد؟

اولین چیزی که باید مد نظر قرار دهیم آن است که آیا سریال و فیلم در یک بُعد اتفاق می‌افتند یا خیر.

اگر جواب مثبت باشد مجازیم که تصور کنیم اَنی با توهماتش به زندگی فراری گونه‌اش ادامه می‌دهد و کلبه‌ای دورافتاده در کلورادو اجاره می‌کند که در آنجا بالاخره پائول شلدون را ملاقات می‌کند.

فیلم Misery
فیلم Misery


برویم سراغ شخصیت The Kid. فردی که فهمیده‌ایم این توانایی را دار که از طریق دریاچه کسل بین بُعد‌های مختلف تردد کند. به نظر من او موجودی شر است که می‌تواند روی اتفاقاتی که در پیرامونش روی می‌دهد تاثیر بگذارد و پیوسته درصدد آن است محدوده تحت تاثیرش را افزایش دهد.

بعد از اینکه نقشه The Kid در رابطه با اَمیتی با شکست مواجه می‌شود ، The Kid ناپدید می‌شود. و همانند کاری که هنری دیورِ جوان و مالی استرند در فصل یک کردند به مکان و زمان تازه‌ای منتقل شده است.

نقش کلیدی سریال شخصیت The Kid است.پس باید توقع داشت هویت واقعی او پنهان نگه داشته شود. او ممکن است رندل فِلگ ( Randall Flagg) باشد یا کرایمسون کینگ(Crimson King)-شخصیتی نامیرا که می‌تواند دلیلی بر جوان ماندن شخصیت The Kid‌باشد. با این تفاسیر حضور دوباره The Kid‌در فصل بعدی نباید چنان غافل‌گیرمان کند!

در آخر باید درباره شخصیت جکی تورنس صحبت کنیم. او را در سکانس پسا‌تیتراژ فصل اول می‌بینیم که قصد دارد به کلورادو برود تا برای نوشتن رمانی درباره هتل اُور‌لوک (مکانی که حوادث فیلم Shining در آن روی می‌دهد) تحقیق کند.

به نظر من داستان جکی تورنس با اَنی تلاقی می‌کند چرا که هر دوی‌ آنها به کلورادو می‌روند. البته با این شرط که داستان هر دو آنها در یک بُعد یکسان در جریان باشد.

جکی تورنس
جکی تورنس




سریال کسل‌راکسریال castle rockبررسی فصل دوم سریال castle rockنقد و بررسی فصل دوم سریال کسل‌راک
برای آنها که هنوز عاشق خواندن‌اند. از گیم و فیلم و کتاب می‌نویسیم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید