سریال Sharp objects که اقتباسی از کتابی با همین نام نوشتهی خانم Gillian Flynn است.هنگام تماشای سریال میتوانید سنگینی وزن فکری که پشت هر جزییات سریال مانند موسیقیها،تدوین امپرسنیونستیک و نشانههای تصویری که از طریق علاقه وسواس گونهی کَمیل پریکر (ایمی آدامز) به ببیننده انتقال داده میشد را حس کنید.
ساختار سریال اینگونه به نظر میرسد که گویی تمامی عناصر سازنده آن از روانِ رنجور کارکتر کَمیل آگاه است: هر عنصری به ظرافت چیده شده است تا فضایی احساسیِ قابل لمسیِ کمیابی را در سریال Sharp objects خلق کند.فضایی ناب، که حتی در دروان طلایی سریالّهای تلویزیونی کمتر مشاهده شده است.
سرنخهایی در عمق سریال sharp objects ساختهی آآقای Jean-Marc Valee وجود دارد،اما قسمت هشتم و پایانی با نام «شیر» (Milk)،یک پایانبندی خیرهکننده است که تمامی قسمتهای پخششدهی گذشته را تبدیل به چیزی زیباتر و بهتر از آنچه که در ابتدا تصور میشد،میکند.
قسمت آخر: بخشی تحلیل کارکتر،بخشی درس مردمشناسی مردمان جنوب آمریکا و بخشی تجربه سفر زمانی است.سریال Sharp objects از آن دست سریالهای است که تماشای چندباره را میطلبد،دست کم برای پایان مبهم و چند پهلوی آن.
همان طور که خودتان خواهید دید،گرچه ایپزود پایانی سریال Sharp objects ،پاسخهایی را برای اکثر سوالات بیجواب فراهم میکند اما مخاطبانی ممکن است به دلیل پایان کوتاه آن با سوالاتی بی پاسخ در ذهنشان تنها مانده باشند.
برای روشن سازی پایان سریال و همهی آنچه که باید دربارهی رازها و سرنوشت کارکترهای سریال بدانید ادامه مطلب را بخوانید:
[در صورتی که تاکنون سریال را مشاهده نکردهاید و علاقهای به افشا شدن پایان آن ندارید از خواندن ادامه مطلب خودداری کنید]
قاتـل
ما از سوابق پزشکی که در قسمت هفت کشف شد و مدرکی که ریچارد (Chriss Messina) در ایپزود «شیر» به واسطه آن مدعی میشود،میدانیم که آدورا (Patricia Clarkson) قطعا دخترش را کشته است.در زمانی که ریچارد در بیمارستان کَمیل را ملاقات میکند،آدورا در آستانهی آن قرار دارد که به دلیل قتل دیگر دختران نیز مورد اتهام قرار گیرد اما چیزی در این میان، با تئوری ماموران پلیس همخوانی ندارد.
سندرم Munchausen by Proxy آدورا،او را وا داشته است تا دخترش را در طول سالیان با زهر مسموم کند اما در نقطه مقابل،قتل دختران ناگهانی و بی رحمانه تر بوده است؛این روش قتل هرگز با روش قتل سیستماتیک و آرام و تدریجی، که در سرانجام جان ماریان (Lulu Wilson) را میگیرد همخوانی ندارد.
لحظات پایانی سریال Sharp objects حقیقت را آشکار میکند: «اَما» (Eliza Scanlen) مسئول قتل اَن نَش (Kaegan Baron) و ناتالی کین (Jessica Treska) است.
کَمیل با دندانهای دختران کشته شده که در خانهی عروسکی-که همانا یک کپی از عمارت ادورا است-پنهان شده،مواجه میشود.دندانهایی که یادآور کف یکی از اتاقهای عمارت ادورا است که توسط عاج فیل تزیین شده است و در قسمت پنج (Closer) ادروا درباره آن با کَمیل صحبت میکند.
«اَما» در ادامه، هنگامی که کَمیل به این راز پی میبرد،سر میرسد و خلوت او را مختل میکند.اما حالت صورت او در ابتدا حاکی از شگفتی و شوک است که به سرعت جای خودش را به اعترافی از سر رضایت میدهد: «به مامان نگو».
در این نقطه،این آشکارسازی دراماتیک به ناگهان کات میخورد.تدوین در اینجا-یک کات سریع به تیتراژ پایانی-به گونهای طراحی شده است تا بیننده را میخکوب شده رها کند تا تحت تاثیر آن بیحس و فلج شود و در نتیجه بیننده اکراه داشته باشد تا به سرعت به سمت کنترل تلویزیون دست دراز کند.اگر این حربه درست عمل کند،اغلب بینندگان در خواهند یافت ایپزود «شیر» به طور غیرمعمول،سکانسهای میان-تیتراژي و پسا-تیتراژی خواهد داشت.به دقت تماشا کردن این سکانسها،اطلاعاتی بیشتری را دربارهی نقش «اَما» در قتلها در اختیارمان خواهد گذاشت: به کمک دوستان اسکیت سوارش که به نظر میرسد یونیفرمهای سفید مخصوص آزمایشگاهها را بر تن دارند،«اَما»،اَن ناتالی را توسط بند رخت-همان طور که در قسمت اول سریال به آن اشاره شد-خفه میکند.این اولین تکه از خشونت واقعی است که سریال برای ما تا کنون به نمایش گذاشته است و در آنجا نیز توقف نمیکند:فلش بک به ما، ناتالی را نشان میدهد که از درد، درون خانهی واگنی به این طرف و آن طرف پنجه میکشد قبل از اینکه جان بدهد و بدن سرد و مردهی او کنار تختی که بعدتر خون او را در آن کشف میکند،به زمین بیفتد.این همان دلیلی بوده که سبب به دام افتادن جان کین (Taylor John Smith) پیشتر در قسمت پایانی شده است،اما ارزش یاداوری دارد که اگرچه او پس از مرگ خواهرش به خانهیواگنی نقل مکان کرده است،این خانه در واقع متعلق به والدین دوست دختر او،اَشلی (Madison Davenport) است،کسی که خواهرش جودز (April Brinson) یکی از همدستان «اَما» است.
خانم Flynn نویسندهی کتاب آنچه را که اپیزود پایانی به نمایش گذاشت را اینگونه بسط میدهد،مستقیما با ملغی کردن تئوری پلیس در اپیزود دوم سریال: اینکه قدرت یک انسان بالغ لازم است تا دندانهای دختران را از دهانشان بیرون بکشیم.خانم Flynn روشن میسازد که کارکتر «اَما» این توانایی را خودش به تنهایی داشته تا دندانهای دختران را بکشد:«دندانهایِ کودکان،آن طور که به نظر میرسد کشیدنشان آنقدرها هم کار سختی نیست،اگر وزن کافی پشت انبردست قرار بدهی»
آنچه که بیشتر پایان سریال را آشکار میکند آن است که،با وجود رهایی از دستان آدورا و همین طور دوری «اَما» از همدستانش،او موفق نمیشود به یک روح منزهه تبدیل شود.لحظاتی پیش از کشف دندانها توسط کَمیل،ما میفهمیم که دوست جدید و همسایهی «اَما»،«مائه» (Lyana Halley) هنوز به خانه برنگشته است.یک سکانس دلهرهآور در میان تیتراژ پایانی به ما دلیل بازنگشتن او را آشکار میکند:دستان Mae ،نشان داده میشوند که به دور فنس گره خورده است به طور همزنان در پست زمینهای تار،یک نزاع در حال انجام است.جزییات دیگری که به راحتی میتوان دید،لاک روی ناخنهای کارکتر Mae است.در سکانس شام در خانهی «کوری» (Miguel Sandoval)،ناخنهای او (Mae) بدون لاک است،اما در اینجا،ناخنهای او رنگ صورتی روشن دارند.در فلش بک میان-تیتراژی،ما همچنین میتوانیم نگاهی کوتاه به دستان «اَن» و «ناتالی» بیاندازیم.ناخنهای آنها را نیز تماشا کنید که صورتی روشن است.هم رنگ لاک ناخن کارکتر Mae!
این تصاویر چیزی در ظاهر کم اهمیت را به ذهن متبادر میکنند که پیشتر جان کین دربارهی جسد خواهر تامبویاش بدان اشاره کرده بود: «ناخنهاش لاکزده شده بود وقتی که پیداش کردند،یک نفر به ناخنهاش لاک زده بود.ناتالی هیچوقت این کار رو نمیکرد.»(در کتاب،جان نامهای به کَمیل مینویسد و توضیح میدهد که او همیشه این ظن را داشته است که «اَما» قاتل است.)
رمان خانم Flynn چرایی روش عمل «اَما» را توضیح نمیدهد اینکه به چه دلیل او قبل از کشتن طعمههایش به آنها با آرایش حالت زنانه میدهد.ممکن است این عمل با ظاهرسازی زیبایی که او مجبور است هنگامی که در حضور آدورا است به آن تن در دهد ارتباطی داشته باشد.
انگیزه
در کتاب،«اما» هنگامی که در زندان است به کَمیل میگوید که «اَن» و «ناتالی» را کشته است زیرا «آدورا» به آنها علاقهمند شده است.دو دختری که «آدورا» به آنها درس میداد،به او نزدیک و نزدیکتر میشدند، و «اَما»،دختر اَبدی مادرش،نمیتوانست این موضوع را هضم کند که خودش مرکز توجه مادرش نباشد.سریال در این زمینه در مقایسه با کتاب خانم فلین،کمتر رو بازی میکند،اما سرنخهای فـراوانی در این باب برای ما فراهم میکند.زمانی که ما به اپیزود پایانی میرسیم،از پیش صحبتهایی مبنی نزدیکی «ادورا» با دختران مُرده را شنیدهایم،گرچه در آن مرحله،ما تمایل داریم تا این تکه از اطلاعات را به گونهای تفسیر کنیم نشانگر جُرمِ «آدورا» باشد تا خود «اَما».اما اپیزود پایانی،شامل صحنهای است که به خوبی نشان میدهد «اَما» چقدر احساس مالکانهای نسبت به زنان زندگیاش دارد.هنگام صحنهی شام در خانهی «کوری»، Mae اشاره میکند که علاقه دارد در بزرگسالی خبرنگار شود.سخنی که «اَما» آن را به سرعت اینگونه تفسیر میکند که Mae به دنبال توجه کَمیل است: «تو فقط اون حرف رو زدی تا دل کمَیل رو بدست بیاری... خود شیرین».برای لحظهای، آیلین (Barbara Eve Harris) و کَمیل از لحن صحبت تمسخرآمیزِ «اَما» متعجب میشوند در ادامه جریان گفتگوها باعث میشود به این مسئله توجه جدی نکنند.
به هر روی،اوضاع آرام نمیماند.«اَما» متوجه میشود،کَمیل به نوشتههای روی دست Mae مینگرد-به نظر میرسد نوشتههایی بر روی دست وجود دارد-و ناخشنودی در چهرهی «اَما» رسوب میکند.کارگردان سپس به سرعت کات میزند به تصویری از «اَما» در حالیکه در دفترچهی خاطراتش در حال نقاشی است،به طور ضمنی کارگردان نشان میدهد که «اَما» خودش را در نقش خواهرش میبیند،یک نویسنده.
این برداشت آنجا عمیقتر میشود که کَمیل وارد اتاق میشود و «اَما» به او خوشامد میگوید،نشانهای از نارامی در صدایش مشهود است: « آرزو داشتی من هم مثل تو یک نویسنده بودم؟»
از آنجایی که میدانیم دلیل مرگ «اَن» و «ناتالی» چه بوده است(در مرکز توجه بودن مادر).در صحنهی شام در خانهی «کوری» اینگونه درمییابیم که Mae با صحبتهای نسنجیدهاش طومار سرنوشت خودش را پیچیده است.
زنِ سـفید پـوش
اکثر داستان سریال Sharp object از زاویه دید کَمیل روایت میشود،بنابراین گاهی،چیزهایی که میبینیم واقعیت ندارند.برای مثال زمانی که پسربچهای به نام جیمز کاپیسی (Dylan Schombing) به کَمیل میگوید که زنی سفیدپوش «ناتالی» را با خود برده است؛کَمیل سپس مادرش را تصور میکند که در آستانهی جنگل در لباس خواب سفید بلند عجیبی منتظر است.آخرین شات اپیزود پایانی،سرانجام از زاویهی دید کمیل رهایی مییابد و حقیقت را برای ما نمایان میکند: آن زن «اَما» بوده نه «آدورا»،کسی که آن روز لباس سفیدی بر تن داشته است زیر تاریکی جنگل.
«اَما» برای سکانس آغازین قسمت پایانی همان لباس خواب سفید را بر تن میکند(به اضافه گلهایی بر روی موهایش)،در این هنگام او توضیح میدهد که طرز لباس پوشیدن ادای دینی به الههی یونان باستان پرسفونه است و مشخصا ظاهر او ارتباطی بین خودش و زن سفید پوش افسانهای شهر ویند گپ ایجاد میکند.
«من پروسفونه هستم،ملکهی دنیای زیرین.او همسر آن مرد گنده-هـادسه.او جهنم را اداره میکند،اما او (پرسفونه) مسئولیت تنبیه را برعهده دارد.اما من برای پرسفونه ناراحتم،چون حتی وقتی او بین زندگان برگشت،آنها از او میترسیدند بخاطر جایی که پرسفونه قبلا بود.به نظر خندهدار میاد،ها؟چقدر داستان دارند که در آنها پرنسسها باید از دست ساحرهها نجات پیدا کنند.ویند گپ هم حتی یه دونه داره:دخترهای کوچولو از توی جنگل توسط زن سفید پوش دزدیده میشن.»
هنگامی که «اَما» این حرفهای بیان میکند تحت تاثیر شدید داروها قرار دارد که این شاهدی بر این مدعا است که او چرا اینقدر به افشا کردن حقیقت قتلها نزدیک شده است.احساس نزدیکی او با پرسفونه در رمان خانم فلین نیز وجود دارد، اما کتاب، او را به دیگر الههی یونانی نیز شباهت میدهد: آرتمیس،الههی شـکار.بی شک این شباهت در کتاب وجود دارد-برای به دام انداختن شکارش-خانم فلین میگوید که «اَما» بر دوستیاش با دخترها بزرگنمایی میکرد و لباسی میپوشید که خود را ارتمیس بنامد و در ادامه به بهانه بازی آنها را به جنگل میکشانده است.
در ادامه چه اتفاقی میافتد؟
اکثر دست اندرکاران سریال وجود فصل دوم برای سریال را رد کردهاند،اما اگر هنوز شما از پایان سریال قانع نشدهاید،رمان خانم فلین اندک اطلاعات بیشتری را در اختیارتان میگذارد.«اَما» از کانون اصلاح و تربیت سردرمیآورد حداقل تا زمانی که به هیجده سالگی برسد- و احتمالا بیشتر،همانطور که خانم فلین رویت میکند-باید در آنجا بماند،در عین هم دستانش نیز با مجازات سبکتری روبرو میشوند و به دلیل همکاری با ماموران پلیس در انجام تحقیقاتشان از بیمارستان روانی سر درمیآورند.
«آدورا» نیز به دلیل قتل «ماریان» زندانی شده است و بر اساس کتاب خانم فلین،طرفداران آدورا یک کلوب اینترنتی را سامان میدهند که اعضای آن به دنبال لابی کردن برای آزادی «آدورا» هستند! شخصیت «اَلن» (Henry Czerny) شوهر سر به زیر،عمارت آدورا را میفروشد و به جایی نقل مکان میکند تا به همسرش نزدیکتر باشد تا بتواند او را هر چه بیشتر ملاقات کند.
و اما کَمیل، ترومای تازهی او به خودآزاری و بریدنهای جدیدی بر روی بدن ختم میشود،اگرچه سرنوشت سپیدی در انتظار او است: «کوری« و «آیلین» او را مجاب میکنند به خانه آنها بیاید،نوشیدنیهای الکی را ترک کند و اجازه بدهد از او مراقبت کنند.رمان اینگونه پایان مییابد که کَمیل نگران است که شاید بیماری روانی مادرش «آدورا» را داشته باشد،اما پس از گذشت یک سال زندگی طاقت فرسا،مشخص میشود که او خوشبختانه هیچ چیزی از بیماری مادرش به ارث نبرده است.
منبع|