Paradise2889
Paradise2889
خواندن ۵ دقیقه·۵ ماه پیش

از طرف روباه، برای شازده:)


میخواهم قصه را از زبان خودم برایت تعریف کنم. قصه‌ی رفتنم، قصه‌ی رفتنت.

باز هم مثل همیشه این من بودم که مجبور به ترک کسی که دوستش داشتم شدم. شاید تمام چیزی که بین ما اتفاق افتاد اشتباه بود، حداقل بقیه اینطور فکر می کنند. اما من دوستت داشتم. نمیدانم واقعی بود یا شور و احساسات بی ثبات نوجوانی. هر چه که بود، درد داشت. درد واقعی. از دست دادن چیزی که خیلی دوستش داری و برایش به هر دری میزنی، اصلا آسان نیست. تو فکر می‌کنی من رفتم، اما واقعیت این است که تو را از من گرفتند. درست یا غلطش را نمیدانم. من فکر میکردم کار اشتباهی انجام نداده ام. این خودش یک اشتباه بود دیگر.

باز هم مثل همیشه این من بودم که مجبور به ترک کسی که دوستش داشتم شدم. شاید تمام چیزی که بین ما اتفاق افتاد اشتباه بود، حداقل بقیه اینطور فکر می کنند. اما من دوستت داشتم. نمیدانم واقعی بود یا شور و احساسات بی ثبات نوجوانی. هر چه که بود، درد داشت. درد واقعی. از دست دادن چیزی که خیلی دوستش داری و برایش به هر دری میزنی، اصلا آسان نیست. تو فکر می‌کنی من رفتم، اما واقعیت این است که تو را از من گرفتند. درست یا غلطش را نمیدانم. من فکر میکردم کار اشتباهی انجام نداده ام. این خودش یک اشتباه بود دیگر. توان تشخیص درست و غلط را از دست داده ام. بعضی اوقات فکر میکنم کاش زندگی اینقدر پیچیده نبود.

با محو شدن ناگهانی ات، ذره ی امیدی که در قلبم داشتم از بین رفت.با خودم فکر کردم آن همه روزهای خوبمان را با یک اتفاق ساده فراموش کردی؟


هر چند که ساده نبود، حداقل برای من. همیشه ی خدا همین است، این رسم زندگی است. منی که تو را ترک کردم طلب کارم. مقصر اصلی منم. اما کسی که زخمی شده و درد کشیده غیر از خودش کسی را نمی‌بیند. هر چند که ساده نبود، حداقل برای من. همیشه ی خدا همین است، این رسم زندگی است. منی که تو را ترک کردم طلب کارم. مقصر اصلی منم. اما کسی که زخمی شده و درد کشیده غیر از خودش کسی را نمی‌بیند.

با وجود تمام این ها تمام دردها و دلتنگی ها، من همچنان دوستت دارم. نمیدانم این احساس چقدر دوام می آورد، ولی میدانم تا وقتی که وجود دارد واقعی است.

دوست داشتنت هر چند که اشتباه بود، اما برایم فرصتی بود تا دوباره خودم را پیدا کنم و در اوج تنهایی باعث شدی احساس کنم کسی افکار و شخصیتم را می پذیرد و دوست دارد. نمی دانم واقعا دوستم داشتی یا نه، ولی آن روزها دوست داشتم که دوستم داشته باشی و هنوز هم همان گونه میکنم.

با این حال دوست داشتنت از دور را ترجیح میدهم. با وجود تمام دردها و احساس غربت، کم خطر تر است. خطر دوباره ی جدا شدن از همدیگر.


آن زمستان با وجودت گرم‌تمرین زمستان عمرم بود و آن بهار بدون تو، سردترین آن..آن زمستان با وجودت گرم‌تمرین زمستان عمرم بود و آن بهار بدون تو، سردترین آن..


دنیایمان را دوست داشتم. هر چند عمر زیادی نداشت و قیامتش زود فرا رسید. اما بقایای آن هنوز در گوشه و کنار های چهارچوب زندگی ام باقی مانده. آفتابگردان ها، پروانه های آبی و آهنگ هایمان. نوشته هایم برای تو، پر از رنگ و بوی دنیایمان است‌ در هر خطی که می‌خوانی، اشاره و گریزی به دنیایمان زده ام.دنیایمان را دوست داشتم. هر چند عمر زیادی نداشت و قیامتش زود فرا رسید. اما بقایای آن هنوز در گوشه و کنار های چهارچوب زندگی ام باقی مانده. آفتابگردان ها، پروانه های آبی و آهنگ هایمان. نوشته هایم برای تو، پر از رنگ و بوی دنیایمان است‌ در هر خطی که می‌خوانی، اشاره و گریزی به دنیایمان زده ام.دنیایمان را دوست داشتم. هر چند عمر زیادی نداشت و قیامتش زود فرا رسید. اما بقایای آن هنوز در گوشه و کنار های چهارچوب زندگی ام باقی مانده. آفتابگردان ها، پروانه های آبی و آهنگ هایمان. نوشته هایم برای تو، پر از رنگ و بوی دنیایمان است‌ در هر خطی که می‌خوانی، اشاره و گریزی به دنیایمان زده ام.دنیایمان را دوست داشتم. هر چند عمر زیادی نداشت و قیامتش زود فرا رسید. اما بقایای آن هنوز در گوشه و کنار های چهارچوب زندگی ام باقی مانده. آفتابگردان ها، پروانه های آبی و آهنگ هایمان. نوشته هایم برای تو، پر از رنگ و بوی دنیایمان است‌ در هر خطی که می‌خوانی، اشاره و گریزی به دنیایمان زده ام.


بعضی اوقات به کارهایی که می‌توانستیم فکر میکنم. تمام چیزهایی که را امکان داشت انجام بدهیم یا فراتر. از تو بتی در ذهنم ساخته ام و بی قراری هایم را با او در تخیلاتم می‌گذرانم. می دویم، جیغ می‌زنیم و فریاد میکشیم. در خیابان های شهر پرسه می‌زنیم و به آهنگ هایمان گوش میدهیم. بعضی اوقات به کارهایی که می‌توانستیم فکر میکنم. تمام چیزهایی که را امکان داشت انجام بدهیم یا فراتر. از تو بتی در ذهنم ساخته ام و بی قراری هایم را با او در تخیلاتم می‌گذرانم. می دویم، جیغ می‌زنیم و فریاد میکشیم. در خیابان های شهر پرسه می‌زنیم و به آهنگ هایمان گوش میدهیم.

گردش عقربه های ساعت کم کم دارند باعث میشوند تا به نبودن عادت کنم و خاطره هایمان یادم برود. شاید روزی دوباره نگاهی به پیام هایمان بیندازم و به هردویمان بخندم. شاید روزی که خیلی دور باشد.

بعضی اوقات دوست دارم دست خط هایی که برایت نوشته ام را بخوانی و از حال و روز با خبر شوی و بگویی که همیشه اینطور نمی ماند. دوباره بهم بگویی که دلم خیلی پر است و شاید باید زندگی را آسان تر بگیرم. یکی‌دیگر از غیرممکن های ما.

اما اگر اتفاقی پیدایم کردی یا تصادفی یکی از نامه‌های خوانده نشده‌ای که برایت نوشتم را خواندی، از دور تماشایم کن و ببین که چگونه سعی میکنم بدون تو زندگی کنم، ولی خودت را نشان نده. چون آن وقت دوباره باید بروم.

-از طرف روباه

برای شازده:)))

۱۴۰۲/۰۴/۱۸

دلنوشته کوتاهدوست داشتننامه ای به تو که نمیخوانی
یه پروانه ی آبی، به دنبال آفتابگردون:)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید