پرستو مروجی
پرستو مروجی
خواندن ۲ دقیقه·۶ ماه پیش

پاستیل ماری

همیشه گفته ام به همه ام گفتم،به مائده گفتم،به مژده گفتم‌،به خانوم خلیلی گفتم،به خانوم اکبری گفتم حتی به آسِد حسن ... مامان من قشنگ ترین‌ مامانِ دنیاست خب این طبیعیه که همه فکر میکنن مامانشون قشنگترینه، این قبول فقط حرفی گفتم قبولا که دلتون نشکنه ولی حرفم همونه که گفتم.

دستشو فشار داد و گفت: زبونم‌مو درآورد ببین اگه تکرارِ یه حرفو صدا زدن اسمت و نشنیده گرفتنات... غش غش خنده اش رو تو هوا ، اگه زبون مو در میاورد،کله ها بیکار میشدن باید با کله هامون حرف میزدیم

خانم خلیلی: کمتر حرف بزن و ناهارتو بخور

: خانوم خلیلی چی میشد اگه ناهارمون بوی پاستیل میداد پاستیل خرسی نه ماری

خانم خلیلی: فرقش چیه؟

جواب داد خرسیو یکی برمیداری اینقده اندازه بند انگشت اما ماری رو یکی برداری من شمردم هشت تا خرسیه

خانوم خلیلی با بی حوصلگی گفت: بالاخره بوی پاستیل یا اندازه اش؟!مگه پاستیل غذا میشه!

این خانوم خلیلی هم هی خودشو میزنه به اون راه...آش غذائه؟ اما پاستیل ماری نه! اصلا هر چی بتونیم‌ بخوریم میشه غذا حتی آب تازشم خارجیا سوسک میخورن سیر میشن بعد پاستیل غذا نیست! اونم ماریش

:خانوم خلیلی...خانوم خلیلی ... از پشت مانتوشو کشید سرشو برگردوند یه گره ریز تو ابروهاش انداخت لبشون فشار داد گفت: این حرفی که الان میخوام بگمش دقیقا ۸۳۲ ومین باریه که میخوام بگمش

خانم خلیلی: باز چی شده هزار تا کار دارم دِ یالا پسر

صداشو صاف کرد گفت: اون دوشنبه که آش داشتیم چی گفتم؟ دستاشو زیر بغلش برد و مثل خانوم خلیلی یه گره یه کم بزرگتر تو ابروهاش انداخت اینقدر زور زد تا ابروهاشو بهم رسوند چند روز بود تمرین می‌کرد تا ابروهاشو گره ای کنه باید زود حرفشو میزد تا اون نرفته ... خب خب بزار کارتو آسون تر کنم اون دوشنبه که هیچ‌،دوشنبه قبلی ، قبلی تر ... ترترترتر همو اولین دوشنبه ای که آش خوردم چی گفتم؟

خانم خلیلی با خستگی جوابشو داد: انتظار داری یادم بمونه ۲ سال پیش یه دوشنبه ای تو چی گفتی به من!آره؟ لباشو رو هم فشار داد و دست به سینه گفت: چرا حرف های محمد حسین جوووونت همیشه یادت میمونه

:اگه نمیگی برم ... تهدید بزرگی بود هر طور شده باید وقت میخرید تا ... من گفتم آش رو فقط با .. راهشو کشید و عمدا کتفشو به پای خانوم خلیلی زد و رفت بلند گفت: آ سِد حسن یه چنگال میدی

آسد حسن: عه داداش یادم رفت شما آشو با چنگال میخوری ... چون ... هر دو با هم گفتن با قاشق نمیشه رشته هاشو خورد

ادامه دارد

پایان قسمت اول

پرستو مروجی

خانوم خلیلیپاستیل ماری
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید