
نمایش "نود و یک" را به واسطهی رفاقتم با یکی از بازیگرانش میبینم. این روزها، به سختی به سمت تئاتر شهر زیبا کشیده میشوم. انگار که با نصب آن فنسهای بیقواره، به شکلی نمادین از تئاتر به معنای وسوسهانگیز و دلربایش تهی شده باشد. اما به هر حال، جدا از هر رفاقتی، کنجکاوم بدانم آرش دادگر با نمایشی که هفت سال پیش در سالن سمندریان تماشاخانه ایرانشهر روی صحنه برده، چه کرده است.
اولین چیزی که نظرم را جلب میکند، حس Low budget بودنی است که از آکسسوارها و طراحی صحنه میگیرم. این فکر را که همه چیز از انبار تئاتر شهر جفت و جور شده، کنار میزنم و توجهم به سازهی حمام جلب میشود. وان و تصویر داخل آن که توسط دوربینِ نصبشده به جای دوش، روی کاشیهای دیوار پشتی میافتد، جذاب و خلاقانه است اما در عین حال طراحی صحنه، به شکلی جزیرهوار، وسایل مختلف را از یکدیگر جدا کرده و باعث شده درهای سالن قشقایی و کف خاکی و پاخوردهی آن، بیش از حد به چشم بیاید.
نکتهی جالب توجه بعدی که پیش از شروع رسمی نمایش به چشم میآید، بازی با مفهوم "دوربین مدار بسته" و کمک گرفتن از راهروی منتهی به سالن و انعکاس تصویر آن بر پردهی روبهروی مخاطب است.
هنوز نتوانستهام بین یک اجرای کمبودجه یا خلاق به قضاوت برسم که نمایش با ورود خود آرش دادگر به عنوان بازیگر (برخلاف اجرای سال ۹۷) شروع میشود. شوکه میشوم. لحن دادگر شبیه به تئاترهای شادِ شادِ شاد است! با دوست بغلدستیام، نگاهی رد و بدل میکنیم. ناامیدشدهام و منتظرم دوست بازیگرم روی صحنه بیاید تا بازی او را ببینم. او، به همراه چند بازیگر دیگر کمکم وارد میشوند و نمایش نرمنرم جان میگیرد؛ خود آقای دادگر هم همینطور!
نود و یک، اجرای خستهکنندهای نیست. از آن اجراهایی نیست که جان بکنی تا تمام شوند. بازیها، به اندازه و درست است و در مجموع میتوان گفت که از هیچ بازیگری بدت نمیآید. بیش از همه نگار تختکشها، ملیکا میرزایی و ندا حبیبی کار خود را به خوبی انجام میدهند. استفاده از موسیقی هم گرچه ربط مشخصی به اثر ندارد و البته ایدهی دستنخوردهای هم نیست، از موفقترین المانهای نمایش است و یکتا اعتمادی و محمد خدایی نقش پررنگی در نگهداشتن مخاطب دارند.

قصه، چنگی به دل نمیزند. بحث تجاوز و تعرض در کنار کودکی و تروما، چیز تازهای نیست و پیچدرپیچ بودن روایت ۹۱ نیز جانی به آن نمیدهد؛ برعکس، مخاطب را گیج و دلزده میکند. از سالن که خارج میشویم، تنها به حدسهایی از روایت رسیدهایم و نمیتوانم تصمیم بگیرم که این همان چیزی است که نویسنده میخواسته یا نه. ایدهی اسکیزوفرنی، قرار است آشفتگی روایت را توجیه کند اما دست آخر تنها کلمهای است که دستمان را گرفته است.
در گعدهی خروجی سالن قشقایی، در تلاش برای پیدا کردن قطعات پازل، از دوست بازیگرم داستان پشت عنوان را میپرسم: «۹۱؟ چون شبیه «او» خونده میشه». گویا نام اجرای سال ۹۷ هم همین «او» بوده است. خب البته دانستن این موضوع، کمکی به من نمیکند!
در مجموع، نمایش «نود و یک»، شبیه به کابوسی است از خاطرهی تلخ ریشهدار، حوصلهسربر نیست و مخاطب را اذیت نمیکند، جا دارد برای گفتگوی بعد از اجرا روی یک چای دیروقت اما احتمالا در خاطر من نمیماند.