ویرگول
ورودثبت نام
پَری‌زاد،
پَری‌زاد،نگفتیم، نگفتیم و نگفتیم.
پَری‌زاد،
پَری‌زاد،
خواندن ۱ دقیقه·۷ ماه پیش

این‌گونه نگاهم نکن!

اینگونه نگاهم نکن که انگار نمی‌دانی، نمی‌دانی چگونه هربار که از درِ این‌جا گذر می‌کنم دلم هوایی می‌شود و عطرِ گل‌هایِ عاشقِ قلبم در آسمان نمی‌پیچد.
این‌گونه نگاهم نکن که ما غریبه‌ایم. ما غریبه نیستیم مگر این‌که یادت برود شب‌هایِ خیالیِ باهم بودن‌مان را. آن‌شب‌هایی که خیالت بود، کتاب شعر جلویم باز بود و اشك می‌ریختم و شمرده شمرده شعر می‌خواندم. آن‌شب‌هایی که باران می‌آمد و دل‌مان هوای باهم بودن می‌کرد، زیر باران بودیم اما نه باهم.
این‌گونه نگاهم نکن. می‌دانم. می‌دانم. آن‌قدر نیامده‌ام که یقینِ دل‌بستگی‌ام دارد شبیه تردید می‌شود.
این‌گونه نگاهم نکن که سوگند به آفرینندهٔ ستاره‌هایِ شب، یادم نرفته‌است که چطور وقتی مشغولِ هیچ‌وپوچ‌های زندگانی‌ام بودم، معصومانه نگاهم می‌کردی. نمی‌ارزد. نمی‌ارزد دلم را با باری از غم بلرزانی. دلم ویران می‌شود، اما غم و تردیدی که می‌سازی، نه. این‌ها قصد ویران نشدن ندارند، مگر این‌که لبخند بزنی.
لبخند بزنی و دوباره نگاهم کنی.
لبخند بزنی و یك‌بار صدایم کنی.
کافی‌ست. دوری کافی‌ست. صدایم کن؛ ریشهٔ این عشق، هم‌سویِ ریشه‌هایِ بیدِ قلبم است. خشك بشود، خشك می‌شوم.

-
-


۵
۰
پَری‌زاد،
پَری‌زاد،
نگفتیم، نگفتیم و نگفتیم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید