سلام امروز می خوام راجب سر به هوا شدن صحبت کنم که فکر کنم از عنوانم هم معلومه بعضی وقت ها من کار های زیادی دارم مثل اُتاق مرتب کردن، مشق نوشتن، درس خوندن برای امتحان و....??و از اونجایی که شانس منم خیییییلییی خوبه شوخز کردم خیییلییی بده اون موقع ها مامانم باهام کار داره مثلا دارم مشق می نویسم یک دفعه میگه پاشو بیا کمکم مهمون داره میاد ?? آخه من چرا باید صد تا کار رو با هم بکنم چراااااا ???? بعد مثلا می گم بااااشه؛ مامانم میگه که وسایل اتاق برادرم رو جمع کنم که یعنی خرس بزار سر جاش اینو بزار سر جاش اونو بزار سر جاش و... و فقط هم میگه "بزار سر جاش" منم دست پاچه می شم جای همه رو یادم می ره می گم کجاس جاش بعد مامانم می گه تو کمد یا هر جای دیگه مثلا بعد من می گم کجای کمد، کدوم کمد، چه رنگی، کمد بزرگه یا کوچیکه، دقیقا کجای کمد بالا پایین چپ یا راست؟؟؟؟ خلاصه مامانم اصلا پشیمون میشه که من کمکش کنم ولی حقیقت رو بخوام بگم من واقعا می دونم جاشو ولی مثل دست پاچه ها می کنم که دیگه نخواد کمکش کنم و خب بگم که بعضی وقتا هم اصلا می فهمه که یعنی همیشه جواب نمی ده و خب وای چقدر حرف زدن دستام درد گرفت خیلی زود تایپ کردم???
خدانگه دار
