سال ۱۴۰۱ سال سختی بود نه برای من بلکه برای بیشتر مردم پر از مشقت و رنجهای روحی و جسمی بود. اما اتفاقات مهمی در این سال برای من افتاد که فکر میکنم نقطه عطفی در زندگی و شخصیت من بوده است. شش ماه اول سال در افسردگی بودم و نای ادامه دادن نداشتم . اول سال چند سفر رفتم و بعد از آن وقتی هوا گرمتر شد دیگر خانه نشین شدم. به لحاظ کاری رکود عجیبی داشتم و مشکلات مالی و عاطفی و خانوادگی به صورت همزمان تجربه کردم.
پاییز خواستم دوباره سفر بروم و با دوستم چند تور برگزار کنیم که شرایط مملکت ناآرام شد و موفق به این کار نشدم. در تمام این شش ماه مطالعه می کردم و سعی می کردم دانش خودم را ارتقا دهم. زبان فرانسه را که نیمه کاره رها شده بود مجدد بطور خودآموز شروع کردم و در کنارش روزانه مطالعه های جانبی هم می کردم . شش ماه دوم سال معلم موسیقی خوبی پیدا کردم و با اراده و مصمم درسهای پیانو را پیگیری کردم و از پس اندازم شهریه اش را تامین کردم و در پیانو به درجه متوسط رسیدم.
به جای تمرکز بر سفر رفتن خواستم در کارم که سفالگری است کمی پیشرفت کنم. اما بازار خوبی برای فروش کارم پیدا نمی کردم و از طرفی فضای مجازی هم تعطیل و فیلتر شد و مشکلات چندین برابر شدند. تا اینکه روزی با خودم گفتم موقتا سراغ کار اداری بروم تا بعد شرایط بهتر شد بتوانم سفالگری را ادامه دهم و لااقل از کار اداری کمی به لحاظ مالی آزادتر شوم. در جلسه مصاحبه مدیر مجموعه متوجه شد که من دو سال است که کارگاه زده ام و از من شرایطم را پرسید و من سابقه خودم را توضیح دادم و بعد از آن ایشان را من را به مدیر یک فروشگاه بسیار عالی و زیبا در حوزه مبلمان و اکسسوری معرفی کرد و من بواسطه محبت هر دوی این عزیزان بصورت رایگان در آن فضا غرفه و نیز گرفتم و کارم پویاتر شد .
شاید این اتفاق معجزه ای بود که در عرصه شغلی برایم رخ داد و بابت آن همیشه از خدا سپاسگزارم .
تقریبا شش ماه دوم سال مشغول کار و موسیقی بودم و شنبه ها روز استراحتم بود که به طبیعت می رفتم و با خودم خلوت می کردم.
با برنامه ریزی و جدیت خودم را ارتقا دادم و شرایطم خیلی بهتر شد.
اتفاق مهم دیگری که در این سال برای من رخ داد قطع دوستیها و روابط نزدیک زندگیم بود. از دوستان و رفقایی که فکر میکردم قرار است تا اخر عمر کنارم باشند یکی پس از دیگری خداحافظی کردم و علت عمده آن این بود که آنها روحیات آسیب زننده ای داشتند که مرا از رشد و توسعه خودم غافل می کرد. دو نفر از آنها بشدت حسادت داشتند و بعد از رشد من در عرصه کاری خودشان از من دور شدند. گاهی این جدایی ها خیلی تلخ و گزنده است چون انسان برای دوستانش از بهترین سرمایه اش که عمرش هست خرج می کند. اما بعد از چند ماه دیدم این جداییها چقدر منفعت داشت و دوستان جدید و آدمهای همسو و مفیدتری به زندگیم آمدند.
این درس بزرگی بود که بفهمم آدمها ابدی نیستند و ما هم قرار نیست به هرقیمتی با افراد دوستی کنیم و در رابطه باشیم. سال انزوا و تنهایی من سال رشد و موفقیتم بود و امروز احساس بالندگی می کنم و از خودم بابت همه تلاشها و صبرهایم راضی هستم.
امیدوارم در سال جدید این روند ادامه یابد و بتوانم کارگاه جدیدی بگیرم و با دوستان خوب و سالمتری آشنا شوم و سفرهای ناب و خاصی بروم . در کنار همه اینها از خدا می خواهم به من اندیشه روشن و پاک و دلی صبور و آگاه بدهد تا در سختیها و رنجها و آسیبها استوار بمانم و سلامتی و شادی و رشد و موفقیت برای همه مردم عزیز از جمله مخاطبان خوبم در این صفحه ساده و خودمانی می طلبم .
سال نو مبارک دوستان عزیز????