سالهاست که مستقلم ؛ تقریبا بیست سال هست که برای زندگیم جنگیدم و خودم را رشد دادم و هرچیزی که دارم از لطف پروردگار و دعای خیر پدر و مادرم و بعد از همه اینها از تلاش و همت خودم هست. من هم می توانستم مثل دخترخاله هام یا دخترعموهام یا خیلی دخترهای دیگر در این جامعه وابسته باشم. شوهر کنم یا مردی کنارم باشد که خرجم را بدهد تا مجبور نباشم هر روز با دغدغه مالی دست و پنجه نرم کنم ؛ اما این وابستگی هیچوقت با ذات من سازگار نبود و هیچوقت پشیمان نشدم که چرا استقلال داشتن را انتخاب کردم. شاید لذت وابستگی را نچشیدم که این را می گویم اما لذت خریدن وسایل مورد نیازم با دسترنج خودم و لذت سفر با ماشین خودم و برای خودم خیلی برایم ارزشمندتر است.
علاوه بر اینها در زمینه احساسی هم وابسته نیستم ؛ امروز می دانم هر رابطه ای که واردش شوم به هرشکلی خراب شود من روی پای خودم هستم و وابسته کسی نیستم که با رفتنش از پا بیفتم . عاشق می شوم و دوست داشتن را هنوز تجربه می کنم اما حد و مرزم در رابطه استقلالم هست ؛ جایی که حس کنم کسی میخواهد هویت مرا در خودش محو کند و مرا وابسته خودش کند تا حس مالکیت نسبت به من داشته باشد و مرا به اصطلاح نگه دارد ، آنجا خط قرمز من است .
به لحاظ اندیشه هم هرگز در هیچ شرایطی بدون تفکر وابستگی فکری به کسی نداشته ام و الان هم ندارم . برای همین اگر کسی بگوید بیا برای ازدواج چادری شو یا حجابت را به کل بردار برایم مفهومی ندارد . تا زمانی که خودم به نتیجه نرسم تابع فشارهای فکری اطرافم با هر هدفی که باشد، نمی شوم .
البته این را هم بگویم که در جامعه امروز مردهای زیادی هستند که از استقلال زنها خوششان می آید و در واقع ما دخترهای مستقل خیلی هم جذاب هستیم ولی متاسفانه به محض اینکه رابطه کمی جدی می شود مردها به عنوان پارتنر یا همسر و … به خودشان اجازه می دهند که هویت و استقلال اندیشه و حتی کار زن را زیر سلطه بگیرند تا در رابطه احساس قدرت کنند ؛ من هیچ وقت نفهمیدم چرا اغلب مردها در ایران برای حس اقتدار مردانه ، زن را از توجه و نوازش سیراب نمی کنند و هیچوقت نفهمیدم چرا به جای اینکه مانع رشد زن بشوند خودشان را رشد نمی دهند تا با او همکفو شوند.
در واقع ما دخترهای مستقل در ایران مثل بانگ دهل فقط از دور خوشیم و مردها از نزدیک می خواهند بقول معروف شاخمان را بشکنند و حس کنند که با داشتن ما چقدر قوی هستند . البته من استقلالم را آنقدر دوست دارم و برایش جنگیده ام و هزینه کرده ام که هیچ عشقی را فدایش نمی کنم. استقلال من ، بودن من است و من بدون قدرت استقلالم دیگر من نیستم ! برای همین در روابط با جنس مخالف خیلی وقتها مایوس شده ام . شاید به خاطر اینکه ایران در دوره گذار است ما دخترهای مستقل که خودمان را قوی کرده ایم و رشد داده ایم باید هزینه تغییرات در کشور و جامعه شویم . چون در کشورهای توسعه یافته زنهای مستقل دغدغه هایی از این دست ندارند.
از طرف دیگر مستقل بودن زمانی باعث شده بود از هویت زنانه خودم فاصله بگیرم ؛ برای همین امروز به عنوان یک دختر مستقل یاد گرفته ام که باید یک روزهایی بدون ظرافتهای زنانه در جامعه کار کنم و بجنگم و بایستم و رشد کنم و یک روزهایی فقط زن باشم ؛ زنی لطیف که حواسش به همه چیز هست و مراقب گلها و پرنده ها و خانواده است . حواسش هست روی میزها گرد و خاک ننشیند و همه چیز از تمیزی برق بزند . در واقع به تعادل میان انرژی زنانه و مردانه رسیده ام . مثلا امروز ماشینم را بردم صافکاری و کارواش و بنزین زدم و صبورانه کارها را جلو بردم و وقتی به خانه رسیدم موهایم را شانه زدم و پیراهنم را تن کردم و غذای دلچسبی پختم و به گلها آب دادم تا یادم نرود که تعادل میان همه جنبه های وجودم رمز حال خوب من است .
خیلی دوست دارم اگر زن مستقلی هستید تجربه ها و رنجهای شما را هم بدانم . برایم بنویسید 🌻🍃❤️