یک جایی در زندگی متوجه شدم که برای داشتن حس ارزشمندی دنبال کسب دستاوردهای بیرونی هستم. برای اینکه پدرم تحسینم کند میخواهم در شغلم موفق باشم و برای اینکه حس ارزشمند بودن داشته باشم در فضای مجازی اطلاعات زندگیم را به اشتراک می گذارم و مثلا اگر از دید دیگران زندگیم خوب و پربار باشد و بگویند به به و فالوئرم زیاد شود با گرفتن حس تایید حالم بهتر می شود . کم کم دیدم اصلا بنیان فضای مجازی بر همین اصل غلط استوار است که شما با فعالیت در فضای مجازی و دیده شدن، احساس ارزشمندی کنی و برعکس اگر دیده نشدی مدام خودت را با دیدهشده ها مقایسه کنی و حالت بدتر و بدتر شود.
الان دو سه سالی هست که درفضای مجازی کاملا هشیارانه فعالیت می کنم و حواسم هست که قضاوتها چه به شکل مثبت یا منفی تاثیری در عملکردم نگذارد . مدام با خودم چک می کنم که آیا حس ارزشمندیم از درونم تمام و کمال هست یا نه. نسبت به نقدها و قضاوتها رویینتن شده ام. حس و حالم با شنیدن یک تایید یا نقد تغییری نمی کند .
معتقدم بخاطر وجود داشتنم و مخلوق خدا بودنم و بخاطر همه ارزشهای شخصیتی و درونی که در این سالها کسب کرده ام و بخاطر همه تلاشها و مبارزه هایم در راه تعالی و بخاطر تمام صبرها و گذشتهایم ارزشمندم . بخاطر اینکه میتوانم جواب بدی را با بدی ندهم و بخاطر اینکه می توانم هزار بار دیگر بیفتم و باز از صفر شروع کنم و بخاطر اینکه هنوز مهربانم و خدا را در پدیده ها و مخلوقاتش می جویم و بخاطر همه ارزشهای روحی که کسب کرده ام یا خدا به من عنایت کرده است ارزشمندم . قرار نیست کسی حتی نامم را بداند و تحسینم کند و همه ارزشهایم را بشناسد تا من حس ارزشمندی کنم . قرار نیست حس ارزشمندیم از بیرون به من برسد . وجدان من و روح برتر من و خدای من می داند که چه کرده ام یا چه هستم و همین مرا بس است .
دیگر اسیر بازیهای روانی در فضای مجازی نمی شوم و اتفاقا با کسانی بیشتر مراوده دارم که در زندگی واقعی حضور پررنگ تری دارند تا در فضای مجازی !
در موجهای اینستاگرامی نمیفتم و حال خوب و بدم را به دست استوری ها و پستهای جماعت مجازیون نمی دهم . به درونم متصلم و این اتصال مرا از همه دنیاهای مجازی بی نیاز می کند . می دانم که باید با همین فرمان جلو بروم تا در آرامش باشم .
حس کافی بودن و ارزشمندی دارم چه حسابم پر پول باشد چه نه، و چه در روابط خوب باشم یا تنها ؛ چه در میانه جمع و چه در خلوت ! همه جا حال من یکی است . نه با دیدن پزها و شوهای اینستاگرامی دیگران می لرزم و نه حسرتی دارم . به نظرم بزرگترین دستاورد دو سه سال اخیرم همین بوده و بس ! خلاصه اینکه حواسم به روحم و انرژیهایم و حسهایم هست و بیشتر در حقیقتم تا مجاز …
گاهی که سم فضای مجازی از روحم پاک می شود؛به وضوح می بینم آدمها چقدر شبیه ربات شده اند و چقدر محتواهای فضای مجازی سخیف و بی ارزش شده و چقدر بشریت با این بازیها سرگرم است که به راحتی موجهای سیاسی و اقتصادی را در آن به راه می اندازند و کسی هم با خودش فکر نمی کند که حقیقت چیست. اوج مصرف گرایی را در اینستاگرم می بینم و تاسف می خورم بنظرم آفت رشد روح انسان امروزی همین فضای مجازی است و همه ما اگر حواسمان نباشد جایی از زندگی مان از آن ضربه می خوریم و اگر حواسمان نباشد شبیه رباتهایی می شویم که طبق الگوریتم اینستاگرم زندگی می کنند نه طبق ارزشهای درونی خودشان!