RazVarzi
RazVarzi
خواندن ۲ دقیقه·۱۰ ماه پیش

برخورد من و مفهوم "سِرِشت"

پیشتر که با تئوری‌های روانشناسی آشنا شده بودم، دنبال تمام اطلاعات و داده‌هایی بودم تا به من اثبات کند که والدین نقشی تمام در پرورش فرزند دارند. یعنی فرزاندان روان‌رنجور والدینی خَر داشتند!

نه؛ نه؛ نه. اشتباه شد. بگذارید از اول شروع کنم.

من رابطۀ خوبی با پدرم نداشتم. هنوز هم رابطه‌مان رو خوب نمی‌دانم؛ اما متشنّج هم نیست و نیازهای من و پدرم رو توأمان بر طرف می‌کند. من حمایت مالی، هویت اجتماعی و حقیقتاً گاهی قوت قلب از پدرم می‌گیرم. پدرم هم من را ویترین آبروی خانواده و دستآورد مثبت زندگی‌اش می‌داند. یادگرفتم که انتظارم را در همین حد نگه دارم و این تعادل را بر هم نزنم؛ چون هزینه‌های روانی‌اش را هیچ کداممان نمی‌توانیم متحمّل شویم.

شروع مطالعات روانشناسی من زمانی بود که اولین بار به اختلافاتی جدی با پدرم برخوردم. کتاب "والدین سمّی" هم بنزینی بود بر آتش آن احوال من. دوره‌‌های طولانی از افسردگی رنج می‌بردم. زمان و انرژی بسیاری ازم گرفت تا بتوانم سر پا شوم. این خشم منفعلی که به پدرم داشتم با من بود و اینجا و آنجا رخ می‌نمود. یکی از این جلوه‌ها مخالفت شدید با نظرات پدرم بود.

پدرم اعتقاد دارد که ذات و ژن فرزند تأثیر 90 درصدی بر شخصیت و موفقیت انسان‌ها دارد. همین اعتقاد پدرم کافی بود تا من تمام نظریه‌های رفتارگرا، فردگرا و انتخابی‌گرای روانشناسی را از بَر شوم تا همه‌جا به رُخش بیاورم که اشتباه می‌کند. اگر فرزندانش روان‌رنجور و تباه هستند، به این خاطر است که والدی کافی نبوده است. اگر خودش به جایی رسیده و پزشک موفّقی شده است، به این سبب است که پدرش انگیزه و آموزش کافی را به او داده است. به هر روی، دعوا پشت دعوا. همین مسأله تنها جایی بود که می‌توانستم ابراز وجود کنم و قدرت و علمش را به چالش بکشم.

حالا بعد از چند سال تکمیل سیر مطالعاتی روانشناسی شخصیت، متوجه‌ام که پدرم اگر چه والدی کامل نبود؛ مشاهده‌گر خوبی بود. امروزه می‌دانیم که سرشت همان سبک بازی‌ای است که کودکان در دوسه‌سالگی تمایل به انجامش دارند. همان نوع رفتار دفاعی‌ای است که در هفت‌سالگی نسبت به برادر بزرگترمان انجام می‌دهیم. "سرشت" همان تمایل درونی برای انجام رفتارهاست که به نظرمان بدیهی می‌آید.

دغدغۀ امروزم این است که سرشتم را بهتر بشناسم و به آن متصل شوم. احساس می‌کنم فرهنگ و جامعه طی سالیان مانعی شده است بر سر راه من تا تفرّد. یونگ به خوبی این مفاهیم را بسط داده است که خودشکوفایی نه از مسیر اجتماعی‌شدن که از مسیر تفرّد می‌گذرد.

سِرِشت خودتان را پیدا کنید. به تمایلات کودکی‌تان وصل شوید. تفرّد را از یاد نبرید.





فرهنگ جامعهوالدین سمیشخصیت
دانش‌آموختهٔ مدیریتم. از تجربه‌ها، اندیشه‌ها و دغدغه‌هایم خواهم نوشت. ✍️
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید