RazVarzi
RazVarzi
خواندن ۴ دقیقه·۹ ماه پیش

جُستاری در باب جامعه‌پذیری، زبان و فرزند

من 25ساله‌ام. در کودکی و نوجوانی استعداد خاصی در ریاضی داشتم. آن زمان‌ها تمام زندگی‌ام را برای المپیادِ ریاضی و کار دانشگاهی برنامه‌ریزی می‌کردم. جلوتر که آمدم، چشمم به یکی از موهبت‌هایی که دارم بیشتر باز شد و آن توانایی ارتباط برقرار کردن با آدم‌ها بود. نه اینکه آدمی خاص یا نمونه‌ای کمیاب باشم؛ اما اگر جامعه را بر اساس توانایی‌شان در ارتباط گرفتن مؤثر با دیگران رتبه‌بندی کنیم، احتمالاً جایی بعد از چارک سوم قرار می‌گیرم.

امروز به نقد مسیری که طی کرده‌ام نشستم و اگر ده بار دیگر هم بازگردم، همین مسیر را انتخاب می‌کنم. چرا؟ چون ارتباط گرفتن با دیگران دسترسی‌ام را به منابع بسیاری از اجتماع باز کرد. همه می‌خواستند به من کمک کنند. حمایت عاطفی، حمایت فکری و حمایت امکاناتی به سمتم سرازیر می‌شد و می‌شود. من شانس این را دارم تا دو برابر یا حتی ده برابر توانم کار انجام دهم. با تحویل کار به دیگری، می‌توانم برای خودم استراحت بخرم. در شرایط بحرانی و سخت اجتماعی، شانس بیشتری برای بقا و البته جفت‌یابی دارم. جایگاه اجتماعی یک موضوع ذهنی نیست؛ بلکه کاملاً واقعی و عینی و البته عقلانی‌ است. اساساً تعریف عقلانی بودن همین است: به‌شکلی مناسب در نظام اجتماعی اطرافمان جایگاهی بپذیریم.

این حرف‌ها را رو به آنانی می‌گویم که مغلوب تبلیغات پُست‌مدرن شده‌اند و کورکورانه خود را آنطور که هستند، عاقل، دانای کل و موفق می‌دانند. این درست نیست. من متوجه خوددوستی و رابطۀ مهربانانه با "خود" هستم؛ منتها قرار نیست تا آخر عمرمان کودک بمانیم. قرار نیست از بزرگ‌شدن فرار کنیم. آن زمان ما کی هستیم؟ آن کس که فکر می‌کنیم هستیم؟ اگر اینطور است، چرا مدام تأیید پدر، مادر، دوست و دیگران را طلب می‌کنیم؟ بیشتر از آنکه فکر می‌کنیم، دیوانه هستیم. اگر صادق باشیم، متوجه‌اش می‌شویم؛ نگاه‌مان را تغییر می‌دهیم؛ و احتمالاً جایابی در ساختار نظام‌مند جامعه را خار و پوچ نمی‌انگاریم. اینطور تفسیرش می‌کنیم که "من آن‌قدر دیوانه‌ام که برای اینکه عقلم سر جایش باشد، نیاز دارم تا تمام جامعه دست‌به‌دست بدهد تا من زنجیر پاره نکنم، اطرافیانم را آزار ندهم و خودم را با نفرت، حسرت، تلخ‌کامی و پوچی خفه نکنم."

این بار مسئولیت روی پدر و مادرهاست؛ اینکه کودکی پرورش دهند تا مؤدب باشد، جامعه‌پذیر باشد و طوری رفتار کند که جمع به سُتوه نیاید. آن زمان همه می‌خواهند به آن کودک کمک کنند. همه می‌خواهند آنطور که می‌توانند به او چیز یاد دهند و مسیر زندگی‌اش را کمی هموارتر کنند. در همچین شرایطی، میل کودک هم به ارتباطات بیشتر می‌شود، چون توجه و محبت دریافت می‌کند.

کار دیگری که والدین ازشان بر می‌آید، آموزش مهارت‌های زبانی است. زبان آن چیزی است که ارتباط گرفتن ما را ممکن می‌کند؛ چه با خودمان و چه با دیگران. ابزار تفکر و انتقال پیام است. اگر زبان‌مان را به خوبی بشناسیم، با امکاناتش آشنا باشیم و آن را تحت سُلطۀ خود بگیریم، به خودشناسی می‌رسیم؛ چون آن زمان می‌توانیم فکر کنیم. ارتباطمان با دیگران بهتر می‌شود؛ چون به دیگران کمک می‌کنیم بهتر فکر کنند و آن‌ها که در این امر عاجزند، از این کار ما بسیار خوشحال و خوشنود می‌شوند، بیشتر از ما کمک می‌خواهند و احتمالاً حاضرند وقت بیشتری با ما بگذرانند. همچنین پیام‌هایمان را بهتر منتقل می‌کنیم و بهتر درک می‌شویم.

این چیز ساده‌ای نیست. کوچک هم نیست. انسان خردمند مدرن، بزرگ‌ترین و برجسته‌ترین تمایزش با سایر گونه‌های جانوری، قدرت تفکر و تعقل است. این زبانِ پیشرفته امروز همه‌کاری ازش بر می‌آید. می‌تواند گروهی را همراه خودش کند. می‌تواند احساساتی را برانگیزد و قلبی را جلب خودش کند. می‌تواند بنزین به شعلۀ احساس قهر، خشم و نفرت بریزد یا مهر، دوستی و عشق را ترغیب کند.

این امکانات چیزهای کوچکی نیستند. توانایی تفکر انتزاعی است که آیند را برایمان تصور‌پذیر می‌کند. داشتن تصویری از آینده باعث می‌شود که ما حاضر به پس‌انداز، افزایش اعتبار و قربانی کردن خواسته‌های لحظه‌ای باشیم. ما با آینده وارد چانه‌زنی و تبادل می‌شویم و این شانس موفقیتمان را افزایش می‌دهد. این پس‌انداز فقط مالی نیست. ما پیش دیگران اعتبارمان را افزایش می‌دهیم، ما برای سلامت جسمی‌مان وقت و انرژی می‌گذاریم و ما لذت آنی الان را به داشته‌ای بزرگتر در آینده می‌فروشیم. این کار درست و معنی‌دار است. زبان تحت تسلط بزرگ‌ترین و برجسته‌ترین دارایی‌مان است.

تقویت این زبان خوراک مناسب و تمرین مناسب می‌خواهد. خوراک آن کتاب‌ها و تمرین آن نوشتن و مباحثه است. بحث کردن و صحبت‌های طولانی با فرزندانتان را کوچک نشمارید. با آن‌ها کتاب بخوانید و برای مباحثه و مناظره دربارۀ مسائل مختلف وقت و انرژی بگذارید. این فلسفیدن شاید در سن کم بی‌معنی، خار یا خسته‌کننده به‌نظر بیاید؛ اما آیندۀ فرزند را تضمین می‌کند. توفیق اجتماعی و فردی‌اش را ممکن می‌کند. انصافاً چی از این بهتر که با فرزند گوگولی‌مگولی‌تان به گفت‌وگو بپردازید و جهان را از نگاه او ببینید؟

از پدرم بابت تمام آن بحث‌هایی که من بازندۀ آن بودم، ممنونم. از مادرم بابت تمام آن کتاب‌هایی که برایم خرید ممنونم. امیدوارم روزی فرزندتان از شما ممنون باشد؛ چون ابزار زبان را برایش در دسترس کردید.

زبانارتباط مؤثرفرزندپروریجایگاه اجتماعی
دانش‌آموختهٔ مدیریتم. از تجربه‌ها، اندیشه‌ها و دغدغه‌هایم خواهم نوشت. ✍️
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید