بررسی ریشههای اجتماعی شکست استارتاپها
برقراری روابط قوی با دیگران را جدی بگیرید
اسلیتسلاو بریولین
مشاور استراتژی
در سال ۲۰۱۶ من شغل مدیرعاملی را رها کردم تا استارتاپی را در زمینه مشاوره راهاندازی کنم. میدانستم در زمینه استراتژی کسبوکار تخصص دارم و مطمئن بودم میتوانم به بسیاری از شرکتها کمک کنم تا موفق شوند، اما پیدا کردن و حفظ اولین مشتریان برایم به یک کابوس تبدیل شد. البته حالا میدانم چرا این اتفاق افتاد. من قربانی اشتباه رایجی شده بودم که بسیاری از بنیانگذاران استارتاپها مرتکب آن میشوند.
بر اساس آمار و ارقام رسمی، سه دلیل اصلی شکست استارتاپها عبارتاند از:
۱. تمامشدن نقدینگی/ عدم توانایی برای جذب سرمایه جدید – ۳۸٪
۲. عدم نیاز بازار – ۳۵٪
۳. خروج از میدان رقابت – ۲۰٪
موجودات اجتماعی
همه ما میدانیم که موجوداتی اجتماعی هستیم، اما قابلیتهای اجتماعیمان محدودیتهای خودشان را دارند. در دهه ۹۰، «رابین دانبار»، مردمشناس بریتانیایی، نظریهای را مطرح کرد. او ادعا میکرد که انسانها نمیتوانند با بیش از ۱۵۰ نفر رابطه اجتماعی کارآمدی داشته باشند. او این عدد را بر اساس همبستگی میان اندازه نسبی نئوکورتکس و اندازه گروه در نخستینسانان غیرانسانی تعیین کرد.
دانشمندان دیگر یافتههای دانبار را رد کردند، اما دانشمندان علوم عصبشناسی تایید میکنند که توانایی انسانها برای حفظ روابط اجتماعی محدود است. مغز ما در نتیجه تکامل به وجود آمده و پیشینیان ما در گروههای کوچک زندگی میکردند؛ بنابراین نیازی نداشتند که با صدها نفر ارتباط برقرار کنند و از این مهارت برخوردار نبودند.
این عدد مربوط به رابطه اجتماعی با ۱۵۰ نفر در کتاب «نقطهعطف: چگونه چیزهای کوچک اثرات بزرگی بر جای میگذارند؟» نوشته «مالکوم گلدول» و در کتاب «رهبری قبیلهای: استفاده از گروههای طبیعی برای ایجاد یک سازمان موفق» بررسی شده است.
نویسندگان هر دو کتاب تاکید میکنند که مغز ما نمیتواند تعداد نامحدودی از روابط را بهصورت موثر مدیریت کند. ممکن است شما هزاران دوست در فیسبوک داشته باشید، اما چند نفر از آنها را خوب میشناسید؟
اما اداره یک کسبوکار به این معناست که باید با افراد بسیار بیشتری رابطه داشته باشید؛ کسبوکار یعنی داشتن روابط
بیایید به آمار مربوط به شکست استارتاپها نگاهی دوباره بیندازیم:
۱. تمامشدن نقدینگی/ عدم توانایی برای جذب سرمایه جدید: یعنی بنیانگذاران نتوانستهاند سرمایهگذاران را متقاعد کنند.
۲. عدم نیاز بازار: یعنی بنیانگذاران وظیفه خود را در زمینه شناخت نیازهای مشتری بهخوبی انجام ندادهاند.
۳. خروج از میدان رقابت: اگر شرکتی در یک رقابت بازنده شود، یعنی رقبای او مشتریانش را بهتر شناختهاند.
بسیاری از مردم کسبوکاری را راه میاندازند و این کار را به خاطر افراد دیگر انجام میدهند. ما به این افراد ذینفع میگوییم؛ مشتریان، شرکا، سرمایهگذاران و اعضای تیم. این یعنی افراد داخل سازمان باید روابط نزدیک خود را با افراد خارج از سازمان حفظ کنند.
اما «حفظ روابط» فقط به معنای دانستن نام و شناختن چهره افراد نیست؛ بلکه به این معناست که نیازهای آنها را، دستکم تا حدودی، درک کرده و میتوانیم واکنشهایشان را نسبت به اقدامات خودمان تفسیر و تحلیل کنیم.
از این رو، باید صدها رابطه داشته باشیم، اما ماهیت تواناییهای اجتماعی، ما را به حدود ۱۵۰ نفر محدود میکند. همچنین فراموش نکنید که اعضای خانواده، دوستان و اقواممان نیز در میان این ۱۵۰ نفر قرار دارند؛ بنابراین «فضای مغزی» زیادی برای شرکای تجاری، مشتریان، زیردستان و سرمایهگذاران نداریم.
ما در این موقعیت چه کار میکنیم؟ معمولا نیازها و واکنشهای آنها را نادیده میگیریم. مغز ما نمیتواند این همه داده را پردازش کند و این موضوع دیدگاه ما را دچار انحراف میکند.
برای مطالعه مطلب «برقراری روابط قوی با دیگران را جدی بگیرید» به وبلاگ گروه سرمایهگذاری پرسال مراجعه کنید:
https://vc.persolco.com/elementor-5116/