مقدمه:
تدقیق و درنگ در واژهی «اتوپیا» آشکار میکند که این واژه ابعادی فراتر از یک مکان با نظامات و ساختارهای قانونی یا طبیعیِ آرمانی دارد. اتوپیا همواره در نسبت با انسان معنا یافته است و تفکر و طراحی یک ناکجای آباد اما خالی از سکنه، بی هدف و نقض غرض به نظر میرسد. بنابراین، بررسیِ ویژگیهای فردی و اجتماعی انسانهایی که در یک شهرِ آرمانی زندگی میکنند و رابطهای که میان انسان و شهر در راستای تحقق اتوپیا وجود دارد حائز اهمیت است.
پرسش اساسی این است که آیا برای تحقق یک آرمانشهر به «انسان آرمانی» نیز احتیاج است؟ چرا؟ و چگونه؟
ترجمه آزاد چکیده چاپ شده:
مفهوم «آرمانشهر» فراتر از ایده یک شهر آرمانی بوده و گویای رابطهای پیچیده میان ساختارِ اجتماعیِ کامل و عنصر انسانی است. آرمانشهر اوج آرزوهای انسان و اوج توسعه ساختارهای اجتماعی با هدف وجودی هماهنگ را نشان میدهد. بنابراین، لازمهی رابطهی همزیستی انسان آرمانی و شهر ایده آل، شکوفایی بینشی اتوپیایی است. افراد آرمانگرا نهتنها به عنوانِ ساکنانِ شهرِ ایده آل؛ بلکه به عنوان مشارکتکنندگان فعال در محیط خود تلقی میشوند. همدلی، نوع دوستی و تعهد به رفاه جمعی از ویژگی هایی است که برای پایداری جامعهی اتوپیایی حیاتیاند. این ویژگیها ارتقای مستمرِ سیستمهای اجتماعی را تضمین میکنند. این مقاله به سیستمهای آموزشی، فرهنگی و اخلاقی لازم برای رشد افرادی که میتوانند به طور قابل توجهی به یک جامعه اتوپیایی کمک کنند و نیز به چالشهای همسو کردن طبیعت انسان با آرمانهای اتوپیایی میپردازد. راه و روش تحقق جامعهای اتوپیایی یک سفر جمعی است که هم برنامه ریزی شهری نوآورانه و هم یک تغییر عمیق در آگاهی و رفتار انسان را ضروری میکند.
ترجمه متن کنفرانس:
خانم ها و آقایان!
به این ارائه در مورد تکامل تفکر اتوپیایی و پیامدهای آن برای جامعهی مدرن خوش آمدید. ما سه موضوع محوری را بررسی خواهیم کرد: نخست نظریهی فیلسوف-شاه، سپس؛ ظهور طبقهی متوسط و راهنمایی نخبگان و در نهایت، اهمیتِ آموزشِ همگانی. سفر ما آرمانهای فلسفیِ جهان باستان را تا ساختارهای اجتماعیِ معاصر طی میکند و روشن میکند که چگونه مفاهیم آرمانشهری میتوانند ما را به سوی دنیایی جهان شمول و روشنتر راهنمایی کنند.
موضوع 1: فیلسوف-شاه
در آرمانشهرهای پیشارنسانس، مانند "جمهور" افلاطون و نیز در در سنتهای آرمانشهریِ غیرِ اروپایی، مانند "مدینه فاضله" فارابی، تنها یک نفر به عنوان انسان ایده آل و آرمانی در شهر وجود دارد؛ به این معنا که او از حقایق امور آگاهی دارد، الگوی ساخت و توسعهی یک شهر ایده آل و آرمانی را یافته است و در نهایت میداند که روش اجرایی کردن نسخهی جایگزین چگونه است. «فیلسوف-شاه» کسی است که میتواند جامعه را به سمت بهتر شدن سوق دهد. با این حال، چنین مدلهایی اغلب مشارکت اجتماعی گستردهتر را در فرآیند اتوپیایی حذف میکنند و «مشارکت همهی افراد جامعه» در ساخت شهری بهتر را در نظر نمیگیرند.
این مدل آرمانشهرها مطلوب نیستند؛ زیرا اتوپیای واقعی، جایی است که همهی افراد جامعه در تلاش برای ساختن آن باشند. همچنین همهی انسانها باید بتوانند ویژگیهای اخلاقی، اجتماعی و دانشی را در خود افزایش دهند. در آرمانشهرهایی که تنها یک نجات دهنده یا قهرمان دارد بقیهی مردم چه کار میکنند؟ تنها پیرو هستند؟ تنها مصرفکننده هستند؟ به هر ترتیب، «انفعال» امری اتوپیایی نیست؛ لذا هرکس به اندازهی تلاش خودش میبایست برای تحقق شهر ایده آل و آرمانی بکوشد.
نمونهی امروزینِ چنین آرمانشهرهایی، جوامعی با دولتهای اقتدارگرا و دارای قدرت حداکثری است. در جهان امروز، دولت نقش «فیلسوف-شاه» را بازی میکند و عاملیت فردی را در توسعهی اجتماعی محدود میکند. افراد چنین جوامعی منتظرند تا تنها نهاد دولت جامعهی مطلوب را با ایجاد ساختارهای دولتی بیشتر به وجود آورد؛ در حالی که مردم در تعیین سرنوشت خود حق محدودی دارند. اتوپیای واقعی مستلزم مشارکت فعال همهی اعضای جامعه و پرورش رشد اخلاقی، اجتماعی و فکری انسان در سطح همگانی است.
موضوع 2: ظهور طبقه متوسط و هدایت نخبگان
با ایجاد مدارس اومانیستی در عصر رنسانس، نخستین گامهای ایجاد طبقهی جدید اجتماعی برداشته شد. تولد نسلی از نخبگان با شکسته شدن انحصار کلیسا و بعد تداوم تربیت نسل نخبگان با ایجاد نهاد علم جدید در قالب دانشگاه، باعث شد تا پایان قرن بیستم شاهد نظریات گوناگونی از سوی تحصیل کردگان باشیم که هدایت جامعه را بر عهده دارند. اوج این کنشگریِ اتوپیایی از سوی نخبگان را میتوان انقلاب فرانسه و سپس در نظریهی مارکسیسم مشاهده کرد. نخبگان با تصویرِ جهانی ایدهآل و نظریهپردازی دربارهی نسخههای جایگزین جامعه، نقش هدایت مردم و مسئولیتِ رهبریِ تغییراتِ سیستمی را بر عهده داشتند. به تعبیر بهتر، انسان ایده آل در آن عصر همین نخبگان بودند.
اما سرانجام در چنین حالتی نیز میتوان گفت اتوپیای واقعی محقق نشده باشد؛ زیرا اگر چه فیلسوف-شاهِ عصرِ باستان از یک فرد تبدیل به چندین شخص یا حتی یک طبقهی اجتماعی شده است؛ اما هنوز تک تک افراد جامعه از درگیر شدن با فرایندِ اتوپیاییِ بهبودِ وضعِ موجود دور هستند. هنوز جمعیت وسیعتر منفعل باقی میماند و از فرآیند اتوپیایی منفک است. برای تحقق آرمانشهر، هر فردی باید درگیر باشد و به بهبود جامعه کمک کند.
موضوع 3: آموزش همگانی
سومین و آخرین جریانی که محتوای ادبیات پژوهشهایی با موضوع اتوپیا را شکل میدهد، روی آوردن اتوپیانیستها به مسئلهی آموزش همگانی است. آموزش همگانی باعث میشود که همهی افراد جامعه بتوانند از فرصتهای برابر برای بهبودِ وضعیتِ زندگیِ فردی و اجتماعی استفاده کنند. اتوپیانیست-فمینیست ها، مانند کریستین دو پیزان با نوشتن کتاب «شهر بانوان»، یعنی نخستین شهر اتوپیایی زنانه، همواره بر قدرتِ دگرگونکنندهی آموزشِ همگانی در بهبودِ شرایطِ اجتماعیِ زنان تأکید کردند و هیچگاه برای رسیدن به جامعهی ایده آل به دنبال یک زن فیلسوف یا یک زن پادشاه نبودند تا هدایت زنان را به عهده بگیرد. البته پرداختن به مسئلهی آموزش همگانی فقط مختص فمنیست-اتوپیانیستها نبوده؛ بلکه در عصر حاضر با تعریف اتوپیا به مثابهی کنش در امتداد ایدهی آموزش همگانی مییابیم که برای ساختِ شهری ایده آل لازم است، تمام افراد جامعه ابتدا آموزش دیده و سپس با انجام کنشهای خُرد، در فرایندی آهسته و پیوسته نقش داشته باشند.
بنابراین، مهمترین تغییر در اندیشهی اتوپیایی بر آموزش همگانی متمرکز است. این رویکرد فرصتها را برای پیشرفت فردی و اجتماعی دموکراتیک میکند و برابری را ترویج میدهد. امروزه، آموزش همگانی، سنگ بنای آرمانهای اتوپیایی است و از توانمندسازی همهی افراد از طریق تلاشهای مستمر و فزاینده حمایت میکند. با آموزش کل جمعیت، ما همهی افراد را قادر میسازیم تا در ایجاد یک جامعهی ایدهآل شرکت کنند و دیدگاه اتوپیایی را به یک تلاش جمعی تبدیل کنند.
نتیجه
تکامل تفکر اتوپیایی از فیلسوف-شاه به توانمندسازی افراد از طریقِ آموزشِ همگانی، تغییر پارادایم مهمی را برجسته میکند. تحقق واقعی آرمانشهر، نه در دست عدهای معدود؛ بلکه در تلاشِ جمعیِ همهی افراد است. همانطور که ما برای رسیدن به یک جامعهی ایده آل تلاش میکنیم، به یاد داشته باشیم که آموزش و مشارکت فراگیر کلید تبدیل رویاهای آرمانشهری به واقعیت است.
متشکرم :)
✍🏼 هانیه دارائی