
خب بعد از ده روز، مجدد اینترنت وصل شد. این چند روز اینقدر از گوشی دور بودم و کاری دیگه نمیتونستم باهاش انجام بدم که از وقتی بیدار شدم تا ظهر اصلا سراغش نرفتم. تا اینکه یه ساعت پیش خواستم ببینم ایتا مامانم پیامی نذاشته که دیدم کلی پیام تو واتساپ برام اومده و متوجه شدم درست شده.
این چند روز به این فکر میکردم که اگه نت برگرده اولین چیزی رو که سراغش میرم چیه؟ جواب، تلگرام! تمام کانالای آموزشی. بعدش رفتم سراغ یوتیوب و اونم دوباره کانالای آموزشی رو چک کردم! این وسط که اسکرول میکردم از بلاگرها خیلی ویدئو دیدم ولی بی توجه همه رو رد کردم، انگار که میخواستم از زمانم حداکثر استفاده رو کنم که مبادا یه ساعت دیگه همینم نداشته باشم!
متوجه شدم حتی مفهوم زمان هم برای منی که تو این نقطه از دنیام با بقیه ی مردم دنیا فرق داره. من ثانیه ثانیه ای که تو دست دارم رو زندگی میکنم چون همیشه فکر میکنم شاید ثانیه ی دیگه همین فرصت و امکانات رو هم نداشته باشم. دویدن برای حداقل ها، رسم این زمانه برای ما بود.