سلام.خیلی بی هوا امدم که بنویسم..از اکانت اول که نه خیلی شلوغ است ان را همه می شناسند اینبار از این اکانت می نویسم که گمنام تر بمانم ..حداقل فعلا ..
این که چی شد و چجوری شد که اومدم اینجاشو نمیدونم گفتم که بی هوا بود ..اصلا نمیدونم از چی بگم. چطور بگم..گمم.خیلی وقته..چیزی که مشخصه اینه که قرار است مثل قبل من اینجا هیزم کلمه را قطار کنم و خب اتش زدنش با شماست..
از اتاقم بگویم؟ خیلی شلوغ است شلوغ مثل افکارم ..اصلا جا نیست پا در ان بگذارم ...این روز ها همه ناراضی اند مامان میگوید بد غذا شده ام و لوس..بابا میگوید خیلی خودخوری میکنم حق هم دارد کم استرس ندارم ..لاغرتر شدم خودم هم فهمیدم..علاوه بر اینا این پادرد لعنتی هم رهایم نمیکند مگر چند سال دارم..چندی قبلتر یک تار سفید در انبوه گیسوان مشکیم به چشم خورده بود و باز در ذهنم امد مگر چند سال دارم.تکرار تکرار تکرار
خیلی وقت است مثل قبل نیستم فاصله ی زیادی بین من الان و من سابق است..میدانی خیلی ضعیف .ناتوان . شل و ول و شکست خورده تشریف دارم ولی چیزی که دیگران میبینند خودساخته موفق باهوش زیبا مغرور ..چرند است من هیچکدامش نیستم.!
تخریب؟ واقعا فکر میکنی خودم را تخریب میکنم؟ نه اینها حقیقت وجودی من است با کمی اغراق.باور کن!
اما نه تو باز هم باور نکن.
دوست ندارم کسی باورم کند ...اصلا همین باورهاست که من را به اینجا کشانده ..باور انتظار می اورد ..انتظار هم سختی و وظیفه...من اهلش نیستم...
خسته میشوم وقتی هرجا که میروم نقل مجلس میشوم..انتظار بالا..انتظار خیلی خیلی بالا..روح طفلکی من چقدر در این مرداب دست و پا بزند نمیدانم.
خب از ارزوهایم بگویم؟ در این مدت که نبودم همه چیز عوض شده است..خواسته هایم..ارزوهایم..رنگ دیگری گرفتند.. بگذار اصلا یک پارت را به این اختصاص بدم چطور است؟
دوست دارم اگر امدی و تا اینجایش را خواندی یک کتاب هدیه ام کنی در هر سبک فقط محتوا داشته باشد همین.. برایم ان پایین پایین ها یک گوشه بنویس. کنارش یک قلب یک گل نمیدانم یک چیز برایم بگذار.