پونگ پینگ
پونگ پینگ
خواندن ۲ دقیقه·۱ سال پیش

اینجوری کار بکنیم خسته میشیم ما، این حرفا چیه میگی ریرا :))

هوا خوبه و من تازه بیدار شدم و صبح بعد اینکه گوشی سه بار الارم داد و طی الهامات الهی فهمیدم شیفتم جا به جا شده و عصر شیفتم و برای کسی که چند روزه کم خوابیده چی بهتر و بشارت دهنده تر از این خبره؟

امروز روز دومه و انگاری دارم همون کار صفحات صبحگاهی رو میکنم و الان تقریبا ذهنم خالیه جز چند تا موضوع که مثلا یکیشون اینه که ادم چجوری باید خودشو تو بحث ها جا بده که هم حفظ کرامت انسانیش باشه و هم احساس اضافی بودن نکنه.

مورد دیگه ای که بهش فکر میکنم دست راستمه، دست راستم هم نه ها اون النگو خیلی قشنگی که توی دستمه و هر موقع نگاش میکنم فکر میکنم که چقدر تو دستم قشنگه و دوستش دارم و اینکه واقعا اگه یه سایز کوچیکتر میبود تو دستم قشنگتر میبود یا نه؟ علی ای حال قشنگه و برام کمی بزرگه و این منو یاد اون قضیه میندازه که انگار زندگی خیلی قشنگه اما اندازه من نیست. هر چقدر هم که افکار سر صبحم زشت یا ترسناک و گوگولی و ناامید کننده باشه بالاخره دوست دارم بنویسمشون با وجود اینکه میدونم تو میخونی و ای کاش که نمیخوندی

مورد دیگه ای که الان به ذهنم رسید اینه که کاش ادرس وبلاگمو نمیداشتی و نمیدکمی چقدر برای نوشتن معذبم و البته که اینجا هم هستم و از طرفی میدونم که قراره تو همه زندگی من باشی و حریم امنم باشی و باهات راحت باشم اما بعضی حرفا خیلی مگو هستن و نفگفتنشون هم غمباد میشن تو گلوم.

دیروز خیلی خیلی بهم خوش گذشت و الان که برای اولین بار توی انروز بهش فکر میکنم میبینم فوق العاده ترین روز بوده تا به اینجا و مطمئنم روزهای بهتری هم خواهد اومد و اخ که چقدر دیروز عالی و خاطره ساز و به قول یار اکسپرینس جدید بودش.

صبحونه چی بخورم؟

سه ساعت دیگه باید برم سر کار و ناهار هم باید ببرم و یا اینکه یه ته بندی بکنم و یکم دیگه ناهار بخورم.

خب تموم شد

و اینکه چقدر من یارو دوست دارم.

صفحات صبحگاهیکار
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید