پونگ پینگ
پونگ پینگ
خواندن ۱ دقیقه·۱ سال پیش

صبح جمعه

صبح جمعه است و انتظار داشتم تا لنگ ظهر خواب باشم

اما امان از پنج صبحی های جمعه و صدای قابلمه ها و نمکی و ضایعاتی خریداریم و سبزی تازه

تا همینجا بس بود اما این نمیذاره انتشارش بدم و میگه حتما باید سیصد تا باشه و چه اجباری بهتر از این برای نوشتن و حالا دویست و پنجاه تای دیگه اش رو از کجا پیدا کنم الله و اعلم و بعضی روزا هستن که ادم یه عالمه حرف برای گفتن داره و جا کمه و قص علی هذا ولی الان خالی ام و البته یکمی یاد اون بازی صفحات صبحگاهی میفتم که اون مشاوره سال کنکور که الان دلم میخواد فحش بهش بدم میگفت. صفحات صبحگاهی میگفت بنویس هر چی تو ذهنته بنویس، اصلا بنویس هیچی تو ذهنم نیست ولی همینو بنویس. و الان دیگه واقعا هیچی تو ذهنم نیست در ادامه جز اینکه دوست دارم بریم پینگ پنگ و هنوز دوش نگرفتم و اون ور تر هم صدای صبح جمعه بخیر از رادیو میاد و مامان داره چایی میریزه و من خوابم میاد اما چون گرسنمه خوابم نمیبره و خداوکیلی هر کسی هم که از پنج صبح بیدار شده باشه الان گرسنشه و امیدوارم صبحونه خوش بگدره و بعدش باهم بریم پینگ پنگ و فردا هم که روز شنبه و کار و و ارتباط اجباری با همکارا و البته که خیلی هم اجبار نیست و شایدم باشه چون اگه غیر اجباری میبودیکم نا خودنگهدار تر میبودم و یادم باشه که یه روز صبح دیگه هم درباره این ناخودنگهداری و قلقلکی بودنم هم بنویسم البته اگر صبحی باشه و من وقتی تو چرتم این موضوعا یادم بیاد و دیگه فکر کنم سیصد تا شده و فعلا.

صبحجمعهصفحات صبحگاهیصبح جمعهسال کنکور
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید