ماشین را کنار خیابان پارک کرده بودم و منتظر همسرم که قرار بود چند لحظه از دوستش چیزی را تحویل بگیرد و برگردد. ماشین رو روشن گذاشته بودم و بعد از دو دقیقه هنوز برنگشته بود. غر زدن و حرص خوردن تازه داشت در ذهنم جوانه میزد که ماشین را خاموش کردم.
هنوز هم وقت میگذشت و همسرم نیامده بود ولی آرامش بهتری داشتم. این فکر به ذهنم رسید که چه تفاوتی بین صبری که قبل از خاموش کردن ماشین تجربه کردم و صبری که در آرامشش توانستم به موضوع یک نوشته فکر کنم وجود دارد؟
کلید خاموش کردن ماشین شبیه به بستن جعبه پاندورا بود که پردهای از فکرهای مزاحم را از جلوی چشمانم کنار زد. چیزی که پیش روی من قرار داشت انبوهی از فضای خالی بود. فضایی که به من این امکان را میداد تا فکر کنم آن هم از دریچهی «بیموضوعی»؛ دریچهای که این روزها کمتر فرصت آن دست میدهد که بر لب آن بیاییم و فارغ از دغدغههای روزمره به چیزی که شاید اهمیت یا اولویتی برای آن قائل نیستیم فکر کنیم.
به دنبال دکمهی خاموش کردن ماشین در موقعیتهای پر استرس دیگر زندگی که مجبور به صبر بودهام گشتم تا بببینم میشود از فضای پر التهاب صبر آسیب زننده نقطهی آرامش و سازندگی ساخت؟
ما در موقعیتهایی مجبور به صبر کردن هستیم که در مورد آن موضوع کاری از دستمان برنمیآید و باید انتظار بکشیم تا اتفاقی که در آن چندان دخیل نیستیم انجام شود. اما گاهی بین ما و صبر کردن، کارهایی نکرده در زمینمان باقی مانده که در موقعیت انتظار کشیدن روی ذهن ما سنگینی میکند. تماسی برای پیگیری، اطلاع دادن به کسی که منتظر ما است، خودروی روشنی که منتظر تصمیم ما برای خاموش کردن ماشین است! اینها هستند که از دست ما برمیآمده و هنوز انجام نمیدهیم و بار اضافهای بر صبوری خود میگذاریم.
ما در واقع روی زمانی پیشبینی شده از انجام کار قمار میکنیم. گاهی چارهای نداریم اما تکرار مداوم این امر و عدم توانایی در پیشبینی درست، ما را در سیستمی با استهلاک بالا قرار میدهد که هیچ فضای خالی برای آزادانه فکر کردن به ما نمیدهد.