امروز استاد محمدرضا شجریان فوت کرد. گرچه مدتها بود که بیماری باعث بینصیب ماندن ما از او شده بود، اما خبر فوتش انگار داغی بر داغ قدیمیمان گذاشت. قابل انتظار بود که انسانهای کوچک، کسانی که در برابر عظمت میراث شجریان، هیچ اندر هیچ هم حساب نمیشوند، زیاده گویی کنند، توهین کنند، تهمت بزنند و عقدههای عمیقشان را نمایش بدهند. به جِد معتقدم که جواب دادن به این افراد و به این ادعاها نه به صلاح است و نه مجاز. آنچه خسرو آواز از خود به جای گذاشته، آنقدر عظیم است، آنقدر سترگ است که امثال من صلاحیت حتی دفاع کردن از آن را هم نداریم. ما فقط میتوانیم او را بستاییم.
شجریان مثال بارز آن قشر فرهیخته است که مسئولیت اجتماعی خودش را به خوبی میشناخت. شاید شما هم زیاد شنیده باشید که میگویند از ماست که بر ماست. یا میگویند مردم ایران ناشایست هستند یا با این مردم، اوضاع هرگز اصلاح نمیشود. واقعیت این است که توده مردم چه خوشمان بیاید چه نیاید، تحت تاثیر نیروهای بانفوذ روی به حرکات جمعی میآورند. این حرکت میتواند به سوی بهبود یا به سوی پسرفت باشد. یا میتواند منفعلانه باشد. یعنی توده به حال خود رها شده باشد. به همین منظور عمیقا باور دارم، اگر تودهها در یک جامعه هر کاستی دارند، هر انفعالی که دارند، انگشت اتهام بایستی به سمت قشر فرهیخته و با نفود آن جامعه باشد نه مردم عادی. این قشر الیت (معادل واقعی فارسیش را نمیدانم) است که حرکت جمعی توده را مشخص میکند. این قشر است که به مردم یاد میدهد، مردم را تشویق کرده و وادار به حرکت میکند. اگر قشر الیت فاسد و منفعت طلب بود، الگوی منفعت طلبی کاملا در جامعه نهادینه میشود و اگر بی حرکت و منفعل بود، بیتفاوتی و انفعال بر جامعه چیره خواهد شد.
همچنین وجدان جمعی ما تا حد زیادی به این قشر وابسته است. آن با نفوذی که نمیتوانست بیتفاوت بماند، آن کس که فریاد زد و دو انگشت خود را نشان داد و بعد هم ساکت نماند و حتی به بهای اینکه صدای آوازش را ساکت کنند، نگذاشت صدای اعتراضش قطع شود، او کسی بود که امشب از دست دادیم. اگر قشر الیت ما سرشار از شجریانها بود، امروز ما اینجا نبودیم. امروز بیتفاوت، از هم گسسته، فاقد اعتماد به نفس، دچار توهم و پر از تردید نبودیم.
کارنامه هنری شجریان چیزی نیست که امثال من بتوانیم درباره آن حرف بزنیم. کارنامه هنری او خود مرغ ناطق و گواهی است برای عظمت خود. کارنامه هنری شجریان تا ابد ماندگار است و با مرگ او، خدشهای به آن وارد نخواهد شد. بنابراین آنچه از دست دادیم هنر استاد نبود. ما انسان فرهیختهای را از دست دادیم که بار مسئولیت نفوذ خودش را میدانست، بیتفاوت و عافیت طلب نبود و نمونهای بود برای قشر الیت جامعه از آنچه باید باشند. این چیزی بود که از دست دادیم و این چیزی است که بسیار کم داریم.
همه را بیازمودم، زِ تو خوشتَرم نیامد...
یاد و خاطر محمدرضا شجریان گرامی