صبحی که پایان جنگ جهانی دوم از رادیوها پخش شد، تمدن زخمی اروپا زیر آوارهای جنگ چشم باز کرد. بیش از شصت میلیون نفر کشته شده بودند، هفتاد و چهار درصدِ راهها و جادهها و پنجاهویک درصد خطوط آهن غیرقابل استفاده شده و ماشینآلات کارخانهها از کار افتاده بودند. گرسنگی، تورم و ناآرامیهای اجتماعی رو به گسترش بود و کمونیستها اعتصابات کارگری رو تحریک میکردند.
آمریکاییها از ترس گسترش کمونیسم، تصمیم گرفتند که حجم زیادی سرمایه به اروپا تزریق کنند. این سیاست که با عنوان "برنامه مارشال" شناخته میشه، ۱۳۰ میلیارد دلار به هفده کشور اروپای غربی و جنوبی کمک بلاعوض کرد. بین سالهای ۱۹۴۸ تا ۱۹۵۱، اروپا به کمک این برنامه تونست تولید اقتصادش رو به سطح پیش از جنگ بازیابی کنه، اما مشکل جدیتری که داشت این بود که "بهرهوری" صنایعش شکاف عمیقی نسبت به بهرهوری آمریکا داشت.
یکی از مهمترین کمکهای آمریکا در اون زمان، برنامهی صادرات «دانش مدیریتی» به اروپا بود که با عنوان برنامهی بهرهوری شناخته و بین سالهای ۱۹۵۲ تا ۱۹۵۸ اجرا میشه. این برنامه موضوع مقالهی جدیدیه که در جورنالهای معتبر اقتصادی (NBER و AER) منتشر شده. این مقاله تونسته ادبیات اقتصادی جنگ جهانی و سیاست صنعتی رو از یک فرآیند سختگیر داوری عبور بده و به همین خاطر ارزش و اعتبار دوچندانی به این ادبیات بخشیده.
اولین نکته مقاله اینه که دولت آمریکا تورهای متعدد مسافرت مدیران کسبوکار آلمان، فرانسه و ایتالیا به کشور رو تأمین مالی میکنه تا در کارخانههای آمریکا حضور پیدا کنن و دانش پیشرفتهی مدیریتی (اعم از چیدمان ابزار کارخانه، جابجایی مواد اولیه، طراحی محصول و..) رو از شرکتهای بهرهور آمریکایی یاد بگیرن.
نکته دیگه اینه که گزارشهای نهادهای سیاستی آلمان و فرانسه و ایتالیا تصویر خوبی از خروجی کار نشون میدن. مثلاً نهاد فرانسوی در سال ۱۹۵۷ گزارش میده که اگر با همین سرعت بهرهوریمون به کمک برنامهی آمریکا رشد کنه، طی ۱۲ تا ۱۵ سال استاندارد زندگی فرانسویها رشد ۱۰۰ درصدی تجربه میکنه. گزارش سیاستی ایتالیا هم میگه که کمکهای فنی آمریکا کارآمدترین کمک به افزایش بهرهوریمون بوده که آمریکا تا الان بهمون داده و حتی اهمیت این کمک فنی بیشتر از کمکهای پولی و مالی بوده.
علاوه بر دانش مدیریتی، آمریکا سرمایههایی به شرط خرید ماشینآلات آمریکایی به اروپا کمک میکرد تا تجهیزات کارخونههای اروپایی بروزرسانی بشن. ماشینآلات آمریکایی بهرهوری بیشتری نسبت به ماشینآلات اروپا داشتند. در صنعت نوشیدنی، ماشینآلات بطریشوی آمریکایی در یک دقیقه میتونست تا ۲۰۰ بطری رو شستوشو و ضدعفونی کنه، در حالی که ماشینآلات اروپایی در سه دقیقه توان شستوشوی ۵۰ بطری داشت و ضدعفونی هم نمیکرد.
آمارهای رشد بهرهوری نشون میده که بین سالهای ۱۹۴۸ تا ۱۹۵۲ که اروپا داشت از زیر آوارهای جنگ بلند میشد و زیرساختهاش رو بازسازی میکرد، میانگین بهرهوری رشد ۰.۸۵ درصدی داره و آمریکا هم ۲.۶ درصد رشد داره. اما بین سالهای ۱۹۵۲ تا ۱۹۵۸ (که برنامه بهرهوری اجرا میشه)، رشد بهرهوری اروپا به ۳ درصد جهش میکنه و آمریکا ۲.۵ درصد رشد میکنه. علاوه بر اینها، در طول یک سال که مدیران کسبوکار بعد از تکمیل تور کارآموزی آمریکا به کشور برمیگشتن و شروع به کار میکردن، شرکتهاشون رشد ۲۵ درصدیِ بهرهوری ثبت میکردن و این رشد بهرهوری بدون افزایش سرمایهی فیزیکی شرکتها حاصل شده بود.
یکی دیگر از کشورهای جنگزدهای که در اون دوره مورد حمایت فنی و مالی آمریکا قرار گرفت ژاپن بود (که موضوع مقالهی نامبرده نیست). در روزهای پساجنگ جهانی، با حمایت دولت آمریکا نهادی به نام "مرکز بهرهوری ژاپن" شکل میگیره که فنشناسانی به آمریکا اعزام میکرد تا دانش مدیریتیِ بهرهورتر آمریکا رو یاد بگیرن و در عین حال، متخصصانی رو هم از آمریکا دعوت میکرد تا در بین اهالی کسبوکار ژاپن سمینارهای آموزشی برگزار کنند. یکی از این متخصصان آمریکایی، پرفسور "ادوارد دمینگ" بود که با سخنرانیهاش انقلاب مدیریت کیفیت و "جنبش بهرهوری" رو در ژاپن کلید زد. ژاپنیها به مرور با استفاده از این دانشهای واردشده کیفیت تولیداتشون رو ارتقا دادند و دانش مدیریتی منحصربفردی به نام "سیستم تویوتا" شکل دادند. سه دهه بعد که صنعت خودروی آمریکا در معرض فروپاشی بود، آمریکاییها دست به دامن تویوتا شدند تا فناوری منحصربفردش رو یاد بگیرن (یعنی فناوریای که سه دهه قبل با کمک همون آمریکا در ژاپن ریشه دوونده بود!)
در مجموع، طرح انتقال فناوری آمریکا در دههی ۵۰ میلادی نمونه موفقی از سیاست صنعتی فراملّی شناخته میشه که اروپا و ژاپنِ جنگزده رو روی ریل رشد مجدد انداخت.