«احتکار» کلیدواژه پرتکرار چند سال اخیر جامعه ایرانی است و امروزه با بحران کرونا، این مسئله در ذهن و زبان ایرانیان، پررنگتر گشته است. اگر دنباله خط احتکار پی گرفته شود و تحولات تاریخ معاصر ایران مورد واکاوی قرار بگیرد، این مسئله ابعادی گستردهتر یافته و نمونههایی قابل تأمل، به دست میآید. این نوشتار بر آن است که به مسئله احتکار و میزان اثرگذاری آن در قحطی بزرگ که در اثر اشغال نظامی ایران طی جنگ جهانی اول رخ داده، بپردازد.
زمینههای شکلگیری احتکار
گوشزد این مسئله پیش از پرداختن به اصل موضوع بسیار حیاتی است که بدانیم، اساساً احتکار در طی قحطی بزرگ، رویدادی جدید در جامعه ایرانی نبوده است و آنگونه که ویلم فلور نشان میدهد، پیشتر و در دوره ناصری، بر سر بلوای نان، احتکار گندم نیز مشاهده شده است. حتی در سالهای ابتدایی اشغال ایران در طی جنگ و پیش از حادثشدن قحطی، روزنامه حبلالمتین، خبر از احتکار توسط تجار میدهد: «بعضی از تجار در این چندماهه جنگ، نفع عمده حاصل کردهاند، مخصوصاً کسانی که قند، شکر، چای و امثال آن را قبل از جنگ داشتهاند اگرچه مدخولشان مشروع ولی تا درجه انصاف و مروت دور بوده است».
سرآغاز احتکار غلات و سایر مواد خوراکی مهم، با شدتگرفتن خشکسالی در ایران بود. بنا به گزارشها، تمامی زمستان 1295 و همچنین بخشی از بهار 1296، بارش باران بسیار اندک بود. خشکسالی تنها بلای فلات مرکزی و خشک ایران نبود؛ چنانکه در تیرماه 1296، در رشت «قلت آب و بارندگی باعث وحشت عموم شده و بدین سبب جمعی از علمای اعلام و مقدسین، برای نماز باران به مصلای خارج از شهر رفتند».
با مشاهده چنین وضعیتی، بسیاری از ملاکان و همچنین صاحبان دکاکین در شهرهای بزرگ، اقدام به ذخیره اقلام و غلات خویش کردند تا در زمانی مناسب و با قیمتی گزاف، به فروش برسانند. گزارشها حاکی از آن است که با وجود تلاشهای دولت در تهران برای کنترل احتکار و عرضه غلات در شهر، اما در ولایات اکناف تهران، احتکار، قحطی را شدت بخشیده است. روزنامه رعد، خبر از آن میدهد که در خراسان، گندم احتکار میشود و اوضاع اصلاً مساعد نیست. عینالسلطنه نیز در یادداشتهای خود، از وضعیت اسفناک قزوین خبر میدهد که «از قزوین گزارش آمده همهچیز گران است... سیمون نام ارمنی گندم مردم را میخرید و احتکار میکرد. او حتی کاه وی یونجه را به قیمت گزاف خریداری میکرد و احتکار مینمود... قحطی است نه گرانی». در تهران نیز، احتکار گندم توسط خبازها و ملاکین، بلوایی بر سر نان ایجاد کرده است که خبازیها بدون حضور مأموران نظمیه، به هرجومرج کشیده میشوند.
چنین، احتکار و افزایش قیمت غلات، بسیاری از مردم را به گرسنگی اجباری انداخت. در این دوره، گزارشهای متأثرکنندهای از وضعیت مردم به گوش میرسد، از مرگ روزانه بالغ بر هزاران نفر تا آدمخواری، من جمله این اخبار و گزارشهاست.
احتکار، نه سلطنت، کسبوکار من است
چنین پنداشته نشود که محتکرین آن زمان، افرادی ناشناخته و گمنام بودند، چرا که این مسئله با مقتضیات اقتصادی وقت جامعه در تضاد است؛ اکثریت تولیدات کشاورزی وقت، در اختیار دولت و یا تیولهای اهدایی دولت به حکام بوده است. در نتیجه، بدون خواست آنان، این مهم توسط افراد عادی جامعه میسر نخواهد شد. یکی از بزرگترین محتکران آن وقت، سلطان احمدشاه قاجار بوده است و چنان این آش شور بوده که مردم تهران، شاه جوان را «احمد بقال» خطاب میکردند.
محسن فروغی نقل میکند: «در قحطی مشهور تهران، چند تن از رعایا آمده بودند تا از... احمدشاه فقط یک خروار گندم بخرند. شاه مقدار زیادی گندم احتکار کرده بود... قیمت بازار آزاد در آن تاریخ یکصد و ده تومان بود ولی رعایا... استطاعت پرداخت بیش از صد تومان را نداشتند... شاه با خریداران شروع به چانهزدن کرد و به هیچوجه حاضر نمیشدخرواری کمتر از قیمت بفروشد...». نیز هنگامی که ارباب شاهرخ، به خریداری گندم از محتکرین مبادرت میداشت، احمدشاه حاضر نشد که با قیمتی کمتر از دیگران، غلات خود را به شاهرخ بفروشد.
به جز احمدشاه، حکامی دیگر نیز در احتکار غلات مشهور شده بودند. در همدان، امیر افخم، از خوانین و حکمرانان منطقه، اقدام به جمعآوری آرد و غله از تعداد زیادی از املاک روستایی خود نموده و در قریهای به نام انبار مینماید که حجم این مواد با تغذیه و خوراک یک سپاه بزرگ برابری میکرده است. در کرمان نیز، مردم از سردار نصرت به حاکم شهر به سبب احتکار گندم، شکایت بردند. کلیه خبازخانههای کرمان در دست سردار نصرت قرار داشت و وی« اجناس و ارزاق عمومی را احتکار میکرد و روزبهروز بر قیمت ارزاق افزوده، اهالی بدبخت را گرفتار مجاعه و عسرت ساخته».
محتکرین اجنبی
نفس حضور نیروهای خارجی در ایران، بر تنگترشدن قحطی بر ایرانیان میافزود، حال اگر آنان به دنبال کسب منافع بیشتر از این شرایط نیز باشند، اوضاع به مراتب سختتر خواهد شد. از اوایل بهمن 1293، دولت روسیه به همه سرحدات دستور داد: «... همهروزه مقدار کلی مالالتجاره و آذوقه از هر قبیل در ایران یافت شود، خریده و به روسیه حمل کنند». این مسئله در مورد خراسان نیز رخ داده و روسها چنان غلات خراسان را خریداری نمودند که تجار عشقآباد، به انذار به مردم مشهد نوشتند: «اگر دولت جلو حمل غله را به روسیه نگیرد، تا دو ماه دیگر تمام غله خراسان به این طرف حمل خواهد شد».
نیروهای بریتانیایی نیز چنین نقشی را در بیشتر در جنوب ایران و از طریق پلیس جنوب ایفا کردند، چنانکه در روزنامه کاوه، بیان شده است: «به زور لیره،گندم و حبوبات را با وجود قحط و غلایی که در سرتاسر ایران حکمرواست انبار نموده...». آنها در شیراز، به طور غیر مستقیم و از طریق گماشتگان خویش، اقدام به خریداری غلات میکردند: «آنها عمال کلیمی و مسلمان خود را بین مردم روانه کرده، هر چه که داشت به قیمتهای خوب... مأخوذ داشتند».
در خاطرات بریتانیاییها، من جمله ژنرال دانسترویل و داناهو، تلاش بر این است که نقش دیگر گروهها در ایجاد قحطی پررنگتر گشته و بریتانیا نیز از این اتهام، مبرا گردد. چنانکه دانسترویل، از تحریم خریداری گندم از سوی انگلیسیها خبر میدهد و آنکه قیمت، بدون خرید آنان، به واسطه احتکار در حال افزایش است و از سویی دیگر، نیروهای حزب دموکرات را به عنوان عوامل احتکار معرفی میکند. داناهو نیز دموکراتها را به سوء استفاده از وضعیت متهم میکند. اما تناقضاتی در این گزارشها موجود است؛ نظیر آنکه دانسترویل معترف میشود که با وجود همه مشکلات، مایحتاج خویش را به قدر کفایت و حتی بیشتر تهیه میکند که این مسئله، تحریم و خرید اندک را نفی میکند. علاوه بر آن، دولت روس و انگلیس در خصوص کرمانشاه حداقل، به دولت علیّه قول دادند که از احتکار و خریداری گندم، دست بردارند. هرچند که بریتانیا، اقداماتی در کاهش اثرات قحطی در ایران داشته، اما نقش بریتانیا در احتکار، انکارناپذیر است.
از ماست که بر ماست؟
نمیتوان منکر نقش نیروهای بیگانه در مسئله تشدید قحطی شد، اما احتکار مواد غذایی و سپس وسوسه فروش غلات و ارزاق به قیمتی گزاف به اجنبی، مواردی است که چندان بر گرده آنان نیست و ایرانیان آن را مرتکب شدهاند. ارباب کیخسرو شاهرخ، مسئول خریداری گندم در زمان قحطی، در پاسخ به پرسش خبرنگار روزنامه رعد در خصوص مشکلات وظیفه خود، بیان میکند: «... ملاکین هر کدام چندین هزار خروار جنس را احتکار کردهاند که فردا با خون مردم مبادله کنند... به محض اینکه دولت شروع به خریداری گندم نموده، فوراً مردم را تحریک به شورش و بلوا میکنند... حکام که اغلب خودشان از همان ملاکین میباشند تلگرافات به دولت میکنند که در این محل گندم برای اهالی نیست، مردم شورش کردهاند. به این طریق خاطر اولیای دولت را متوحش مینمایند».
اما ملکالشعرای بهار در نقد عملکرد دولت نسبت به مسئله قحطی، مسئله تعمدیبودن اوضاع نان در تهران را بهانه تصفیهحساب سیاسی میپندارد و بیان میکند: «کدامین دست است که گندم و آرد را از دولت گرفته و در زیرزمینها، انبارها برای تهیه مرگ سیاسی ما ذخیره و انبار میکند؟... مگر نمیبینید که دشمنان مشروطیت به وسیله نان، هوس طرفداران نفوذ خارجه... به وسیله نان و بالآخره تمام دزدان بدین وسیله شب و روز مشغول دوندگی و احتکار و اغفال مقامات علیه برآمده و میخواهند از این راه انتخابات را معوق ساخته، کابینه را بیپا کرده...». او سپس دولت علیّه را انذار میدهد با این اوضاع، اگر دست انگلیس به شمال برسد، قحطی جنوب، در شمال نیز تکرار میگردد. بهار، در مقالهای دیگر مینویسد: «یگانه شاهکار دشمنان بزرگ این کابینه... امروز احتکار گندم است که در تمام نقاط ایران بدین وسیله غلات و ارزاق عمومی احتکار شده و در یک روز معین برای برهمزدن؛ چه مجلس، چه کابینه... دو وسیله قوی یعنی هم درد و هم درمان در دست خودشان باشد؟!».
جان کلام آنکه به گواه تاریخ، نمیتوان خباثت اجنبی در قبال مردم ایران در قحطی بزرگ را کتمان کرد، اما بیکفایتی دولت قاجار در اداره کشور و دستداشتن اولیای کشور در احتکار غلات و کسب سودهای هنگفت از این راه، مسئلهای نیست که بتوان آن را به دست نسیان سپرد و نادیده انگاشت.