قجرتایمز | QajarTimes
قجرتایمز | QajarTimes
خواندن ۹ دقیقه·۵ سال پیش

جدایی خیانت‌بار

جدایی بحرین از ایران و پایان مناقشه دیرینه ایران و انگلستان بر سر حاکمیت بر این مجمع‌الجزایر، از جمله حوادث مهم تاریخ معاصر ایران در قرن چهارده شمسی است که حوادث و تجربیات تلخی را از گذشته تاریخی ایرانیان، یادآوری می‌کند. اما ریشه این منازعات چه بود؟ چگونه این جدایی رخ داد و چه عواملی سبب شد که ایران از حق تاریخی خویش بر جزایر بحرین دست بشوید؟ این نوشتار سعی دارد به شکلی مجمل به این پرسش‌ها پاسخ دهد.

پیوستگی باستانی

بحرین از جمله سرزمین‌های باستانی متعلق به گستره ایران‌زمین است. آن‌گونه که فریدون آدمیت در اثر «جزایر بحرین» نشان داده، از دوره هخامنشی و اقتدار دریایی ایرانیان بر خلیج فارس تا زمان حمله اعراب به ایران، بحرین تحت حاکمیت ایران قرار داشته است. در دوران پس از اسلام و تشکیل دولت‌های ملی در ایران، این حاکمیت توسط پرتغال با اشغال هرمز و جزایر مرتبط با آن، دچار دوره‌ای فترت شد اما حکمرانان صفوی به کمک انگلیسی‌ها، جنوب ایران را از اشغال خارج ساختند. در دوران نادر نیز، این حاکمیت مجدداً تثبیت شد.

در زمانه درگیری میان لطفعلی‌خان و آقامحمدخان قاجار، خاندان خلیفه، از قبیله عتوبی، به بحرین یورش بردند اما این هجوم به معنای جداسازی بحرین از ایران نبود؛ چرا که خاندان خلیفه، به واسطه هم‌نژادی ساکنان بحرین با مردم ایران، به فتحعلی‌شاه ابراز وفاداری کردند و در بحرین، سکه‌های قجری رواج داشته است.

اما در آغاز قرن نوزدهم، با توجه به نقش حیاتی خلیج فارس برای انگلستان به جهت دسترسی به هند، این کشور به دنبال ایجاد امنیت و به تبع آن، مانع از دسترسی دول اروپایی به هند شود. بر این اساس، عهدنامه اساسی در 1820، قراردادی میان انگلستان و امرای شیخ‌نشین حوزه خلیج فارس، منعقد شد. این قرارداد، با حاکمیت ایران بر بحرین در تضاد بود و به واسطه اعتراضات ایران، دولت بریتانیا در چند مکتوبات، حق ایران بر بحرین را به رسمیت شناخته‌اند؛ چنان‌که ویلیام بروس و شاهزاده حسنعلی‌میرزا فرمانفرما در مکتوبات خود به این موضوع اشاره نموده‌اند.

اما با گسترش قدرت بریتانیا، این کشور در پی ثبیت قدرت خویش در این منطقه و به دنبال امضاء قرارداد تحت‌الحمایگی با حاکم بحرین، شیخ محمد بن خلیفه بود اما از آن‌جا که شیخ خود را تابع ایران می‌دانست، مکاتباتی با دربار ناصرالدین‌شاه می‌نماید اما به جهت ضعف دولت مرکزی ایران، این طلب مساعدت راه به جایی نمی‌رود و این قرارداد در 1861، منعقد می‌گردد.

در دوران استقرار مشروطیت در ایران، مسئله بحرین مجدداً به عنوان مطالبه مطرح می‌شد. در سال 1301، جمعی از متنفذین ایرانی بحرین به مجلس نامه و تلگرافاتی گسیل نمودند و در آن، از فشارهای اکثریت اعراب و ستیزه‌جویی بریتانیا با فرهنگ ایرانی گله کردند. مجلس چهارم نیز بر این اساس، یک کرسی به بحرین اعطا نمود اما این راهبرد به منصه ظهور نرسید. در مجموع در دوره قاجاریه، ایران یازده‌بار در خصوص بحرین به انگلستان اعتراض نمود که عایده درخوری نداشت اما همچنان ایران دست از حاکمیت خویش بر بحرین نکشید.

پیشنهاد فروش

در دوران رضاشاه، در مجموع دو دعاوی از سوی ایران به جامعه ملل در خصوص موضوع بحرین ارائه شد؛ نخست، بحث پیمان جده و حمایت عربستان از منافع بریتانیا در بحرین و دیگری، بحث حضور شرکت‌های نفتی در بحرین که ایران خواهان حق خویش از استخراج نفتِ بحرین بود. در این مکاتبات، ایران بر اساس اسناد پذیرش حاکمیت ایران از سوی بریتانیا به دنبال اثبات حق خویش بود و بریتانیا نیز وجود چنین حقی را منکر می‌شد. اما آن‌چه در میان این مکاتبات حائز اهمیت است، مذاکرات میان ایران و بریتانیا جهت مصالحه بر سر بحرین بود؛ جایی که ایران، نخستین‌بار بیان کرد که «می‌تواند» از حق خود بر بحرین چشم‌پوشی کند.

در دی‌ماه 1307، تیمورتاش در مذاکره با سفیر بریتانیا در ایران، دیوی کلایو، دو پیشنهاد در خصوص مصالحه مطرح کرد؛ نخست، ارجاع منازعه به یک دادگام صالحه و تمکین طرفین به رأی دادگاه و دیگری، سازوکار انتقال بحرین به ایران بود که مشتمل بر سه مرحله که در ابتدا بریتانیا حق ایران بر بحرین را به رسمیت بشناسد، سپس این حق را به بریتانیا بفروشد و در انتها، بریتانیا این حق خود را به عنوان مالک به هر فرد ثالثی تفویض نماید. این پیشنهاد، مورد موافقت وزیر امور خارجه بریتانیا واقع نشد و آنان به دنبال این مسئله بودند که ایران تصدیق کند که هیچ‌گونه حقی بر بحرین ندارد و روابط میان بحرین و بریتانیا را بپذیرد. سپس تیمورتاش پیشنهاد دیگری مبنی بر پذیرش هم‌زمان استقلال شیخ بحرین از سوی دولتین در ازای دریافت عدوات و تجهیزات نظامی را مطرح ساخت که مجدداً با مخالفت بریتانیا روبه‌رو شد.

واگذاری دختر

در دوران پهلوی دوم، رفته‌‎رفته قوت بریتانیا به واسطه جنگ جهانی دوم، کاسته شده و جنبش‌های ملی‌گرا نیز در ایران در حال سرکشیدن بود. مسئله بحرین، در دهه 20 و 30 به شکل دستاویزی برای حفظ وجهه دولت ایران و کسب منفعت سیاست‌پیشگان مطرح می‌شد. در دوران نهضت ملی‌شدن، مصدق مسئله بحرین را مسکوت نهاده بود. اما در دهه 30، به واسطه کودتا، قضیه بحرین شکلی نوین پیدا کرد. بازگرداندن بحرین به ایران، می‌توانست به وجهه دولت پس از کودتا نزد مردم کمک کند. چنین، در آبان 1336، مجلس بحرین را به عنوان استان چهاردهم ایران معرفی و دو کرسی نیز به آن اعطا نمود. در همین سال، منوچهر اقبال، نخست‌وزیر وقت، بیان کرد که با دولت‌های طرف پیمان با بحرین، قطع ارتباط خواهد نمود. اما این سخنان هیچ جنبه عملی نداشت و بیشتر موجب استهزاء مردم و بیگانگان بود؛ چنان‌که سفیر وقت شوروی در مرداد 40 خطاب به وزیر امور خارجه می‌گوید با وجود تمامی اقدامات فوق، چرا ارتش بریتانیا همچنان در خاک شما قرار دارد؟

در دی‌ماه 1346، دولت بریتانیا اعلام کرد که نیروهای نظامی خویش را از خلیج فارس، خارج خواهد کرد. در این مقطع، ایران بر خلاف زمان‌‎های گذشته، از موقعیت بهتری برای اثبات حقانیت خویش برخوردار بود؛ چرا که بریتانیا خواستار خروج از منطقه بود، ایران روابط مناسب و گرمی با آمریکا داشت و همچنین می‌توانست از سازوکار حقوقی سازمان ملل استمداد جوید. در زمستان 1347، ورق به شکل عجیبی بازگشت. شاه در دهلی نو، در پاسخ به سؤال خبرنگاران در خصوص بحرین اظهار کرد: «اگر اهالی بحرین نمی‌خواهند به کشور من ملحق شوند، ایران ادعای ارضی خود را پس می‌گیرد و خواسته اهالی بحرین را اگر از نظر بین‌المللی مورد قبول قرار گیرد، می‌پذیرد». این سخن شاه، این فرصت را از ایران گرفت. بنا به قول امیرخسرو افشار، دلایل شاه برای بیان آن سخن، به اجمال چنین است: عرب‌زبانی مردم منطقه، به‌صرفه‌نبودن صید مروارید، ذخایر نفت اندک، هزینه‌بر‌بودن نگه‌داری از بحرین و نیاز به اقدام نظامی برای این امر. به درستی مشخص نیست که چه کسی این دلایل را به شاه القا نموده، از خاطرات علم بر می‌آید که او پاره‌ای از این دلایل را به وی بیان کرده است، از طرفی، برخی دولت بریتانیا را مسئول القای این نظرات می‌دانند.

این دلایل، به نظر چندان متقن نمی‌آیند؛ چرا که ذخایر نفت بحرین اکنون بالغ بر 80 میلیارد بشکه نفت تخمین زده شده است، امکان بازپس‌گیری آن از طریق امور حقوقی نیز وجود داشته است، چنانکه در سال 1334، فریدون آدمیت در کتاب جزیره بحرین، مبانی تاریخی و دیپلماتیک این حق را به خوبی شرح داده بود.

علاوه بر همه این مسائل، اهمیت استراتژیک و ژئوپولتیکی بحرین، بر همه مضار احتمالی آن می‌چربد. از سویی، نفی بازپس‌گیری نظامی بحرین نیز بعدها رنگ‌می‌بازد، چنان‌که ایران در خصوص جزایر سه‌گانه تهدید به اشغال نظامی این جزایر می‌کند و در عمل نیز چنین کرد و پیش‌آمدن آن در مورد بحرین نیز می‌توانست با حمایت قدرت‌های وقت از جمله آمریکا همراه باشد. دودلی شاه از اقدام خویش، بعدها خود را نشان می‌دهد؛ در فروردین 1348، شاه خطاب به علم می‌گوید که از نظر وی، قضاوت تاریخ چیست: «...آیا فکر می‌کنی در آینده ما را خائن خواهند گفت یا خواهند گفت کار بزرگی انجام دادیم...».

در اسفند 1348، ایران از سازمان ملل خواست تا نظر مردم بحرین را اخذ کرده و تکلیف بحرین را روشن سازد. شیخ بحرین با برگزاری رفراندوم مخالف بود و سازمان ملل به رهبری ویتوریو گیچیاردی، اقدام به برگزاری نظرخواهی کرد؛ بدین معنی که از برخی خاندان بحرینی در مورد وضعیت آتی بحرین پرسش شد. در نهایت او به سازمان ملل گزارش کرد که اکثریت مردم بحرین، به جز اندک اشراف ایرانی، خواهان استقلال از ایران و بریتانیا هستند. در اردیبهشت 1349 این گزارش از سوی سازمان ملل تأیید و مجلسین ایران نیز در 21 اردیبهشت با مخالفتی اندک، آن را تصویب کردند.

دولت شاه، با بکارگیری اکثریت جراید وقت در پی القای این مسئله بود که بحرین اندک اهمیتی نداشته و از‌دست‌رفتن آن نیز مسئله حائز توجهی نیست.البته ترس از تظاهرات نیز در دل داشتند. در همان روزها، ایران بر اسرائیل در مسابقه فوتبال پیروز شد، علم نوشت: «شاه شانس آورد که کسی از فرصت استفاده نکرد تا در مورد بحرین تظاهرات کند». در اردیبهشت 1350، هویدا در جلسه خصوصی حزب ایران‌نوین، جدایی بحرین از ایران را به جدایی «دختر از مادر و رفتن به خانه شوهر» تشبیه و هدف اصلی ایران از این اقدام را صلح‌طلبی در منطقه اعلام کرد. در نهایت، بحرین در 23 مرداد 1350، رسماً اعلام استقلال کرد.


بحرینایرانپهلویتاریخ
مجله اینترنتی تاریخ قاجاریه؛ ناخنکی به تاریخ اجتماعی و سیاسی دوره قاجاریه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید