قجرتایمز | QajarTimes
قجرتایمز | QajarTimes
خواندن ۹ دقیقه·۵ سال پیش

مظنونِ همیشگی

یپرم‌خان ارمنی
یپرم‌خان ارمنی

مشروطه دوم، مملو از تضادها و درگیری‌هاست. بعد از آن‌که خطر استبدادیون، حداقل در ظاهر، رفع شده بود، اینک نوبت به درگیری میان جناح‌های داخلی مشروطه رسید و دو جناح اعتدالیون و دمکرات‌ها وارد جنگی تمام عیار تا پایان مجلس دوم شدند. حوادث رخ‌داده در این دوره کوتاه، بسیار مهم و غیر قابل گذشت‌اند و در بسیاری، اشتباه جمیع نیروهای مشروطه‌خواه بارز است؛ بنابراین، یافتن مقصر از میان خود، کاری دشوار است که وجود یک غیر با ناهمسانی بسیار که از قضا مسئولیتی خطیر در آن زمان داشته باشد، کار را آسان می‌سازد. یپرم‌خان، فردی با ویژگی‌های بالاست؛ مردی ارمنی و نامسلمان که حتی توانایی تکلم به زبان فارسی در بدایت امر نداشت و در پسااستبداد صغیر، به ریاست نظمیه تهران رسیده بود. یپرم، از سوی پاره‌ای از تاریخ‌نگاران و همچنین جریانات سیاسی محافظه‌کار، با سه اتهام بزرگ روبه‌رو است: آمریت در اعدام شیخ فضل‌الله، عاملیت در واقعه پارک اتابک و فراری‌دادن حیدرخان عمواوغلی از ایران، آمر ترور آیت‌الله بهبهانی. این نوشتار به دنبال بررسی فرضیه متهم‌بودن یپرم‌خان در موارد مذکور است.

کیستیِ یپرم

یپرم در سال 1868 در گنجه متولد شد. وی از جمله مبارزین ارمنی با امپراتوری عثمانی در ارمنستان غربی بود که به اسارت روسیه درآمد. وی به شکلی معجزه‌آسا توانست از اسارت روسیه بگریزد و بعد از اتفاقاتی به ایران آمد. در رشت، به همراه تعدادی از کارگران ارمنی و قفقازی، فوج ارمنی را تشکیل داد که به همراه محمدولی‌خان تنکابنی، در فتح تهران شرکت جستند و اردوی شمال را تشکیل دادند.

پس از فتح تهران و در زمانی که مشروطه‌خواهان مشغول گماردن افراد به سمت‌های گوناگون بودند، یپرم را به واسطه هم‌چنین سوابق مبارزاتی، به ریاست نظمیه تهران و همچنین فرماندهی قوای دولتی گماشتند. یپرم، به گواه شاهدین، چندان مایل به انجام خدمت در این پست نبود اما از آن‌جا که تأمین امنیت در آن زمان بسیار حیاتی بود، وی برای خدمت به مشروطیت، این مسئولیت را برگزید. امری که علاوه بر مخاطرات ذاتی، با دشواری‌هایی غیر طبیعی نیز روبه‌رو شد.

اتهام اول: اعدام شیخ

ابراهیم صفائی در رهبران مشروطه نوشته است: «فجیع‌ترین جنایتی که مشروطه‌خواهان در این ایام مرتک شدند اعدام شیخ فضل‌الله نوری بود. این عمل بروحانیت لطمه بزرگی زد و یپرم در این جنایت اصرار ورزید، سپهدار نیز راضی بود و سردار اسعد هم سکوت کرد...». چنین صفائی، در بیوگرافی یپرم، وی را مصر و بیشتر از بقیه سران به امر اعدام مقصر می‌داند. نیز با یک جست‌وجوی ساده، مشخص می‌گردد که یپرم، به عنوان قاتل شیخ فضل‌الله در فضای مجازی معرفی می‌گردد. در حقیقت، مشخص نیست که سبب تقصیر یپرم چیست؟ آیا صرف اجرای حکم توسط اداره نظمیه، می‌تواند سبب جرم باشد؟

آن‌گونه که در یادداشت‌های یپرم بر می‌آید، تصمیم بر اعدام شیخ را از جمله مصوبات مجلس فوق‌العاده بیان می‌کند که پس از فتح تهران تشکیل شده بود و امور را تا تشکیل مجلس، حل‌وفصل می‌کرد. یپرم بیان می‌کند که برخلاف انتظار، شاهد شادی مردم بودند و حتی از پسر شیخ، شیخ مهدی نیز نام می‌برد که از مرگ پدر دل‌شاد بود، هرچند این قضیه توسط ملک‌زاده رد شده است.

آن‌گونه که ذکر رفت، مجلس فوق‌العاده دستور دستگیری شیخ را صادر می‌کنند. مجاهدین، پس از نبردی با حدود 50 محافظ شیخ در مقابل خانه‌اش وی را دستگیر می‌کنند. در هیئت دادگاه انقلابی نیز، هیچ فرد نامسلمانی حضور نداشته و ریاست نیز بر عهده شیخ ابراهیم زنجانی بود که بر اساس مفاد مختلف و ایضاً تلگراف آیات ثلاث نجف، رأی به اعدام شیخ می‌دهد. در این بین، روایتی از دادگاه توسط نادعلی، پیشکار شیخ در دست است که مشخص می‌کند نه یپرم در دستگیری فضل‌الله حضور داشته و نه جزئی از هیئت دادگاه بوده است: «یپرم... وارد تالار شد و پنج شش قدم پشت سر آقا برای او صندلی گذاشتند و نشست. آقا ملتفت آمدن او نشد...یک مرتبه آقا از مستطنتقین پرسید، کدام یک از شما یپرم هستید؟...آقا سرش را برگرداند و با تغییر گفت یپرم تویی؟ گفت: بله شیخ فضل‌الله تویی؟ آقا جواب داد: بله منم!». چنین، طرفین حتی از یکدیگر نیز شناختی نداشتند و یپرم نیز در جمع هیئت دادگاه حضور نداشت. یپرم بعد از این مکالمه کوتاه، دادگاه را ترک می‌کند. مشخص نیست که یپرم‌خان بدون حضور در مجلس فوق‌العاده، بدون حضور در دستگیری وی و بدون حضور در هیئت دادگاه، چگونه نقشی در اعدام شیخ داشته است؟ و یا، اصرار وی، چگونه بر حکم آیات ثلاث نجف مبنی بر افساد فی الارض شیخ می‌چربد و چگونه کیفرخواست شیخ ابراهیم، از وزن کمتری نسبت به اصرار احتمالی یپرم داشته است؟

اتهام دوم: واقعه پارک اتابک

صفائی در خصوص پارک اتابک نوشته است: «در روز 30 رجب باتفاق سردار بهادر مأمور قلع‌وقمع مجاهدین آذربایجانی در پارک اتابک شد و کسی که خود بمجاهدین‌بودن افتخار می‌کرد، مجاهدین را بگلوله بست». محافظه‌کاران کنونی نیز، این نظر را داشته و واقعه پارک اتابک را از گناهان نابخشودنی یپرم عنوان می‌کنند.

به واقع، غائله پارک اتابک، از جمله حوادثی است که تمامی جریانات مشروطه‌خواه در آن صاحب تقصیر‌ند؛ چه ستارخان و باقرخان، چه سپهدار اعتدالیون و چه سردار اسعد و دمکرات‌ها. در حقیقت، جرقه واقعه پارک با حضور ستارخان و باقرخان در تهران آغاز شد. آنان که به واسطه قرارداد 1907 و تسلط روسیه بر آذربایجان، از تبریز رانده شده و راه تهران در پیش گرفتند. در پایتخت، جدال میان اعتدالیون و دمکرات‌ها به شدت اوج گرفته بود. از سویی، اوضاع مجاهدین مشروطه پس از فتح تهران، بسیار وخیم بود؛ آنان کار گذشته خود را از دست داده بودند و خواهان شغلی مناسب در دولت بودند. چنین، گذران زندگی نیز بر آنان سخت شده بود. علاوه بر این، به همراه داشتن اسلحه، مخاطراتی در شهر ایجاد کرده بود که دولت را به صرافت خلع سلاح عمومی انداخت. چنین نیز شد، اما گروه‌های نزدیک به اعتدالی، حاضر به انجام این کار نبودند. مایه اصلی مخالفت، رقابت و کینه‌توزی با سردار اسعد بختیاری، وزیر جنگ وقت بود؛ چنان‌که سردار محیی و ضرغام‌السلطنه به واسطه گذشته و باقرخان نیز به واسطه وابستگی به اعتدالیون، در مخالفت با سردار اسعد بودند.

در این میان، با ترور بهبهانی و همچنین علی‌محمدخان تربیت، مجلس شدیداً به دنبال خلع سلاح افتاد و در نتیجه، سرداران اعتدالی و چندی از سرداران بختیاری، به مجلس آمده و قسم خورده که اسلحه‌ها را تحویل خواهند داد. در این بین، ستارخان بیشتر از بقیه، به انجام این امر، مصر بود. اما مجاهدین، و بیشتر از آن سرکرده‌های آنان، مخالف بودند. مجاهدین از این گله داشتند که بختیاری‌ها اسلحه خویش را تحویل نداده‌اند، هرچند کسروی می‌گوید که آنان به لباس «سپاهیان دولت» درآمده بودند و به این دلیل اسلحه گرفتند، و همچنین خواهان پرداخت مقرری‌های عقب‌مانده خویش بودند. گروه‌های مخالف در پارک اتابک گرد هم می‌آیند و ستارخان نیز به آنان می‌پیوندد. دولت به مجاهدین دستور می‌دهد که ظرف 48 ساعت، اسلحه‌ها را تحویل دهند. این مدت می‌گذرد و نبرد آغاز شود که در نهایت، ستارخانِ زخمی، تسلیم و مجاهدین خلع سلاح می‌شوند.

واقعه اتابک، بسیار مبهم است اما همچنان می‌توان از دل آن می‌توان سره از ناسره را تشخیص داد. اول اینکه دقیقاً مشخص نیست که آیا یپرم‌خان در واقعه اتابک حضور داشته یا خیر، چنان‌که سردار اسعد، بهادرخان را تنها فرمانده آن روز ذکر می‌کند. دوم، مشخص نیست که کدام قوا در ابتدا شلیک کرده است؛ روایت‌ها متناقض است و حتی ‌المار و سردار اسعد، مجاهدین را در آغاز نبرد مقدم شمرده‌اند. سوم، در تمرد مجاهدین از فرمان دولت و احتمال شکل‌گیری بلوا در پارک اتابک، به واسطه تمرکز تمامی مخالفین وقت در یک مکان، شکی نیست و نظمیه، وظیفه‌ مقابله داشت. در شکل‌گیری این واقعه، بسیاری نقش داشته‌اند؛ از سردار اسعد و قوام‌السلطنه تا اعتدالیون که دست از حمایت مجاهدین برداشتند، اما به هر نحو، بحران شکل گرفته بود. ریشه‌های بحران مشخص است و سران مملکت، کار را به شورش مجاهدین کشاندند اما در این بین، وظیفه یپرم‌خان به عنوان رئیس نظمیه چه بود؟ او تنها به وظیفه عمل کرد و آوردن دلایلی چون کینه یپرم از ستارخان، نادیده‌گرفتن حقایق است

اتهام سوم: فراری‌دادن حیدرخان

صفائی نوشته است: «او موجب استخلاص حیدر عمواوغلی محرک اصلی توطئه را هم فراهم آورد. بهمین مناسبت جمعی از مردم یپرم را هم متهم باطلاع از توطئه قتل کردند». اکنون ما می‌دانیم، آیت‌الله بهبهانی با فرمان حیدرخان به قتل رسید اما این اتهام، ساده‌دلانه‌ترین اتهام یپرم‌خان است. مدرک اصلی برای این اتهام، گفتاری از محمود محمود است که در آن، محمود ذکر می‌کند که یپرم متوجه محل اختفای حیدرخان می‌شود و به واسطه میرزا محمد نجات، از اعضای دمکرات مجلس، وی را از ایران فراری می‌دهد. این ادعا، توسط مدارک و خاطرات صادق‌خان مستشارالدوله، وزیر داخله وقت رد می‌شود که دقیقاً یپرم به اطلاع وی رسانده که به دستور دولت و پس از عدم اثبات جرم حیدرخان در ترور بهبهانی، وی از ایران تبعید و یپرم او را روانه کرده است.

همان‌گونه که ملاحظه شد، یپرم بیش از هر چیزی، در اجرای فرمان دولت می‌کوشید و دغدغه‌ای جز برقراری امنیت در کشور نداشته است. او خود مجاهد بود اما می‌دانست که مشروطه بیشتر از مجاهد، به مجری و حافظ قانون نیاز دارد. در نهایت، یپرمِ گناهکار برای برخی، در جنگ با سالارالدوله شورشی در نزدیکی قلعه شورجه کشته شد.


تاریخ
مجله اینترنتی تاریخ قاجاریه؛ ناخنکی به تاریخ اجتماعی و سیاسی دوره قاجاریه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید