دقیقا دو هفتهی پیش بود که حالت عجیبی رو تجربه کردم.
ناراحتی؟خیلی.
عصبانیت؟حتی از ناراحتی هم بیشتر.
چرا؟چون اینطور به نظرم رسید که واژههای تعهد و مسئولیتپذیری در زندگی ما خیلی کم ارزش شده...
...
به دور از مبالغه تعریف میکنم.
یک ماه پیش من شِکری نوش جان کردم و در جمعی از دوستان به شکل کاملا خبری گفتم که قصد دارم که کاری انجام بدم.
و یکی از دوستانم اشتیاق زیادی نشون داد و خواست که با من همراهی کنه و من هم پذیرفتم.
بعد از اون دو هفته زمان گذاشتم تا هماهنگیهای لازم برای اونکار رو انجام بدم و کاملا برنامهم رو با این پیش فرض تنظیم کردم که دو نفر هستیم.
و البته در طی این هماهنگیها چندین بار از ایشون درمورد همراهی یا عدم همراهیشون پرسیدم و در نهایت از اینکه همراهی این عزیز با من قطعی هست مطمئن شدم.
تا دقیقا یک روز قبل از موعد قرار که با من تماس گرفت و با خنده جملهی *ناراحت میشی اگر نیام*رو به زبان اورد.البته همراه با تکرار کلمهی *ببخشیدا*
(نمیدونم شاید اون موقع با خودش فکر کرد اضافه کردن الف به آخر کلمهی ببخشید باعث تاثیرگذاری بیشتر اون کلمه بشه.)
در اون لحظه هزاران حرف مناسب چاله میدان در ذهنم ردیف شد و در نهایت جملهی *نه اشکال نداره* بر لبانم جاری شد و سپس قطع تماس به بهانهی در مغازه بودن.
از این ماجرا دور میشم.
الان دو هفته از این روز گذشته و من دیگه نسبت به این موضوع عصبانیتی در وجودم ندارم.
ولی فکر و ذهنم هنوز به آرامش نرسیده.
چون در این مدت اندیشهام تمام و کمال درگیر واژهی *مسئولیت* بود.
درگیر اینکه چطور ما میتوانیم حرفی بزنیم و برنامهای بریزیم بدون اینکه مسئولیتی رو که در قبال حرفهامون بر گردنمان میآید را پذیرفته باشیم.
سوال اینه که فقط امضا دادن باعث میشود که ما در قبال حرفهامون تعهد داشته باشیم؟
یا این دردناک نیست که با بی مسئولیتیمان باعث آسیب به فردی بشویم و اعتمادش را از دست بدهیم؟
اینجا بر خلاف قبل تصمیم دارم اغراق و مبالغه کنم.
آسیب بزرگ است،حتی اگر کوچک باشد!!!!(استاد خیابانی)
توجیه و دلیل هرچه که باشد و هرچقدر هم عذرمان منطقی باشد باعث نمیشود آسیبی که به فرد زدیم از بین برود.در خوشبینانهترین حالت فقط دردش را کاهش میدهد.
در آخر نکتهی تستی میگویم که حتما علامت بزنید.
*مسئولیتپذیری رابطهی مستقیم با اعتماد انسانها نسبت به ما دارد.