دل بریدم از تو و این بار می خواهم روم
خسته ام از زندگی بسیار، می خواهم روم
آمدم حالا که تا حرف دلم را گویمت
باورم کن بعد این دیدار، می خواهم روم
بارها دل کنده ای از من، ولی باز آمدم
از پی اصرارها ناچار می خواهم روم
بعد از این فیض نمی ماند میان انجمن
با دل پر حسرت و خونبار می خواهم روم
آن قدر دل گيرم از بی مهری های زندگی
گه گاهی بر سراغ، دار می خواهم روم
روح سرگردان من آواره می شد، وای دریغ
در زمستان، یا بهار، ای یار، می خواهم روم