تو شاهینی قفس بشکن، به پرواز آه و مستی کن
که بر آزادهگان داغ اسارت سخت ننگین است
سرکن شعلهها را؛
هم نسل من بهپا خیز، سرکن پلهها را
دیگر بس است شکایت، بسکن گلایهها را
هر روز قتل و کشتن، اما چی بیتفاوت
باهم شنیده میریم، آواز ناله هارا
تاریخ مینویسد، نسلی که صاف بردند در قبر کلهها را
هی باتو ام! باتو!!
کاری بکن کاری، آتش بزن
سر کن شعله هارا؛
مادر تلف؛ تاهست در اقتدار جاهل
یکسو بزن بهدستت، این صف آبله هارا
آزاده در اسارت هرگز نگیرد آرام
بشکن به پنجههایت زندان و میله هارا
تاروزی اگر نباشیم، آیندهگان این خاک
بر قبرمان بکارند، با مهر لاله هارا
ارزش ندارد هرگز جانت به پیش ظالم
شلیک کن به فرقش، دقیق گلوله هارا
زنده باد آزادی...